ایران آنلاین، هشتم فوریه 2022:… ناگهان تعداد عملیاتهای کور در تهران و شهرستانها بشدت گسترش پیدا میکند. بیشترین آمار شهدا مربوط به مقطع زمانی بعد از مهرماه ۶۰ تا ۱۹ بهمن ۶۰ است. در این مقطع عملیاتهای کور توسط منافقین زیاد داریم که با این تحلیل انجام شد که عملیات کیفی را باید به عملیات کمّی گسترده تبدیل و نظام را درگیر مسائل امنیتی خودش کنیم. تمام نیروهای امنیتی ما در کف خیابان با اینها درگیر بودند که کسی کشته نشود. کسی که صبح میخواهد از خانه بیرون بیاید، جانش را حفظ کند. سازمان تصورش را هم نمیکرد که علیه او کار مؤثری شکل بگیرد که فکر میکنم باید در بخش دیگری کاملاً توضیح بدهم. آغاز پایان مجاهدین خلق در ایران
بازار شام 19 بهمن، از زعفرانیه تا “دانفر روشرو” پاریس
آغاز پایان مجاهدین خلق در ایران، بمناسبت نوزدهم بهمن
گفت و گو با دکتر طه طاهری، استاد دانشگاه
سازمان در ۷ تیر باور داشت که سر نظام را زده است
دکتر طه طاهری اولین برخورد با منافقین در ۱۵ بهمن آغاز شد که موسی خیابانی در آن کشته شد و هدف راس سازمان بود
سازمان منافقین (مجاهدین خلق) سازمانی است که یک ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی توانستند به برکت نهضت امام و فداکاری ملت ایران از زندانها آزاد بشوند و بیرون بیایند.
روزنامه ایران: پرسش نخست ما این است که علت ورود سازمان منافقین به فاز براندازی جمهوری اسلامی چه بود؟
بسمالله الرحمن الرحیم. قبل از پاسخ به پرسش شما به نظرم بهتر است نسبت به سازمانهای فرقهای شناخت پیدا کنیم. سازمان منافقین (مجاهدین خلق) سازمانی است که یک ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی توانستند به برکت نهضت امام و فداکاری ملت ایران از زندانها آزاد بشوند و بیرون بیایند. طبیعی بود که سازمان با باورهایی که در زندان، به هیچ وجه پیروزی انقلاب اسلامی را نه تصور میکرد، نه باور داشت و نه در ساز و کارهای تحلیلی سیاسی خودش نظریه پیروزی امام را باور داشت، لذا براساس مجاهدتهای مردم، اینها در یک ناباوری و غفلت از زندانهای شاه رهایی پیدا کردند و به دامن مردم آمدند.
این شوک عظیم شکست در تحلیل و باورشان نسبت به سقوط رژیم پهلوی، کینه و احساس خسارت نسبت به عقب ماندن از رهبری انقلاب را به وجود آورده بود.
بعد از انقلاب هم سازمان منافقین با یک کمون ۲۰۰ نفرهای که عموماً اعضای زندان بودند و بیرون آمده بودند، با شعارهای بسیار جوانپسند و عوامفریب ضدامپریالیستی و نمادهایی که از کشتهشدگان خودشان داشتند، توانستند تشکیلات فوقالعاده پیچیدهای را در داخل کشور ایجاد کنند.
بازسازیای که پیش از انقلاب در داخل زندان داشتند، چه کمکی به آنها کرد که بتوانند عواملشان را به سرعت سازماندهی کنند؟
سازمان تشکیلات درون زندانش را که شکل داده بود و در داخل زندان عضوگیری میکرد و بعد از ضربه تغییر ایدئولوژیک سعی داشت اعضای خودش را حفظ کند و رجوی این کمون ۲۰۰ نفره را در داخل زندانها حفظ کرده بود، ارتباطاتشان مستمر بود و با همان تشکیلات داخل زندان بیرون آمدند. فضای باز سیاسی و شرایط جدید بعد از انقلاب فرصت ایجاد کرد که اینها به سرعت وارد تشکیلات گستردهای بشوند که براساس باورهای خودشان شکل گرفت. لذا میبینیم که سازمان منافقین مقر جدید خودش را به سرعت در کنار سفارت عراق تأسیس کرد و با توجه به ارتباطاتی که از قبل با بلوک شرق، حزب بعث عراق و شوروی سابق داشت، توانست با آموزههایی که از قدیم با گروههای فلسطینی چپ با جنبش آزادیبخش فلسطین داشت، به سرعت تشکیلاتش را سازماندهی کند. حمایتهای بعضی از شخصیتهای بزرگ نظام، از جمله مرحوم آیتالله طالقانی که تا مقطعی بود و بعد این حمایتها برداشته شدند، به اینها کمک کرد که عضوگیری گستردهای را از بین جوانان و قشر دانشآموز و دانشجو انجام بدهند. ساختار سازمان منافقین پس از انقلاب با چهار شاخه اصلی شکل گرفت. ۱. بخش مرکزیت که یکی از اعضای شورای رهبری (رجوی و جانشینش موسی خیابانی) در رأس آن بودند. ۲. بخش اجتماعی شامل دانشآموزان، اقشار مختلف جامعه، زنان، بخش کارگری، بخش دانشجویی و… که زیرشاخههای این بخش بودند و در جمعیت هدف، عضوگیری و هوادارانش را جذب میکرد. ۳. بخش روابط عمومی و شهرستان که تشکیلاتهای منافقین را در سراسر کشور سازماندهی کرد. ۴. بخش نظامی و اطلاعاتی که در این بخش نفوذیهای اینها در ارگانهای نظامی، امنیتی، ارتش و سپاه و نهادها بودند و مسائل نظامی و عملیاتی خاص را پیگیری میکردند.
بمبگذاریها، از جمله حزب جمهوری و دفتر نخست وزیری در این بخش انجام میشد.
عملیاتهای ویژهای که منجر به خسارتهای سنگین به نظام شد، از جمله عملیات ۷ تیر حزب جمهوری اسلامی و ۸ شهریور…دفتر نخستوزیری که منجر به شهادت رئیس جمهور و نخستوزیر، شهید رجایی و شهید باهنر شد، اینها محصول کارکرد این بخش از سازمان منافقین است.
مجاهدین خلق و مریم رجوی از تسخیر سفارت آمریکا تا لهستان (57-97)ا
و ترور آیتالله خامنهای
البته ترور آیتالله خامنهای از عملیاتهای مربوط به فرقان بود و مربوط به منافقین نبود. با این چهار بخش با ظاهر همراهی با نظرات امام، اما به شکلی دوگانه، وارد عرصه سیاسی کشور شدند، چرا؟ چون سازمان معتقد بود که بالاخره باید به قدرت برسد. شعار سازمان و استراتژی آن از روز اول پیروزی انقلاب در مواجهه با نظام، رسیدن به قدرت بود. بخشی از قدرت را هم نمیخواست، بلکه میخواست همه قدرت را بگیرد. لذا برای تصاحب همه قدرت در تعالیم محمد حنیفنژاد هست که میگوید ما برای پیروزی حتی حاضریم با دشمنان خودمان هم وحدت کنیم. این جزو تعالیم سازمان است.
نهضت امام یک سرمایه بزرگ اجتماعی و مردمی داشت. حزباللهیها و طرفداران نظام و همه کسانی که تا به امروز پای نظام جمهوری اسلامی ایستادهاند و از امام حمایت کردند و با ۹۹ درصد آرا به جمهوری اسلامی آری گفتند، پشتوانههای مردمی این انقلاب بودهاند و هستند. سازمان اول باید با این پدیده کنار میآمد یا باید مسأله این پدیده مردمی را حل میکرد. برای این کار باید در باور مردمی ایجاد رخنه و این سرمایه را به نفع خودش تصاحب میکرد. لذا میبینیم که کنده شدن بنیصدر از نظام و رفتن منافقین به سمت بنیصدر و جذب او و کندن او از نظام را منافقین با این دید انجام دادند که اگر بنیصدر را از خود کنیم، آرای او هم مال ما میشود و دراختیار ما قرار میگیرد.
به همین دلیل هم اطراف بنیصدر رفتند.
اصلاً به همین دلیل به طرف او رفتند که آرای او را جذب کنند، چون معتقد بودند که این نظام را با دو پایه سرنگون کرد و به قدرت رسید. ۱. پایه مردمی براساس جذب بنیصدر و ایجاد قدرت در خودشان از طرف مردم. چون معتقد بودند مردم همیشه با طرف پیروز هستند. لذا ما باید پیروز قدرت سیاسی بشویم. اگر پیروز قدرت سیاسی بشویم، مردم به سمت ما میآیند و با ما خواهند بود. ۲. اقدامات کودتاگونه و تروریستی خشن و به قول خودشان اقدامات ضربهای. اصطلاحاً میگفتند که با یک تنه، کار رژیم را در سال ۶۰ تمام میکنیم. تنهای که میخواستند با آن کار رژیم را تمام کنند، تظاهرات ۳۰ خردادشان بود. میگفتند ما بنیصدر را تصاحب کردیم و مال ماست و حالا که مال خود شده و حالا با یک تنه و با یک تظاهرات سراسری، نظام را سرنگون میکنیم و خودمان قدرت مطلق میشویم.
مثل غائله ۱۴ اسفند ۵۹ در دانشگاه تهران.
دقیقاً. ۱۴ اسفند نماد استراتژی سازمان است. تصورشان این بود که با ۱۴ اسفند بنیصدر زاویه پیدا میکند و کاملاً جدا و مال خود میشود و اینها میتوانند به حکومت برسند.
همین نقشهای را که برای بنیصدر ریختند تا حد زیادی هم میخواستند برای آقای طالقانی پیاده کنند که…
با هوشمندی آقای طالقانی اینطور نشد، چون بنیصدر اساساً آدم باهوشی نبود و فریب منافقین را خورد.
پس نقشه سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در همان روزها و ماهها و سالهای ابتدای پیروزی انقلاب این بود که خود را همراه انقلاب جلوه بدهد و پله به پله افرادی را که میتوانند در نظام جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی مثمرثمر باشند، از نظام و انقلاب جدا و از طرفداران آنها به نفع خود سوء استفاده کنند.
این اصلیترین راهبرد سازمان در مواجهه سیاسی با نظام است تا بتدریج پایگاه اجتماعی نظام را تضعیف کند تا مردم، دیگر پای کار نیایند و سازمان با یک حرکت کودتاگونه کار نظام را تمام و مردم را به نفع خود مصادره کند، لذا از همان ابتدا، رویکرد تضعیف آیتالله شهید بهشتی، برخورد با مقامات مؤثر در انقلاب، از جمله شهید مطهری و کسانی که استوانههای انقلاب محسوب میشدند و نهضت براساس تلاش و مبارزات آنها پیروز شده بود، تحت عنوان مرتجعین و خشونتطلبها، آماج حملات رسانهای و نشریهای اینها قرار گرفتند. نشریه «مجاهد» ارگان سازمان مجاهدین خلق، مهمترین بخش سازمان بود و از روز اول کاری جز القای فتنه و کینه نسبت به ارکان انقلاب و حامیان امام نداشت و تصور میکرد با تخریب تدریجی شخصیتهای مهم انقلاب، زمینههای مردمی آن را از بین خواهد برد.
براساس برنامهای که مجلس وقت پیاده کرد، در فاصله ۲۰ تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، عدم کفایت سیاسی بنیصدر صادر شد و سازمان در ۳۰ خرداد دچار آچمز سیاسی شد و مجبور شد برنامه براندازیای را که برای یکسال بعد طراحی کرده بود، جلو بکشد. یعنی برنامه زمانبندی شده برای سرنگونی جمهوری اسلامی به تعبیر سازمان، با عزل بنیصدر به شکل زودهنگام شکل گرفت و سازمان مجبور شد اقدامات عجولانهای را انجام بدهد، لذا از ۱۴ اسفند ۵۹عباس داوری، از رهبران سازمان و مسئول روابط عمومی سازمان مجاهدین تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ با تمام شخصیتهای کشور ملاقات میکند. به سراغ حبیبالله پیمان، دکتر سامی، مهندس بازرگان، بسیاری از مراجع در قم میرود تا آنها را برای جریان براندازی با خودشان همراه کنند.
به نام مهندس بازرگان اشاره کردید.
قبل از انقلاب، سازمان مجاهدین خلق در واقع بخش جوانان نهضت آزادی هستند که از آن جدا میشوند. نوع ارتباط سازمان مجاهدین خلق پس از انقلاب با نهضت آزادی و نوع تعامل آنها را چگونه تحلیل میکنید؟اشاره کردید که سازمان مجاهدین خلق مقر خود را در جوار سفارت عراق قرار داد. هنگامی که میخواستند آن ساختمان را از سازمان بگیرند و آنها را خلع سلاح کنند، مهندس بازرگان همراهی چندانی نکرد. درباره نوع ارتباط سازمان مجاهدین خلق با دولت موقت برایمان توضیحاتی بدهید.
میشود گفت که گرایشات یا حمایتهایی ممکن است شکل گرفته باشد. اما اساساً مرحوم بازرگان با نوع نگاههای اینها زاویه داشت. درست است که بستر شکلگیری اعضای اصلی سازمان مجاهدین از جوانان نهضت آزادی بود، اما خود تفکر حاکم بر نهضت آزادی تفکر لیبرالی غیرخشن آرام با فرایندهای مسالمتآمیز بود. درک آن شرایط با توجه به همان زمان قابل تفسیر است.
در استان گلستان؟
بله، توسط چه کسانی آنجا عملیات شد؟ شاید خود دولت بازرگان هم نمیدانست که امریکاییها چنین سایتی با چنین استعداد مستشار امریکایی در آن نقطه کشور دارند و زمانی متوجه شدند که سفارت امریکا به آنها مراجعه کرد که ما در چنین منطقهای مقری داشتیم که دیشب به آن حمله شده و ما هواپیما میخواهیم که بتوانیم کارشناسان امریکایی را با خانوادههایشان از ایران خارج کنیم.
این قبل از تسخیر لانه جاسوسی است؟
بله، حتی کسانی را که در زمان شاه، سازمان مدعی است که ترور کرده که چهار امریکایی هستند، مال سفارت امریکا نیستند، بلکه کارمندان بخش اطلاعاتی و رصد شنودی هستند که در کبکان مستقر و بسیار هم پنهان بودند. سؤال این است که در عملیاتهای قبل از انقلاب، سازمان به دستور چه کسانی روی کارشناسان امریکایی عملیات انجام میداد؟ میتوانست اعضای سیاسی یا اعضای اطلاعاتی را در تهران بزند، چرا به سراغ کارشناسان فنی و شنود رفت؟ نشان میدهد که این یک سفارش عملیاتی بوده. یا بعد از انقلاب چرا در آنجا عملیات و اسناد مدارکش را ربایش کرد؟ هیچ کسی از مردم نمیدانند که در سال ۵۸ چنین عملیاتی در استان گلستان جمهوری اسلامی ایران اتفاق افتاده و این عملیات را منافقین انجام داده و اسنادش را خارج کردهاند. امریکاییها سر این قصه یک عملیات تلافیجویانه هم با سازمان داشتند که در بخش بعدی توضیح خواهم داد. اساساً سازمان به عنوان یک جریان فرقهای پیچیده اطلاعاتمحور عمل میکرد. یعنی سازمان قبل از اینکه یک جریان سیاسی باشد، تولید اطلاعات جاسوسی میکند و اساساً کارش یک کار اطلاعاتی است.
بعد از انقلاب را میفرمایید؟
بله، البته قبل از انقلاب هم قبل از اینکه با هر کشوری ارتباط بگیرد، اول با سیستم امنیتی آن کشور ارتباط برقرار میکند.
منظور شما از گردآوری اطلاعات برای کدام سازمان امنیتی است؟
برای سازمان امنیتیای که به اینها کمک امنیتی میکند.
هر کشوری که باشد.
ببینید. سازمان دقیقترین اطلاعاتش را در طول جنگ در اختیار صدام میگذاشت. به عربستان سعودی اطلاعات میداد و پول میگرفت.
یعنی به هر کسی که پول بیشتری بدهد.
با سرویسهای اطلاعاتی فرانسه و کشورهای غربی کاملاً چفت هست و تولید اطلاعات میکند و به آنها خدمات میدهد و در قبالش دریافت مابهازا دارد که شامل اقامتها، خدمات پاسپورتی، خدمات کنسولی، خدمات تسلیحاتی، خدمات امنیتی و… میشود و همه کشورها این خدمات را در قبال گرفتن اطلاعات به اینها میدهند. الان ما در بحث هستهای و بسیاری از مشکلات کشور، مدعی هستیم که سازمان از مظنونین اصلی همکاری با سرویسهای متخاصم با جمهوری اسلامی باشد و او میتواند این بخش از همکاریها را برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی داشته باشد. در هشت سال دفاع مقدس هم سازمان دوشادوش صدام، همه توان اطلاعاتی خودش را برای شکست جنگ و کمک به صدام و خیانت به ملت به کار گرفت. مرکزیتاش در بغداد بود. رجوی در کنار صدام بود. در عراق پایگاه و توپ و تانک و تجهیزات نظامی داشتند و عملیات میکردند و به عنوان یکی از لشکرهای عراق در کنار سایر لشکرهای آن کشور با ما میجنگیدند و در این بخش خیانتهای بیشماری را مرتکب شدند. جدای از خیانتهای اطلاعاتی و جاسوسی و بخشهایی که منجر به خسارتهای سنگین به زیرساختهای کشور و به مردم زده شد و تلفات انسانی زیادی از ایران گرفته شد. این سازمان با این ساختار باید وارد عرصه براندازی میشد. در ۳۰ خرداد عزل بنیصدر شکل گرفت. موقعی که بنیصدر سرنگون شد، سازمان به فاصله ۱۲ ساعت، تظاهرات ۳۰ خرداد را در تهران شکل داد. سازمان فراخوان داد و تمام هواداران خود را از سراسر کشور به تهران کشید تا به بهانه عزل رئیس جمهور قانونی توسط مجلس و با این شعار وارد عرصه سرنگونی نظام بشود. در ۳۰ خرداد، برخلاف باور و تصور سازمان، مردم به صحنه آمدند و این طرح شکست خورد. موقعی که تظاهرات ۳۰ خرداد شکست خورد، سازمان وارد یک شوک عظیم شد و دیگر پاسخ هواداران خودش را هم نمیتوانست بدهد که شما میگفتید مردم به صحنه میآیند و کار تمام است و رژیم سرنگون میشود. این چه بساطی شد؟ رئیس جمهور رفت و هیچ اتفاقی نیفتاد و سازمان مجبور شد عملیاتهای کودتایی خودش را در قالب انفجارهای بسیار خطرناک برای اصطلاحاً عملیاتهای ضربهای و شتابان آغاز کند.
مسعود خدابنده در گفتوگو با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی (قسمت دوم و پایانی)
قبل از اینکه به دوران بعد از بنیصدر بپردازیم، یک مقدار به غائله۱۴ اسفند ۵۹ و غائله ۳۰ خرداد ۶۰ بپردازید و بگویید چه اتفاقاتی در فضای جامعه ایران رخ دادند؟
سازمان برای رسیدن به تمام قدرت، یا باید از طریق مردم این کار را میکرد یا از طریق اقدامات امنیتی و تروریستی و تخریب و عملیات خشونتبار. برای رسیدن از طریق مردم، بنیصدر به عنوان محوریترین ابزاری که میتوانست پاسخ نیاز سازمان را بدهد، مطرح بود و سازمان وارد عرصه همکاری با بنیصدر شد. تحلیلش هم این بود که آرای بنیصدر و هواداران بنیصدر و کسانی که به او رأی داده بودند، در سبد حمایتی سازمان منافقین قرار خواهد گرفت. به واسطه توان سازماندهی بسیار قویای هم که سازمان مجاهدین در برابر همه گروههای مخالف داشت، توانسته بود بخش مهمی از هواداران فعال سیستماتیک را سازماندهی کند که جمعیت بزرگی به صورت مستمر از جوانان خودجوش، احساسی، با شعارهای فریبنده ضدامپریالیستی سازمان جذب آن شده بودند. اینها هم توان بالقوهای را برای سازمان ایجاد کرده بودند و سازمان احساس میکرد با دو عنصر بنیصدر و توان تشکیلاتی و کار مخفیانهای که به آن اقدام کرده بود، موفق خواهد شد. سازمان از روز اول، نفوذیهای خود را در تمام ارکان نظام کاشته بود. بخش عمدهای از تسلیحات و امکاناتی را که وارد عرصه تروریستی با نظام کرد، یک شبه به دست نیاورده بود، بلکه قبل از پیروزی انقلاب از پادگانها مصادره و سرقت و در جاهای مخفی انبار و یک پشتوانه تسلیحاتی برای خودش ایجاد کرده بود که در بزنگاه از آن استفاده کند. جریان عزل معادلات سازمان را کاملاً به هم ریخت. یعنی آن بخشی از پشتوانه مردمی را که احساس میکرد پای کار خواهد آمد، یکمرتبه از بین رفت و سازمان مجبور شد پروژه براندازی نظام را تسریع کند و توان دیگرش را پای کار بیاورد، لذا تظاهرات ۳۰ خرداد را شکل داد. برای اینکه تظاهرات ۳۰ خرداد شکل بگیرد، قبل از آن مقدمه ۱۴ اسفند لازم است. یعنی مقدماتی که بنیصدر فریب منافقین و رجوی را خورد و به دام اینها گرفتار شد و آرام آرام با جمهوری اسلامی زاویه پیدا کرد و منافقین هم با یک تلاش بسیار پیچیده سیستماتیک این زاویه را گسترده کردند و بنیصدر را در چنگ خودشان گرفتند. در دفترش نفوذ کردند و روزانه به او تحلیل میدادند و همان شعاری را که رجوی میخواست برای براندازی بدهد، حالا از زبان بنیصدر خارج میشد. ۱۴ اسفند نقطه آغاز جدایی بنیصدر از جمهوری اسلامی است که در سخنرانی و صحبتهایش در آن روز مستتر است و میشود به عنوان اسناد به آنها مراجعه کرد.
۱۴ اسفند در واقع آشی بود که منافقین برای بنیصدر پختند و او را به این دام انداختند و او این خبط بزرگ را انجام داد و مسیر خود را کاملاً از امام و انقلاب اسلامی جدا کرد. امام در این مقطع موضعگیری بسیار آشکاری کردند. منافقین درخواست ملاقات با امام را داشتند و امام گفتند نیازی نیست شما پیش من بیایید. شما اسلحههایتان را زمین بگذارید، من به خدمت شما میآیم.[۱] در واقع امام این ترفند زیرکانه رجوی و باند او را با این حرکت خنثی کردند.
منافقین از ۱۴ اسفند ۵۹ با شخصیتهای مختلف جمهوری اسلامی ملاقاتهای گوناگونی داشتند. پرویز یعقوبی که به سراغ مهندس بازرگان رفته بود، مهندس بازرگان گفته بود من خانم خوشگلی ندارم که بخواهم بیایم و با جریان رجوی وحدت کنم یا یک جاهایی همراه بشوم.
منظورش از این جمله چه بود؟
چون مسعود رجوی با دختر بنیصدر ازدواج کرده بود این تکه سنگینی بود که بازرگان به نماینده رجوی انداخته بود.
یعنی ابتدای ازدواجهای رجوی که بعدها تکرار میشود، از اینجاست.
این ازدواجها عموماً تاکتیکی، سیاسی و براساس راهبردهای رسیدن به قدرت است. اشاره کردم که حنیفنژاد میگفت ما برای رسیدن به قدرت حتی حاضریم با دشمنمان هم همکاری کنیم و کنار بیاییم. لذا میبینیم که برای رسیدن به قدرت در کنار بزرگترین دشمن تاریخی ملت ایران یعنی صدام که این همه شهید و کشته روی دست ما گذاشت و بخشی از سرزمین ما را تصاحب کرد، قرار گرفتند و بازوی عملیاتی او شدند و سالها در کنار صدام با ما جنگیدند. این حاصل راهبرد و تِز اینها برای رسیدن به قدرت است و لذا حاضرند با هر قدرتی، اعم از امریکا، اسرائیل و هر کسی که بخواهد این نظام را سرنگون و براندازی کند، متحد استراتژیک بشوند.
در ۱۴ اسفند ۵۹ میبینیم که خشونت به صورت علنی در دستور کار سازمان قرار میگیرد. خشونتی که بخصوص علیه نیروهای انقلابی در دانشگاه تهران صورت میگیرد و تصاویرش هم وجود دارند که آنها را از روی دیوار به پایین پرت میکنند، در ۳۰ خرداد سال ۶۰ به مراتب شدیدتر و سرعتش بیشتر است. دلیل این افزایش سرعت خشونت چیست؟
سازمان باید ذهنیت طرفداران خودش را برای براندازی آماده میکرد. هواداری که تا دیروز شعار دموکراسی میداد و رهبرانش قائل به چیزی غیر از دموکراسی نبودند، حالا باید به بهانهای تن به خشونت میداد، لذا تشدید خشونت از ۱۴ اسفند به شدت شکل گرفت. درگیری هواداران سازمان در کف خیابان با مردم، انگ زدنها، تظاهراتهای منجر به درگیری، تجمعات غیرقانونی و شاهبیت قضیه در ۳۰ خرداد که اینها با کاتر صورت بچههای حزباللهی را زخمی میکردند و شاهرگ آنها را میزدند. یعنی سبعانهترین کارها را کردند و خشنترین چهره یک جریان تروریستی را به مردم نشان دادند و مردم محکم ایستادند و دفاع کردند. این مقدمه برای آمادهسازی نیروهایشان برای یک مقابله صد درصدی و رویارویی تمام عیار با جمهوری اسلامی بود. ۳۰ خرداد مقدمه این کار بود که انجام شد. ۳۰ خرداد شکست خورد و سازمان بلافاصله در روزهای ۱ و ۲ و ۳ و… تیر به عملیاتهای متعدد دست زد و در ۷ تیر بزرگترین عملیات براندازی نظام را انجام داد. مگر میشود اتفاقی باشد؟ یعنی سازمان توانسته به شکل اتفاقی سران نظام را در حزب جمهوری اسلامی بزند؟ این قطعاً مقدمهای میخواسته و این نشان میدهد که سازمان عناصر نفوذی خودش را از بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در مراکز حساس گمارده بود که آنها را برای یک نقطه خاص و زمان دقیق به کار بگیرد. لذا عملیات ۷ تیر را انجام داد که منجر به شهادت شهید بهشتی شد. بیست و چند نماینده ملت و بیش از دهها معاون وزیر و چند وزیر در آن انفجار به شهادت رسیدند و این کار به دست یک عامل نفوذی و با یک حرکت تروریستی انجام شد.
من معتقدم سازمان سه روش تاکتیکی را برای براندازی نظام اتخاذ کرد که عبارتند از: ۱. براندازی با راهپیمایی مسلحانه و کشاندن هواداران به خیابانها برای تنه زدن به نظام و سرنگونی آن. ۲. عملیاتهای انفجاری که توضیح خواهم داد. ۳. کار کودتاگونهای که در بافت و هیمنه بنیصدر طراحی کرده بود. سازمان در این بخش با شکست مواجه شد و حذف بنیصدر، غیرقانونی اعلام شدن جبهه ملی ـ در ۲۵ خرداد ۶۰ تظاهرات جبهه ملی در تهران شکل گرفت ـ بسته شدن نشریات غیرقانونی، همه اینها اقداماتی بودند که سازمان احساس کرد استراتژی آن به شکست انجامیده و وارد فاز زودهنگام سرنگونی شد که مقدمه آن عملیات ۳۰ خرداد و در هفت روز بعد عملیات ۷ تیر بود. سازمان باید برای رسیدن به اهدافش شعار مرگ بر امام را عملیاتی میکرد. شعار مرگ بر امام در روز ۳۰ خرداد شکل گرفته. مردمی که همه جان و مالشان را در دفاع مقدس و جنگ هشت ساله در جبههها ایثار میکنند و همه آرمانشان امام است و سازمان شعار مرگ بر امام را در تهران و همزمان در بعضی از شهرها عملیاتی کرد. این بدین معناست که حذف بنیصدر، استراتژی سازمان را ناکام و او را به سرعت وارد عملیات نظامی زودهنگام کرد. عملیات زودهنگام نیازمند مقدمهای برای باور جامعه هواداران سازمان بود که همان رفتارهای خشونتآمیزی بود که در ۳۰ خرداد شکل گرفت.
سازمان برای فاز براندازی نظام چه روشهایی را اتخاذ و چه فرایندهایی را طی میکند؟ سازمان برای تحقق این راهبرد و استراتژی به مقدماتی نیاز داشت که مصادیق آن را در چند نمونه میتوان ذکر کرد. سازمان بعد از انقلاب اسلامی تشکیلاتی را در بخش هوادارانش به نام میلیشیا یا سازمان چریکهای پارهوقت راه انداخت. اینها بعدها در سالهای ۶۰ و ۶۱ تبدیل به خوشههای ترور سازمان شدند. جوانانی از همه بخشهای فرهنگی و اجتماعی و آموزش و پرورش و دانشگاهها و… جذب شده بودند و تحت عنوان شعار مبارزه با امپریالیسم آنها را جذب و متقاعد کرده بود که شما باید برای جنگ با امریکا همواره آمادگی داشته باشید و لذا آنها را سازماندهی میکرد و آموزش میداد. بعد از ۱۴ اسفند ۵۹ و در سال ۶۰، گهگاه و در بعضی از مقاطع، در بعضی از خیابانهای تهران چند مانور عملیاتی انجام داد. اینها همان ۳۰ هزار میلیشیایی بودند که در ۳۰ خرداد ۶۰ به شکل منظم و سازمانیافته در کف خیابانها حضور پیدا کردند و آن اقدامات خشونتبار را انجام دادند.
بنابراین سازمان از روز اول سازوکار عملیاتی لشکر پیاده نظام خودش را در قالب میلیشیا طراحی و اجرا کرده بود. این کاملاً واضح است، وگرنه چرا میلیشیا را اینگونه شکل داد؟ چرا آموزشهای نظامی میداد؟ چرا ساز و کارش را با لباس نظامی طراحی کرده بود؟ اینها مقدمهای بود که برای آن نقطه موعود و براندازی از آنها استفاده کند. نفوذ اینها در ارکان نظام از روز اول پیروزی انقلاب در دستور کارشان قرار داشت. حادثه ۷ تیر توسط یک نفوذی انجام شده. این نفوذی شبانه که به آنجا نرفته.
این اتفاق یک روزه هم نیفتاده.
همینطور است. این نفوذی یک فرد مترصد و آماده به فرمانی بود که با دستور، بمبها را در آنجا کار گذاشته و آن حادثه جنایتبار تاریخ را رقم زده.
یعنی سازمان از روز پس از پیروزی انقلاب به فکر نفوذ در ارکان جمهوری اسلامی بوده است.
همینطور است و هنوز هم ممکن است باشد، چون به عنوان یک دشمن متخاصم تلقی میشود، در نتیجه نمیآید سازوکارش را از دست بدهد. نمیخواهیم سازمان را بزرگ جلوه بدهیم، اما هوشیاری در مقابل فتنه دشمن و سازمان منافقین جزو ضروریات تفکر انقلابی و جهادی است. باور طرفداران نظام و افکار امام باید این باشد که این هوشیاری را داشته باشند که این فرایند ممکن است همچنان ادامه داشته باشد.
بنابراین نکته دوم استخدام و بهکارگیری و نفوذ افراد توانمند متناسب در ارکان مختلف نظام است. این ارکان بیشتر شامل نهادهای امنیتی و سازمانهای مؤثر مثل قوه قضائیه بوده است.
سومین کار سازمان سرقت اسناد و تجهیزات نظامی و دفاعی نظام بوده است. کسی که با این عِدّه و عُدّه وارد جنگ مسلحانه با نظام میشود و از ۳۰ خرداد ۵۹ عملیاتهای متعدد نظامی در کف خیابانها و ترورهای متعدد را انجام میدهد، این سلاحها را که یکشبه گردآوری نکرده، بلکه این سلاحها باید در مقطعی سرقت و در جاهایی دپو شده باشد تا به وقتش از آنها استفاده شود.
در این مورد بیشتر توضیح میدهید؟
اینها اغلب اسناد مربوط به خودشان و اسناد مربوط به سرویسهای خارجیای را که به آنها خدمات میدادند، توانستند خارج کنند.
یعنی اسناد ساواک؟
اسناد ساواک. اسنادی که در بخشهایی از ارتش وجود داشتند، مثل اسناد سرلشکر مقربی که نفوذی روسها در ارتش بود و دستگیر شد. سعادتی در کجا دستگیر شد؟ کارشناس سفارت امریکا به نخستوزیری مراجعه میکند و خبر میدهد که افسر اطلاعاتی شوروی سابق در ایران میخواهد در جایی قرار اجرا کند. آن موقع تشکیلاتی نبوده و وقتی به نخستوزیری مراجعه میکنند، مجبور میشوند بگویند که چند نفر از کمیته بروند و فردی از کمیته خود سفارت امریکا سر این قرار میرود. کسی به نام محمدرضا سعادتی با پرونده سرلشکر مقربی که اسنادش از ساواک به سرقت رفته بوده، دستگیر میشود. شوروی به دنبال این بود که بداند چگونه ضربه خورده است؟ آیا این سند به راحتی از ساواک بیرون آمده یا یک عنصر نفوذی در آنجا بوده و این را دراختیار گذاشته است؟ بقیه نفوذیهایی که منافقین در طول این چند سال داشتند، در حادثه ۹ شهریور، در حادثه حمله به مقر سپاه پاسداران، در حادثه کشمیری، در حادثه جواد قدیری، در مقاطع مختلف در حوادث شهادت ائمه جمعه و جماعاتی که با عملیاتهای انتحاری به شهادت رسیدند، بخش عمدهای را با نفوذ و با اطلاعاتی که استخراج میکرده انجام داده است. خلبان هواپیمایی که بنیصدر و رجوی در مردادماه با آن فرار کردند چه کسی است؟ خلبان معزی است که خلبان شاه بود.
یعنی شاه را از ایران برده و بعدها برگشته و بنیصدر و رجوی را برده؟
بله، همین نشان میدهد که اینها با یک شبکه نفوذ در حاکمیت حضور داشتهاند. فکر برانداز است که فکر آیندهنگر دارد و شبکه نفوذی راه میاندازد. افرادی هم که دستگیر شدند یا لو رفتند و این کارها را کردند، سابقه آنچنانی و آشکاری با منافقین نداشتند، یعنی پنهانکاری و براساس فرامین و آموزشها، فرایند نفوذشان را در این تشکیلاتها طی میکردند.
اینها چگونه برای افراد نفوذی خودشان در جمهوری اسلامی سابقه درست و بینقص درست میکردند؟ مثلاً برای فردی مثل کلاهی چگونه سابقه ایجاد کردند که با آن سابقه برود و وارد حزب جمهوری بشود؟ یا برای کشمیری در نخستوزیری چگونه سابقه درست شد که وارد مهمترین و امنیتیترین اتاق جمهوری اسلامی بشود؟
پاسخ به این سؤال یعنی بودن در آن شرایط. آیا گزینشها با برنامهریزی و جدیت حالا صورت میگرفتهاند؟ خیر. جذب نیروها در ارکان نظام مثل امروز براساس قواعد و استانداردهای خاصی شکل میگرفت؟ طبیعی است که اینطور نبوده. بسیاری از اینها سوابق بسیار موجه و واسطهها و معرفهای بسیار وجیهی داشتند. پدران بعضی از آنها حتی ممکن است روحانی بوده باشند. بخشی سابقه انقلابیگری داشتند. بسیاری از آنها با توصیههای دیگران به این نهادها راه پیدا کردند. منافقین، نفوذیهایشان را یا استخدام کردند، یعنی به واسطه آن فضای سیاسی و هجمهای که به فضای سیاسی آوردند، یکسری هوادار و مرید پیدا کردند. اگر اینها در داخل ارکان نظام بودند و هوادار شده بودند، به سراغشان رفته و به آنها گفته بودند که دیگر ساکت باشید و براساس روش جدید ما و پنهانی جلو بروید، ولی بخشی را در تشکیلات نفوذ دادند. امثال کلاهی و کشمیری با برنامه وارد دستگاههای کشور شدند و ممکن است معرف آنها فرد وجیهی بوده که به استناد مقبولیت و وجاهت آن فرد، او توانسته در رکنی نفوذ کند و مشغول کار شود. مثلاً در خود صدا و سیما تعداد زیادی نشریههای سازمان میرفت. کسانی که در صدا و سیمای جمهوری اسلامی نشریه میخواندند چه کسانی بودند؟ الان کجا هستند؟ یا نشریاتی را که به بعضی از حوزههای علمیه میرفت، چه کسانی میخواندند؟ یا نشریاتی که در بخشهایی از واحدهای نظامی توزیع میشد. این افراد کجا هستند؟ البته بعضی از این افراد در طول سنوات گذشته دستگیر و بازداشت و شناسایی شده و شبکههایشان درآمده است.
منظور من این است که سازمان در بخشهای مختلف زمینههای گستردهای را فراهم آورده و معتقد بود که میتواند کار نظام را تمام کند و با این پتانسیلی که ایجاد کرده، براندازی به راحتی صورت خواهد گرفت. کاری که این سازمان باید میکرد این بود که بگوید باید تور اختناق داخل کشور را بشکنیم. این تصوری که شعارش را داده و ذهن هوادارها را ملتهب کرده بود که این رژیم دیکتاتور، خشونتطلب و تمامیتخواه است. شعارهایی که میدادند که شهید بهشتی فلان و بهمان است.
یکی از تاکتیکها و راهبردهای براندازی سازمان، استراتژی ایجاد رعب و وحشت در بدنه طرفداران نظام بود. اصطلاحاً میگفتند که باید تور اختناق نظام را پاره کنیم و میزان زیاد طرفداری مردم از نظام را پایین بیاوریم. لذا یکی از روشهای اساسی سازمان در بحث براندازی، ترور دهها هزار نفر از مردم کوچه و بازار است. بقال، میوهفروش، آدمی که محاسن داشته، آدمی که به جبهه رفته و برگشته، خانوادهای که بچهاش در جبهه بوده، در کل کشور اگر قربانیان ترور سازمان را بررسی کنید، نزدیک به چند ده هزار نفر آدمهای عادی هستند که سازمان با این تِز که باید تور اختناق و خشونت را پاره کرد و مردم را از صحنه، عقب ببرم که براندازی راحت انجام بشود، دست به اقدام زد.
عملیات خشونتآمیز انفجار و تخریب. سازمان میگفت با عملیات ضربهای و شتابان نظام را بیسر میکنم. طی یک شب، نظام دیگر سر ندارد و فردا میتوانم اقداماتم را انجام بدهم، لذا عملیات ۷ تیر را انجام داد و بلافاصله به سراغ عملیات ۸ شهریور رفت. یا تظاهرات مسلحانهای که در تهران شکل میداد. خشونتهای بسیار سختی که در نوع ترورهایش انجام میداد و میرفت و جلوی روی خانواده، بچه را میکشت یا با موتور عملیاتهای سختی را انجام میداد یا طراحی عملیات برای ترور و حذف امام. یکی از برنامههای اساسی سازمان از روز اول که نتوانست و خدا نخواست، عملیات حذف امام بود. سالها بعد با دستگیری خانمی به نام عفت غنیپور[۲] که از بستگان دور بیت حضرت امام بود، طرح فاجعهآمیز سازمان برای حذف رأس این مملکت خنثی شد.
حتی یکبار کشمیری هم که میخواست به دیدن امام برود…
بله، کشمیری آن موقع در شورای عالی امنیت ملی مسئولیت داشت. با کیفی که حامل مواد منفجره بود، وارد بازرسی بیت شدند و هوشیاری پاسدارها و ممانعت آنها خطر را دفع کرد. کشمیری اجازه نداد کیفش باز بشود و قهر کرد و بیرون آمد که چرا میخواهید مرا بازرسی کنید؟ مثل اینکه میخواست همراه شهید رجایی به داخل بیت برود که پاسدارها مانع شده و گفته بودند نمیگذاریم کیف را به داخل ببرید. بعدها در اسناد درآمد که این کیف حاوی مواد منفجره بوده که او میخواسته به داخل بیت ببرد.[۳]
طراحان این نوع برنامهها و عملکردها که مرحله به مرحله پیش میرود، چه افرادی بودند؟ آیا میتوانیم بگوییم که شخص مسعود رجوی یا موسی خیابانی این طراحیها را میکردند یا عوامل دیگری در اتاق فکر و عملیاتهای اینها بودند که این برنامهریزیها را میکردند؟
سازمان یک جریان تروریستی است. سازمانهای تروریستی سازمانهای پیچیدهای هستند و سازوکار درونی آنها براساس مبانی اعتقادی و به نوعی فرقهای و تشکیلات آن بسته است و همه اجزای آن براساس یک راهبرد اصلی کار میکنند. تشکیلات متمرکزی مثل منافقین، تشکیلات تمرکزگرایی است که همه چیزشان را باید فدای رجوی و رهبری کنند. لذا این راهبرد از بالا برای سرنگونی آمده و بخشهای سازمان برای این قصه طراحی شدهاند. نهاد عمدهای از بخش نظامی سازمان، نهاد نفوذیها در ارتش، نیروهای مسلح، واحدهای نظامی، ارکان نظام و بخشی دیگر نفوذ در دوایر دولتی و وزارتخانههای مختلف بود. سازمان اقداماتش را براساس نیروها و سازوکار تشکیلاتی خودش انجام داده است. این افراد، آموزشدیده، تشکیلاتی با ارتباطات سیستماتیک بودند و براساس هدف بالادست عمل میکردند، لذا اینکه بگوییم خارج از قواره سازمان، حزب و گروه دیگری برای آن برنامهریزی میکرد، من قائل به چنین چیزی نیستم. خود سازمان در این بخشها توانمند بوده و همه این خیانتها را خودش انجام داده و خودش هم پذیرفته است.
بعضی از پژوهشگران معتقدند سررشته عملیاتهایی که سازمان در اوایل دهه ۶۰ انجام داد، از جمله انفجار نخستوزیری و بخصوص دفتر حزب جمهوری به سازمانهای اطلاعاتی امنیتی خارج از کشور برمیگردد. آیا شما به این اعتقاد دارید یا نه؟
این موضوع قطعی است که رجوی در سال ۵۹ به شکلی غیرقانونی از کشور خارج میشود و وقتی برمیگردد خط تسریع در براندازی را ابلاغ میکند.
کجا میرود؟
مثل اینکه به فرانسه.
یعنی غیرقانونی از فرودگاه میرود؟
اینکه غیرقانونی برمیگردد قطعی است.
از چه مرزی؟
فکر میکنم مرز پاکستان.
این اواخر سال ۵۹ است؟
بله، یعنی بعد از برگشتن رجوی شدت خط براندازی سرعت گرفت. به این مسأله نباید شک کنید که سازمان در راستای سازمانهای اطلاعاتی دنیا و هماهنگ با آنها خط براندازی را دنبال کرده است، چون این نسخه باید نسخهای هماهنگ با آنها باشد. یا سفارش است یا مطلع هستند و یا براساس پشتیبانیهای خاصی است که سازمان گرفته و این فرمان را جلو برده است.
یعنی اگر این تظاهراتها، انفجارها و ترورها به سفارش سازمانهای امنیتی دیگر هم نباشد، ولی قطعاً آنها اطلاع داشتند که سازمان منافقین دارد این اقدامات را انجام میدهد.
این دقیقاً روش سازمان است، چون سازمان کاسب است. کار میکند، پول میگیرد، سفارش میگیرد، کار انجام میدهد. بسیاری از اقداماتی که در تخلیه اطلاعاتی منافقین از ارکان نظام در سالهای متفاوت انجام میشود، بعد از آن میبینیم که یک سرویس خارجی در آن عملیات آمده و اقدام بزرگی را انجام داده است. یعنی سازمان اساساً سفارشمحور است و بقای آن در اروپا براساس خدمات اطلاعاتیای است که برای سرویسهای اطلاعاتی خارجی تولید میکند. در طول دفاع مقدس به خاطر همکاری اطلاعاتیای که با صدام کرده، پول گرفته است. فیلمها و نوارهایی که بعد از سقوط صدام درآمده و جلسات مستندی که سرویس مخابرات عراق از جلسات صدام و رجوی منتشر کرده، نشان میدهد که اینها در آن جلسات گزارش میدهند و با افسران عالیرتبه عراقی سر پول محاجه میکنند که این پولی که دارید بابت این اطلاعات به ما میدهید کم است و بیشترش کنید و اگر دفعه بعد از ما چیزی خواستید، دیگر قیمتش این نیست. سازمان در قصه فروش اطلاعات و کار جاسوسی و تخلیه تلفنی و فروش اطلاعات این سرزمین به دشمنان ایران شهره خاص و عام است و دیگر همه میدانند که اینها یک سازمان اطلاعات فروش هستند و سازمانی هستند که براساس فروش اطلاعات و جاسوسی ارتزاق میکنند. هدف عملیات شتابانی که سازمان بعد از ۳۰ خرداد شروع کرد این بود که ما میتوانیم در عرض یک ماه نظام را ساقط کنیم و وعدههای متعدد هم میداد. عملیاتهای ۷ تیر و ۸ شهریور توسط عوامل نفوذیشان صورت گرفتند. بلافاصله وارد عملیات ترور شهید قدوسی شدند. عناصر نفوذیشان با انجام عملیاتهای انتحاری، ائمه جمعه مؤثر در نهضت امام را در اصفهان، شیراز، ارومیه، تبریز و جاهای دیگر یعنی نقاط عطف انقلاب اسلامی در استانها و شهرستانهای مختلف و استوانههای بقای این نظام و نهضت را هدف قرار دادند. تعدادی از آنها به شهادت رسیدند و عدهای مجروح شدند. بعضی از عملیاتها هم خنثی شدند. عملیاتهای کوری که در سراسر کشور برای زدن سر انگشتان نظام شکل گرفتند. گفتند که عملیات شتابان را انجام میدهیم و سران نظام را میزنیم و دو سه عملیات بزرگ کردند. بعد گفتند عملیاتی که تور اختناق پاره شود و اسمش را عملیات ضربه سرانگشتان نظام گذاشتند. بعد تیم عملیاتی و ترور منافقین در خیابانها راه میافتاد و هر کسی را که ریش داشت یا ظاهرش حزباللهی بود، میزد و فرار میکرد. دهها هزار نفر قربانی ترور و خشونت منافقین شدند و در حقیقت در سال ۶۰ نظام جمهوری اسلامی قربانی این خشونتها شد. نظام از سال ۵۸ قربانی طراحی براندازی منافقین و دارو دسته رجوی در این کشور شده و این همه خسارت دیده است. اقدام نظام بعد از این کارهایی است که سازمان انجام داد. یعنی جمهوری اسلامی بعد از ضربه ۸ شهریور و از بین رفتن سرانش که امام با آن خطبه زیبایشان فرمودند مگر نهضت به فلانی و فلانی وابسته است؟ نهضت مسیر خودش را ادامه خواهد داد. نظام به اقدام واکنشی وادار شد و اقدام واکنشی نظام، فراخوان امام از مردم بود برای دادن اطلاعات. همه مردم پای کار آمدند. تظاهرات ۵ مهر منافقین، تظاهرات مسلحانهای است که سازمان تصور میکرد اگر همه نیروهایش را بیاورد، میتواند یک تظاهرات بالای چندهزار نفره را در تهران انجام بدهد. تمام تلاشش را کرد و چیزی در حدود ۲۰۰، ۳۰۰ نفر مسلح را در ۵ مهر وارد تهران کرد.
۵ مهر سال ۱۳۶۰؟
بله، این تظاهرات بعد از حادثه ۳۰ خرداد، انفجار حزب جمهوری و انفجار دفتر نخستوزیری است. تصور سازمان این بود که به خیابان میآیند و مردم به آنها میپیوندند. آمد و خسارت سنگینی را در کف خیابان داد. بسیاری از عناصر تیمهایی که باید میآمدند، نتوانستند بیایند. روز قبل از حادثه ۵ مهر، کمیته انقلاب اسلامی و نهادهای نظامی به مرکزیت واحد عملیاتی سازمان در تهران ضربه زدند، تعدادی کشته و عدهای زخمی شدند و با این همه تظاهرات مسلحانهشان در حواشی خیابان زرتشت و خیابان رامسر و خیابان انقلاب شکل گرفت. این تظاهرات هم با تلفاتی از طرفین و شهادت بسیاری از پاسدارها و مردم در کف خیابان خنثی شد و سازمان دید که به میدان آوردن میلیشیای مسلح و کادرهایش هم جواب نداد و مردم هم باز به این قصه نپیوستند و این هم ضربه دیگری بود که به سازمان زده شد. این تظاهرات مسلحانه چیز خطرناکی بود و با جان و ناموس مردم در کف خیابان با اسلحه بازی میشد. حافظه تاریخی ملت ایران فراموش نخواهد کرد، ولی نسل جدید این اتفاقات را ندیده است. باید میبود و میدید که آنها چگونه وحشیانه و با اسلحه به جان و ناموس مردم و مراکز امنیتی حمله میکردند، چون میخواستند به قدرت برسند.
با این خشونتی که گام به گام تشدید میشد، آیا خود سازمان به این تشخیص نرسیده بود که ممکن است مردم آنها را پس بزنند؟
اگر سازمان این تشخیص را داشت که امروز در این نقطه نبود. اشتباه در محاسبات، اشتباه در تحلیل درست از وقایع کشور، اشتباه در درک واقعی از پایگاه اجتماعی نظام، شکست در استراتژیها، شکست در راهبردها و تاکتیکهای سازمان و… نشان میدهد که رهبری این گروه براساس باورهای غلطی برنامهریزی کرده و گام به گام هم شکست خورده است. لذا شما از کسی که تکرار مکررات میکند چه انتظاری دارید که متوجه اشتباهاتش بشود؟ او از ابتدا بنا گذاشته که این حاکمیت نباشد و براندازی شکل بگیرد. بنابراین باید مقدماتش را ایجاد میکرده است و به صورت مسالمتآمیز که نمیتوانسته نظام را بزند. یا باید به وسیله مردم و با تصور غلط از پایگاه اجتماعی و مردمی بنیصدر نظام را ساقط میکرده و یا باید مرحله نظامی میشده که شده و همه این کارها را کرده است. برای ورود به مرحله نظامی هم یا باید به سران این حاکمیت ضربه میزده و یا پایگاه اجتماعی و مردمی نظام را تضعیف و به اصطلاح خودش تور اختناق را پاره میکرده که با عملیات زدن سرانگشتان نظام، عملیاتهای کوری را در سالهای ۶۰ و ۶۱ در کشور انجام میداد و تا سال ۶۴ ادامه داد. لذا الان نمیتوانیم بگوییم چرا این کار را کردند. اینها اعتقاد به براندازی داشتند و با هر روشی باید این کار را میکردند و به اهدافشان میرسیدند، لذا وقتی در یک گام شکست میخوردند به سراغ گام بعدی میرفتند. مهمترین آن اشتباه در محاسبات و استراتژیهای رجوی و باند مخوف اوست. موسی خیابانی تحلیل قشنگی کرده. قشنگ به این معنا که قبل از شروع ضربات نظام در مواجهه با سازمان این تحلیل را انجام داده. در اواخر دهه ۶۰ تحلیلی دارد و میگوید تا امروز در موازنه قوا، ما پیروز قصه بودهایم. سران اینها را زدیم. بالادست اینها را از بین بردیم و جمهوری اسلامی حداکثر تعدادی از هواداران ما را دستگیر کرده و یا در خیابانها در درگیری کشته شدهاند.
این تحلیل، تحلیلی است که نشان میدهد آنها اساساً باورشان نمیشد که جمهوری اسلامی بتواند با اینها مقابله کند. دستگاه اطلاعاتیای وجود نداشت و نظام درگیر جنگ بود. جنگ با صدام شروع شده و کل تجهیزات، امکانات و استعداد دفاعی کشور به حوزه مقابله با پیشروی صدام در جبهههای جنگ و مرز کشور رفته است. لذا سازمان داشت از این فرصت استفاده میکرد که این اتفاقات افتادند، اتفاقاتی که اگر برای هر حکومتی میافتاد، آن حاکمیت یا رژیم یا ساقط میشد یا شرایط دیگری را شکل میداد، اما با مدیریت درست امام و اقتدار و پایگاه اجتماعی مردم برای نهضت و انقلاب و دفاعشان از نهضت اسلامی، نظام تا امروز سرپا ایستاده است.
دستگاه اطلاعاتی کشور بعد از این حوادث، آرام آرام شکل میگیرد. رئیسجمهور مستعفی کشور با یک پرواز غیرقانونی ایران را ترک کرده. اقدامات نفوذیهای درون ارکان نظام همه تحرکات داخلی این کشور علیه منافقین را به اطلاع آنها میرسانده. در کردستان جنگ با گروههای چپ مارکسیستی تروریستی شکل گرفته. در جنگلهای شمال گروههای تروریستی تمامیتخواهی که اعتقاد به جداسازی بخشی از این سرزمین داشتند یا میخواستند خودمختاری اعلام کنند، فعالیت داشتند. حرکتهای گروههای ملیگرا و به اصطلاح مذهبی ملیگرایی که اساساً تفکرات غربی و باورهای براندازی از سوی اروپاییها و جبهه غرب را در داخل ایران داشتند. اینها مجموعاً یک تهاجم همهجانبه برای براندازی نظام را شکل داده بودند و مؤثرترین عنصر این جبهه گروهک منافقین بود که با تمام سازماندهیاش وارد این عرصه شده بود و توان این کار را هم داشت. شکست استراتژیها نتوانست جواب بدهد و جمهوری اسلامی آرام آرام وارد عرصه دفاع از خودش شد.
با فراخوان امام برای مشارکت مردم در دادن اطلاعات، آشکار شدن چهره دنائت سازمان برای مردم و حتی برای خانواده هواداران. بسیاری از خانوادهها که فرزندانشان هوادار سازمان بودند، دیگر به بچهشان اجازه نمیدادند از خانه بیرون بیاید یا او را به شهرستان فرستاده بودند و ارتباطات بچههایشان را کنترل میکردند. از آن طرف سازمان با تمام تشکیلاتش وارد زندگی مخفی شد و به تشکیل خانههای تیمی مخفی پرداخت. امام که فراخوان داد، مقابله با سازمان آغاز شد. اقدامات کور سازمان در کف خیابان باعث شده بود مردم بشدت از اینها عصبانی بشوند، لذا هر جا اطلاعی از تیمهای تروریستی یا رفتار منافقین و هواداران آنها مشاهده میکردند، اطلاع میدادند. بسیاری از خانوادهها خودشان بچههایشان را میآوردند و تحویل میدادند. بسیاری از اقوام اعضای سازمان، خودشان آمدند و گزارش دادند که اسم فرد این است و الان در فلان خانه زندگی میکند. سازمان اعتقاد داشت که جمهوری اسلامی تشکیلات اطلاعاتی برای مقابله با آن را ندارد و به اصطلاح در یک خواب خرگوشی فرو رفته بود. سپاه پاسداران، کمیتهها و بسیج نهادهایی بودند که در حوزه امنیت داخلی کار میکردند.
اشاره کردید که موسی خیابانی تحلیل کرده بود که نظام در ازای ضربات قویای که ما به آن وارد کردیم و جمعی از سرانش را زدیم و اقدامات تروریستی دیگری را انجام دادیم، نتوانست ضربات کاری به ما بزند. آیا در تحلیل نگفته که پس چرا نظام جمهوری اسلامی به رغم تمام این ضعفها و کاستیها توانسته در مقابل سازمان پایداری کند و هنوز به بقای خودش ادامه میدهد؟
موسی خیابانی میگوید ما نظام را بیآینده کردهایم. سران نظام را زدهایم و فقط یک امام باقی مانده است. ارکان عمدهشان را از بین بردهایم. بقیه هم که در جنگ درگیر هستند. چیزی نمانده. لذا با یک حرکت دیگر…،
هنوز امید به پیروزی دارند.
بله، هنوز امید به سرنگونی داشتند. حالا این امید یا ناشی از جنگ صدام با ما بوده یا به مداخله کشورهای خارجی امیدوار بودند، ولی به هر حال هنوز به این قصه امید داشتند.
در تحلیل موسی خیابانی آمده که ما تا به حال ضربات کیفی بر نظام زدهایم، از جمله عملیات حزب جمهوری، دفتر نخستوزیری، شهدای محراب، تظاهراتهای مسلحانه بزرگ و… از حالا به بعد باید عملیاتهایمان را به سمت کمّی ببریم، لذا ناگهان تعداد عملیاتهای کور در تهران و شهرستانها بشدت گسترش پیدا میکند. بیشترین آمار شهدا مربوط به مقطع زمانی بعد از مهرماه ۶۰ تا ۱۹ بهمن ۶۰ است. در این مقطع عملیاتهای کور توسط منافقین زیاد داریم که با این تحلیل انجام شد که عملیات کیفی را باید به عملیات کمّی گسترده تبدیل و نظام را درگیر مسائل امنیتی خودش کنیم. تمام نیروهای امنیتی ما در کف خیابان با اینها درگیر بودند که کسی کشته نشود. کسی که صبح میخواهد از خانه بیرون بیاید، جانش را حفظ کند. سازمان تصورش را هم نمیکرد که علیه او کار مؤثری شکل بگیرد که فکر میکنم باید در بخش دیگری کاملاً توضیح بدهم.
سازمان چرا به این شکل عوامل نفوذی خودش را سوزاند؟
چرا سوزاند؟ امروز به بهترین شکل خودش عمل کرد. امروز اگر اینجا هستیم، نتیجه همان زدن شهید بهشتی است دیگر.
نمیتوانست اینها را بیرون از این ساختار هم از سر راه بردارد، ولی نفوذیهایش را نسوزاند؟
نفوذیاش کشته نشده. کلاهی کشته نشده.
ولی مهرهاش سوخت.
بسوزد. بزرگترین سودی که سازمان در این قصه برد چه بود؟ این همه شهید روی دست ما گذاشت و همه ارکان نظام را متضرر کرد. در هر کشوری بود، کار حاکمیت تمام شده بود. نفوذیها چون اعضا و کادرهای اصلی بودند، راحت اقداماتشان را انجام دادند و راحت هم از کشور رفتند، ولی کسانی که عملیاتهای انتحاری را انجام میدادند، هواداران ردههای پایین بودند که به خودشان بمب میبستند و کسانی مثل شهید مدنی را به شهادت رساندند.
جمعبندی آنچه که تا به حال عرض کردم این است؛ نظام شروعکننده این مقابلهها نبود، بلکه سازمان از قبل طرح و برنامه براندازی را داشت و تهاجم را آغاز کرد.
با توجه به توضیحاتی که در مورد خشونتی که سازمان پس از انقلاب اسلامی برایش برنامهریزی و طراحی میکند و حتی تا نفوذ در ارکان و نهادهای جمهوری اسلامی پیش میرود تا نمایش قدرت در پایتخت برای ارعاب مردم و از صحنه بیرون کردن آنها، نشانه برنامهریزی مفصل برای براندازی نظام جمهوری اسلامی است. برای مقابله با این برنامهریزی و عملکرد سازمان منافقین، جمهوری اسلامی چه رویکردی دارد؟
سازمان این باور را داشت که به اصطلاح خودش سر رژیم را زده است. بعد هم وارد مرحله زدن سر انگشتان رژیم شد که مردم عادی و هواداران و حزباللهیها و مذهبیها و بسیجیها و کسانی بودند که به جبهه رفته و برای مرخصی برگشته بودند و توسط سازمان ترور میشدند. ابعاد خشونت با این کیفیت و گستردگی، نظام را بر آن داشت که باید یک فکر اساسی بکند، لذا هستههای اولیه کار متمرکز اطلاعاتی روی گروهکها شروع شد. در دانشگاه تهران گروهکهای مارکسیستی بنر میزدند و آموزش سلاح میدادند و همزمان در کردستان میجنگیدند. یعنی جمهوری اسلامی تا این حد مظلوم و قربانی خشونت شده بود که نمایندگان گروههای تروریستی که در کردستان یا مناطق دیگر برای جدا کردن بخشهایی از کشور با حکومت مرکزی میجنگیدند و شعار استقلال و خودمختاری میدادند، در بعضی از دانشگاهها و مراکز آموزشی و در کنار خیابانها کار تبلیغاتی میکردند. خشونت و کینه شدیدی توسط رهبران منافقین به بدنه سازمان پمپاژ شد تا سطح خشونت در کشور بالا برود و تشدید بشود. لذا جمهوری اسلامی از یک سو با تهاجم خارجی سرزمینی مواجه شده بود و از داخل هم با یکسری اقدامات تروریستی چندوجهی و چندگانه با گروههای متعدد روبهرو شده بود؛ ناامنی برای مردم، خشونت روزافزون برای از بین بردن هواداران و طرفداران و مردم عادی در کف خیابانها. نظام اقدامات عادی امنیتی خود را به صورت گشتهای کمیتههای انقلاب و سپاه همزمان در سطح خیابانها شکل داد که سعی میکردند از میزان خشونت بکاهند و همزمان هم اقدامات شناسایی و دستگیری را انجام میدادند، چون خیلی از اینها در فاز مخفی رفته و پنهان شده بودند. خصوصاً بعد از تظاهرات مسلحانه
۵ مهر، تمام اجزای اینها مخفی شده و در خانههای تیمی برای کارهای تروریستی آماده میشدند.
جمهوری اسلامی در همان مقطع حتی با حزب دموکراتی که داشت با او میجنگید و بعضی از شهرها را تصاحب کرده بود، برخورد خشونتآمیز نداشت. جنگ کردستان و زندگینامه شهید بروجردی را بخوانید، جمهوری اسلامی هیچوقت شلیککننده اول نبوده است و در همان جا هم از خودش دفاع کرده و قربانی خشونت بوده است. نظام تصمیم گرفت که یا با این بدنه عملیاتی کف خیابان مواجه بشود و یا باید یک فکر اساسی بکند. برای این کار باید استراتژی برخورد با رأس فتنه را اتخاذ میکرد. رئیس این فرقه رجوی که در ۷ مرداد به اتفاق رئیسجمهور مخلوع بنیصدر فرار کرده و رفته بود. در ۳۰ تیر قبل از ۷ مرداد ۱۳۶۰ بیانیه تشکیل شورای ملی مقاومت را منتشر و همه گروههای ضدانقلاب و معاند را متحد کرده بودند. چپ و راست به این شورای ملی مقاومت آمده و تشکیل دولت داده بودند و جمهوری اسلامی باید اقدام اساسی میکرد. جمهوری اسلامی تصمیم گرفت با یک کار منظم مهارتی، بدون اتکا به توان خارجی، چون همه سرویسهای خارجی دشمن ما بودند و از بقایای ساواک هم کسی در داخل نبود همه یا رفته یا تشکیلاتشان برچیده شده بود. تعدادی جوان در قالب تشکیلات سپاه و واحدهای مستقر در کمیته مرکز جمع شدند و کار متمرکز روی منافقین را آغاز کردند.
یعنی نیروهای امنیتی نظام به این بلوغ رسیده بودند که بتوانند با خشونت و نفوذ سازمان مقابله کنند؟
باید یک اقدام بازدارنده صورت میگرفت که در کف خیابان شرایط شهر به نحوی باشد که سازمان نتواند تحرک علنی و آشکار برای تسلط و اقدام تروریستی داشته باشند که توسط نیروهای کمیته انقلاب اسلامی و شهربانی آن موقع شکل گرفت، اما کار متمرکزی که یک گروه تروریستی را شناسایی کند، ارتباطات پنهان آنها را در بیاورد و بتواند شبکه داخل کشور را که یک شبکه بسیار پیچیده بود شناسایی کند و ضربه بزند، نیاز به تجربه داشت. اگر به خاطرات مسئولین یا سرداران ارشد آن موقع اطلاعات سپاه مراجعه و نحوه شکلگیری دستگاه اطلاعاتی را در سپاه پاسداران بررسی کنید، قبل از تشکیل وزارت، یک عده جوان جمع شده و با آزمون و خطا، کار روی گروههای تروریستی را آغاز کردند و نمونههای بزرگی شکل گرفت و در بهمن ۱۳۶۰ اولین عملیات علیه رأس سازمان در تهران انجام شد.
در ۱۹ بهمن نفر اول سازمان بعد از رجوی، یعنی موسی خیابانی، همسر رجوی، مهدی ابریشمچی و چندین خانه که مربوط به بخش شهرستان سازمان بود، توسط فرزندان این مرز و بوم، با یک کار اطلاعاتی دقیق شناسایی و کشف و در ۱۹ بهمن این عملیات در پاسخ دفاعی جمهوری اسلامی در واکنش به اقدامات سازمان انجام شد. به نظر من هر حکومت و حاکمی این کار را در برابر مخالفین جدی خود انجام میدهد. این واکنش، واکنش طبیعی نظام نسبت به عملکرد تروریستی سازمان در داخل کشور بود که منجر به کشته شدن موسی خیابانی و اشرف ربیعی و تعداد زیادی از نفرات سازمان شد و اولین شوک و اقدام پدافندی جمهوری اسلامی نسبت به تحرکات تروریستی سال ۶۰ سازمان منافقین بود.
میزان ضربهای که جمهوری اسلامی در این عملیات به سازمان زد در چه سطحی بود؟
بالاترین سطح. این یک عملیات اجتنابناپذیر بود که در رأس هرم این سازمان شکل گرفت. سازمانی که کاملاً مخفی بوده و در تمام خانههایش بیسیم و سیستم ارتباطی فوقالعاده پیشرفته داشته. ترددهایش با پوششهای خاص انجام میشده. اجاره این خانهها تحت پوشش شرکتهای صوری و اسناد جعلی صورت گرفته بوده و کار بسیار پیچیدهای را انجام داده بودند. جمهوری اسلامی با کمک خدا و همت سربازان گمنامش توانست این کار را انجام بدهد و اولین ضربه را به رأس این فتنه بزند و سازمان اولین شوک خود را در بالاترین سطح رهبری خود در داخل کشور دریافت کرد. ۱۹ بهمن ضربه به بالای بدنه تشکیلاتی سازمان است. به وسط این بدنه تشکیلاتی ضربه وارد نشده است، بلکه ضربه به رأس هرم وارد شده است.
جمهوری اسلامی بلافاصله بعد از این ضربه، مقدمات عملیات دوم خودش را برای ۷ فروردین انجام داد و ضربه دیگری را در
۷ فروردین سال ۶۱ به منافقین وارد کرد.
در مورد این ضربه کمی بیشتر توضیح بدهید.
این ضربه به بدنه بالای سازمان خورد و تعدادی از خانههای تشکیلاتی و تیمی سازمان شناسایی شدند و یکسری کارها و عملیاتهای منسجم اطلاعاتی روی سازمان شکل گرفته بود. چون سازمان اعتقاد داشت که ضربه به خانه موسی خیابانی احتمالاً یک اقدام اتفاقی بوده و یا شاید کسی با نظام همکاری کرده. البته براساس اسنادی که منتشر شده، مجموعهای از اقدامات اطلاعاتی در ارتباط با سازمان شکل گرفته.
تحلیل سازمان این بوده که هنوز سیستمهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی به بلوغی نرسیده که بتواند چنین اقدامی را انجام بدهد و این اقدام اتفاقی بوده است.
بله، تصور میکرد هنوز به بلوغی نرسیدهاند که بتوانند چنین کار بزرگی را انجام بدهند و لذا هنوز در شوک این قصه به سر میبرد و ارتباطات آن به هم ریخته بود. بلافاصله عملیات ۷ فروردین انجام شد و سپس عملیات بزرگ ۱۲ اردیبهشت علیه لایه بعدی رهبری سازمان شکل گرفت که محمد ضابطی و افرادی که رهبری سازمان را بعد از موسی خیابانی به عهده گرفته بودند ضربه اساسی خوردند و عملیاتهای مستمر شروع شدند و اینبار نظام جمهوری اسلامی مسلط بر اقدامات تروریستی در داخل کشور شد. تا قبل از ۱۹ بهمن، نظام ضربهپذیر و درحالت تدافع بود و بعد از ۱۹ بهمن در حالت عملیاتی حملهای و تهاجمی نسبت به ضدانقلاب تروریست قرار گرفت و سلسلهوار عملیاتهای اطلاعاتی را شکل داد. همزمان هم دستگاههای اطلاعاتی نظام به بلوغ میرسیدند. یعنی همه تجاربی را که در عملیاتهای اول، دوم، سوم و… شکل گرفت. عملیاتهای ۱۲ اردیبهشت، ۱۹ اردیبهشت، ۱۰ مرداد و… انجام شدند.
نقش مردم در این عملیاتها چه بود؟
رکن اول تولید اطلاعات و سرنخهای لازم برای کشف همه اینها براساس اسناد موجود مردم بودند. از ۱۹ بهمن مردم مشارکت داشتند. خانوادههای افراد مشارکت داشتند و آنها را لو دادند. مردم همکاری میکردند و میگفتند همسایه ما مشکوک است. به عملیات مهندسی میرسیم و به شما خواهم گفت که چگونه صاحبخانهای که شاهرخ طهماسبی در آنجا شکنجه میشد، به اینها مشکوک میشود. مردم به فازی رفتند که به دستگاههای امنیتی کمک کنند که این غائله و ناامنی زودتر در مملکت خاتمه پیدا کند و هر روز فرزندانشان در این سرزمین کشته نشوند.
عملیات ۱۰ مرداد ۱۳۶۱ هم انجام شد. کشف نفوذیهای سازمان در نظام شکل گرفت و بسیاری از آنها لو رفتند و معلوم شد که چه کسانی در عملیاتهای مختلف نقش داشتهاند و این تسلط اطلاعاتی در مواجهه با گروههای داخلی شکل گرفت. همزمان هم جریان حزب توده و کشف نفوذیهای حزب توده در ارکان نظام و در بخشهای متفاوت شکل گرفت. یعنی بخشهای دیگر طیف ضدانقلاب ایران هم در لایههای متفاوت ضربه خوردند.
این ضربات هم بیشتر برای لو رفتن خانههای تیمی سازمان بود.
دقیقاً برای ضربه به هسته استقراری و فرماندهی عملیاتهای تروریستی در داخل شکل گرفت. یعنی این عملیاتها به سراغ یک هوادار معمولی نرفتهاند. بلکه روی هسته فرماندهی و راهبری عملیاتهای تروریستی در داخل ایران متمرکز شده و عملیاتهای بسیار موفق و هدفمندی هم بودند.
من این را در یکی از اسناد دیدم که خانم یکی از مسئولان درمان و بهداشت کشور، عنصر نفوذی بود و جلساتی که در منزل ایشان انجام میشدند و امثال آقای کروبی حضور داشتند، تمام گزارشات آن جلسات را این خانم لحظه به لحظه مینوشت و میداد و با چه مشقتی توانستند این نفوذی را که همسر آقای پزشکی از مسئولین کشور بود شناسایی کنند و بعد هم به سزای اعمالش رسید. نفوذیهای اینها در بخشهای مؤثر کشور حضور داشتند و صدمات جدی زدند.
تور بازرسیهایی در سراسر کشور شکل گرفتند. افرادی از جامعه هواداران سازمان که توبه کرده و اصطلاحاً متنبه شده بودند و میخواستند جبران مافات و گذشته را بکنند، در کنار نیروهای امنیتی در همه شهرها و گلوگاهها و تور بازرسیها قرار گرفتند و بسیاری از شناساییهایی که منجر به ضربات به بدنه اصلی سازمان شد، توسط این توابین صورت گرفت. لذا مجموعهای از اقدامات متفاوت مردمی، همکاری افراد توبه کرده و متنبه و کسانی که میخواستند گذشتهشان را جبران کنند، مجموعهای از اقدامات پیچیده فنی دستگاه نوپا و جوان اطلاعاتی کشور، شامل تعقیب، مراقبت، کارهای فنی و کارهایی که معمولاً در بخشهای اطلاعاتی شکل میگیرد، تسلط بالادست نظام را نسبت به گروههای داخل تروریستی شکل داد. اینجا بود که منافقین از این حالت غفلت درآمدند که جمهوری اسلامی، ساواک که نداشته و همه سران آنها را هم که زدهایم، پس این ضربات منظمی که داریم میخوریم حاصل اتفاقی است که در دستگاه مقابلهکننده با ما شکل گرفته است و ما باید ببینیم اینها چه کسانی هستند و چه واحدی هستند. لذا به تمام اعضایشان خط دادند که باید ببینیم این چه نهادی است که موارد به ما ضربه میزند. اینها چه کسانی هستند که توانستهاند به گروه پیچیدهای مثل ما که در زمان شاه آنطور فعالیت داشتیم و بعد از انقلاب هم به این شکل کار کردهایم، اینطور ضربه بزند.
و لذا سازمان وارد فاز عملیاتی جدید میشود.
سازمان از این مرحله وارد دو فاز شد؛ ۱. شناسایی کند که این ضربهای که دارد میخورد از چه مرجعی و چه نهادی و چه سیستمی است. ۲. عملیات گستردهای را برای خروج کادرهای خود از کشور آغاز کند. بعد از عملیات ۱۲ اردیبهشت و عملیاتهای ۱۹ خرداد و ۱۰ مرداد، سازمان به این نتیجه رسید که باید کادرهای خود را بلافاصله خارج کند. به بدنه مأموریت داد که در سال ۶۱ در کف خیابان عملیاتهای گستردهای را شکل بدهند تا نهادهای نظامی درگیر این قصه بشوند و کادرهای خود را از مرزهای ترکیه، عراق، آذربایجان غربی و کردستان و مرز پاکستان از زیر ضربه نهادهای امنیتی خارج کرد و موفق هم شد و تعداد زیادی از اعضایش خارج شدند و در حقیقت در سالهای ۶۱ تا ۶۴ سازمان در داخل کشور در نوعی گیجی و منگی فرو میرود.
چون دیگر سر نداشته و در داخل نمیتوانسته سازماندهی کند. بدنه و لایههای میانی همه مخفی و به دنبال حفاظت از خودشان هستند. در سندی خواندم که خانوادهای بچهاش را تا ۲۰ سال در زیرزمین نگه داشته بوده. مادر نمیگفته که بچه من در زیرزمین است، چون میترسیده که لو برود. یعنی فضا با حمایت مردم تا این حد علیه گروههای تروریستی برگشت که فضا را ناامن کرد و آن شدت عملیات تروریستی را از روی کشور برداشت. در اینجا اقدام بسیار تأسفباری شکل میگیرد که به نظر من اگر وارد آن بحث بشویم، توضیح خواهم داد.
سازمان منافقین پس از ضربات مهلکی که از سیستمهای امنیتی جمهوری اسلامی خورد، چگونه توانست وارد فاز عملیاتی جدیدی بشود و این فاز عملیاتی چه نام داشت؟
در پاسخ به این سؤال لازم است نکتهای را عرض کنم. در خرداد ۶۰ توان عملیاتی سازمان منافقین در قالب نیروهای میلیشیا که دست به اقدامات تخریبی، تشنجی و خشونتبار در داخل کشور میزدند، چیزی به استعداد سه لشکر نظامی است.
هر لشکر چند نفر است؟
۱۰ هزار نفر.
یعنی ۳۰ هزار نفر نیرو؟!
۳۰ هزار نفر نیروی سازمانیافته، در خرداد ۶۰ و ادامه آن، آماده تخریب، اقدام عملیاتی، ایجاد تنش در خیابانها و تحرکات خشونتبار بودند. این عدد، عدد بسیار معناداری است. از طرفی هم در تحلیلهای رهبران سازمان منافقین با اقدامات عملیاتیای که در از بین بردن سران جمهوری اسلامی ایران در چند عملیات متعدد انجام دادند و وارد فاز عملیاتی زدن هواداران نظام و حزباللهیها شدند که به اصطلاح خودشان عملیات زدن سر انگشتان رژیم نام داشت، چارهای نبود جز اینکه کشور وارد یک رفتار واکنشی بشود. رفتار واکنشیای که در قالب تلاشهای دادستانی انقلاب تهران و دادستانهای سراسر کشور شکل میگرفت. جا دارد از مرحوم شهید لاجوردی، پرچمدار مبارزه با نفاق و خط نفاق در ایران یاد کنم که چگونه استوار و پایدار در خنثیسازی این تحرک ضدانسانی منافقین ایستاد و بسیار هم خسارت دید و تاوان آن را هم پس داد و نهایتاً به دست همین مزدوران به فیض عظیم شهادت نائل آمد. در قالب تلاشهای گشتهای کمیته انقلاب اسلامی و پاسداران کمیته انقلاب اسلامی که در سراسر کشور، امنیت شهرها و مردم را به عهده داشتند. در قالب واحدهای شهربانی که آن موقع هنوز در نیروی انتظامی ادغام صورت نپذیرفته بود و تلاشهایی که در قالب سپاه پاسداران برای خنثیسازی تحرکات سازمانیافتهای شکل گرفت که جمهوری اسلامی را قربانی تمامعیار یک خشونت بزرگ تروریستی میکرد. با تلاشهای مستمر و کار فنی و مهارتیای که شکل گرفت، ضرباتی به پیکر این سازمان وارد شد. در ابتدا تحلیل سازمان این بود که جمهوری اسلامی با برنامهریزی وارد نشده است. در ضربه ۱۹ بهمن و کشته شدن موسی خیابانی و تعدادی از مرکزیت و رهبری سازمان و نفرات اول سازمان در ایران، تحلیل سازمان این بود که اینها اتفاقی بوده و جمهوری اسلامی برای این کار برنامهریزی نداشته است و پیچیدگی و مهارت نظام جمهوری اسلامی در این عملیات قابل تفسیر و تحلیل نیست. اما موقعی که ضربه ۱۲ اردیبهشت به سازمان وارد شد و نفر بعدی از موسی خیابانی در ایران، یعنی محمد ضابطی کشته شد و حدود ۲۰ خانه تروریستی مخفی در تهران در این ضربه مورد عملیات قرار گرفتند و تعدادی از رهبران سازمان و کادرهای اصلیشان به درک واصل میشوند بلافاصله ضربات ۱۹ خرداد و ۱۰ مرداد شکل میگیرند و فردی به نام سیاوش سیفی از کادرهای بزرگ سازمان و جانشین محمود احمدی از کادرهای اصلی سازمان که مسئولیت سازمان در این بخش را به عهده داشت و بخش اجتماعی سازمان را اداره میکرد، ضربه میخورد. تحلیل سازمان این شد که پس جریانی که دارد با ما مقابله میکند، یک جریان ساده نیست، بلکه دارای تفکر و عقبه و سازماندهی خاصی است و دارد با ما رفتار مهندسی و پیچیده میکند و اگر ما همینطور باقی بمانیم، تمام کادرهایمان از بین میروند. دیگر چیزی از سازمان باقی نمیماند. لذا بلافاصله اعلام خط خروج کرد و برای اینکه خط خروجش موفق شود و بتواند کادرهایش را سریع از ایران خارج کند و آغاز تفوق نظام اطلاعاتی کشور بر این گروه تروریستی بود، عملیاتهای گسترده تروریستی را در شهرها شروع کرد تا نیروهای نظام با آنها درگیر شوند و از آن طرف خط خروج را به سمت عراق و ترکیه و پاکستان انجام داد.
و نیروهایش را از کشور خارج کرد.
بله. بخشهایی که ماندند و کارشان را انجام میدادند، بخشهای نظامی و اجتماعی بودند. تحلیل سازمان این بود که برای مقابله با تسلط اطلاعاتی نظام، باید عملیات مهندسی مقابلهای را انجام بدهد تا این مجموعه و واحدی را که داشت روی سازمان کار میکرد، کشف کند.
نیروهای کمیته یک شبکه بیسیم به نام شبکه «عبدالله پیام» داشتند که شبکه پیام واحدهای گشتی بود. نیروهای گشتی یا انتظامی، آشکار حرف نمیزنند، بلکه پیام میگذارند. یکی از افرادی که مورد عملیات تروریستی و ربایش سازمان قرار گرفت و عملیات مهندسی و اینکه سازمان کشف کند که چه واحدی دارد روی آن کار میکند و نفراتی که دارند کار میکنند چه کسانی هستند، آمد و مهمترین بخش تشکیلاتی خودش را درگیر این مسأله کرد. مهدی کتیرایی، حسین ابریشمچی و مهدی ابریشمچی مسئولین واحدی بودند که این عملیات مهندسی را علیه نیروهای مقابلهکننده انجام بدهند و دربیاورند که چه کسانی دارند روی سازمان منافقین کار میکنند.
یعنی بعد از ضربههای متعددی که سازمان در سال ۶۱ خورد، تحلیلش این بود که دارد از سه نقطه مورد حمله قرار میگیرد. یکی بحث ت.م است، یکی بحث مخابرات و یکی هم بحث نفوذ است.
اگر منظورتان از ت.م، تعقیب و مراقبت است، بله. یعنی سازمان اعتقاد داشت که نظام جمهوری اسلامی تجربه ندارد و اینها ساواکیها را آورده و دوباره استخدام کردهاند. تحلیل رجوی این بود که اینها ساواک را آوردهاند و دارند کار میکنند، در حالی که اینطور نبوده و خود نیروهای نظام جمهوری اسلامی نوپا در تشکیل دستگاه اطلاعاتی وارد کار شده بودند. اینها میگفتند که ما از طریق شنود تلفن، سیستم مخابراتی، تعقیب و مراقبت و سیستم بازجویی در دستگاه قضایی و شعبات دادستانی داریم ضربه میخوریم.
و این را یک سیستم مهندسیشده میدانستند.
بله، این را یک سیستم مهندسیشده تعریف میکردند و میگفتند برای مقابله با عملیات مهندسی نظام جمهوری اسلامی، ما هم باید یک نظام مهندسی انجام بدهیم.
رابطه تجزیه طلبی ، مبارزه مسلحانه ، ترور و حقوق بشر با انتخابات ایران
مهندسی معکوس؟
بله، چون نظام با سیستم وارد این قصه شده، ما هم باید با سیستم وارد بشویم. لذا بخشی ماهر از اعضای رهبری خود را وارد میدان کرد. مهدی ابریشمچی کیست؟ مهدی ابریشمچی با نام بهمن تهرانی پاسپورت فرانسوی دارد. او همان کسی است که مریم رجوی – همسرش – را به رهبری سازمان، مسعود رجوی تحویل داده است و خودش در سن ۴۴ سالگی با خواهر موسی خیابانی به نام مینا خیابانی ازدواج کرده است. یعنی یک تشکیلات کاملاً فرقهای دچار انحراف و با همه مسائلی که کادرهای بریده سازمان در مصاحبههای وحشتناکشان در اروپا مطرح میکنند و مناسبات درونی این گروه و نگاه رهبری این سازمان نسبت به مسأله زن را افشا و بیان میکنند.
این حرفهای شما مرا به یاد فیلم سخنرانی رجوی بعد از عملیات مرصاد و به قول خودشان فروغ جاویدان میاندازد که فریاد میزد که برادر! خواهر! تو در زمانی که داشتی مبارزه میکردی، فکرت جای دیگری بود. یعنی رأس خود سازمان که تا این حد منحرف هستند و این زن آن یکی را میگیرد و آن یکی با خواهر این یکی ازدواج میکند و فساد تا این درجه با آنها تنیده شده است، ولی با اعضای بدنه رفتار دیگری دارند و با این نوع کارها در بدنه سازمان مخالفت میکنند.
اساساً ویژگی فرقهها این است. رهبران فرقههای تشکیلاتی همیشه همینگونه هستند. در شکست عملیات مرصاد، رجوی برای اینکه ناتوانی، استراتژی غلط، تاکتیک راهبردی غلط و همه چیزهایی را که در طراحی قصه ورود به تهران وجود داشت، توجیه کند به نیروهایش میگوید که شما در فکر دیگری بودید و آن موقع داشتید به سکس یا مسائل دیگری فکر میکردید و به فکر پیروزی و رسیدن به تهران نبودید. بد نیست که برنامه شما به مسأله زن در سازمان منافقین بپردازد و آن را تحلیل کند. همینطور موضوع حقوق بشر، مسائل انسانی و مناسبات اجتماعی، مسأله دیکتاتوری و دموکراسی و… اینها مسائلی هستند که در هریک از آنها در سازمان منافقین وارد شوید، فجایع عظیمی برای مردم آشکار خواهد شد و عمق نفرت مردم نسبت به این سازمان هر روز صد برابر خواهد شد.
سازمان با این دیدگاه وارد عملیاتی به نام عملیات مهندسی شد. عملیات مهندسی یعنی کشف شبکه آدمهایی که دارند روی منافقین در داخل ایران کار میکنند. اینها از طریق منابعشان دو نفوذی را در اتاق بیسیم کمیته مرکز گذاشتند و فردی به نام شاهرخ طهماسبی را شناسایی کردند.
در چه زمانی؟
مرداد سال ۶۱.
آیا اسم کسی را که مبدع این عملیات مهندسی بود میشناسیم؟
این عملیات از رهبری سازمان ابلاغ شده و پایین آمده است. یعنی یک دستور تشکیلاتی است که از بالا به بدنه ساری و جاری شده است. نمیتوانستند بگویند که میخواهیم عملیات شکنجه راه بیندازیم، چون بدنه میبرید و هوادارها مسألهدار میشدند. اولاً این کار را به بدنه هوادارها و بخش اجتماعی سازمان ندادند، بلکه به کادرهای اصلی و ویژه بخش نظامی دادند. بالاترین مقامها و رهبران و اعضای مجرب شورای مرکزی مسئول اجرای این کار بودند و از بریدن بدنه سازمان جلوگیری کردند. در یکی از خانههایی که شاهرخ طهماسبی را چشم بسته میبردند، پوشش آن خانه، مسألهدار میشود و میپرسد مگر شما آدم شکنجه میکنید؟ هوادار خودشان و پوشش خانه بوده و میپرسد مگر شما شکنجه میکنید؟ این صداها چیست که از داخل حمام میآید؟ این کارها یعنی چه که شما دارید میکنید؟ شاهرخ طهماسبی را در مرداد ماه از منزلش ربایش میکنند.
شاهرخ طهماسبی چه کاره بود؟
پاسدار کمیته مرکز بود و در اتاق بیسیم کمیته مرکز، پیام رد و بدل میکرد. سازمان به دنبال این بود که شبکهای به نام «عبدالله پیام» را شناسایی کند. ایشان را که یک پاسدار معمولی بوده و پیام را به واحدها و گشتیها منتقل میکرده، گفتند برویم و او را دستگیر کنیم و بیاوریم و تخلیه اطلاعاتی کنیم و دربیاوریم که این شبکهای که دارد روی ما کار میکند چیست. این شهید مظلوم را از خانهاش میربایند و بعد به خانهای در خیابان سهروردی میبرند. در آنجا موقعی که داشتند شهید را چشمبسته به طبقه بالا منتقل میکردند، صاحبخانه میبیند و شک میکند. حتی موقعی که مستأجر پوششی خانه در میزند و به صاحبخانه میگوید که کسی از اقوام ما تصادف کرده و داریم او را میآوریم، صاحبخانه در را باز نمیکند و از ترس جواب مستأجرش را نمیدهد و بلافاصله به کمیته مرکز اطلاع میدهند که در این خانه چنین اتفاقی افتاده و سازمان همان شبانه، شاهرخ طهماسبی را از این خانه تخلیه میکنند و به خانهای در خیابان خواجه نظامالملک در منطقه شرق تهران میبرند و او را در حمام خانه شکنجه وحشتناکی میدهند و بازجویی میکنند. وقتی سر و صدا بلند میشود، ایشان را داخل کارتنی میاندازند و میبرند و دفن میکنند و متأسفانه براساس اسنادی که در دست داریم، هنوز نشانی دقیقی از محل دفن ایشان به دست نیامده است. شهید طهماسبی اولین شهید مقابله با عملیات مهندسی منافقین در ایران است.
اشاره کردید که سازمان اجرای عملیات مهندسی را به کادرهای بالا سپرده و از سپردن آن به بدنه سازمان خودداری کرده بود. دلیل این کار چه بود؟ آیا سازمان ریزش پیدا کرده بود؟
بالاخره بعد از شکست عملیات ۳۰ خرداد و شکست عملیاتهای سرنگونی، چون اینها ادعا میکردند که در مهرماه کار رژیم تمام است
مهرماه ۶۰؟
مهرماه که هیچ، در ضربه ۱۹ بهمن، رهبری سازمان در ایران کشته شد و ضربات بعدی، کادر سازمان را از بین برد. این شکستها پیدرپی و توهمی که رجوی و کادر سازمان به بدنه القا کرده بودند که ما به زودی رژیم را سرنگون میکنیم، به یک سراب و امر دستنیافتنی تبدیل شده بود، برای بدنه سازمان خیلی سنگین بود. حالا در چنین شرایطی بیاید بگوید که من خودم قرار است بدترین شکنجهها را اعمال کنم، در حالی که عمری داد زدهام که رژیم شکنجهگر است. لذا این کار را باید با اعضای اصلی خودش انجام میداد، نه بدنه پایینتر هواداری. هم به لحاظ مناسباتی که در بریدن افراد نقش داشت و هم به لحاظ حساسیت موضوع و طبقهبندی موضوعی باید مسأله را از بدنه سازمان مخفی نگه میداشتند. شما وقتی یک پاسدار کمیته یا یک عنصر اطلاعاتی را ربایش میکنید، نمیتوانید با هواداران سازمان، آنها را تخلیه اطلاعاتی کنید.
دومین عملیات مهندسی اینها منجر به شهادت شهید طالب طاهری و شهید محسن میرجلیلی از نیروهای تعقیب و مراقبت کمیته مرکز شد. این دو پاسدار هم در یک عملیات اطلاعاتیای که داشتند، توسط خانه تیمیای که در همان کوچه قرار داشته مورد شناسایی و ربایش قرار میگیرند و چند روزی شکنجه میشوند و نهایتاً در خانه خیابان بهار به دلیل سر و صدایی که ایجاد میشود، شهید لاجوردی در آن عملیات حضور دارند و اگر به فیلمها و اسنادشان مراجعه کنید، کل پرونده و نحوه دستگیری مسببین قصه تعریف میشود.
در پرونده عملیات مهندسی، چند نفر از اعضای اصلی سازمان نقشآفرینی کردهاند. اینها کادرهای رهبری سازمان هستند. فردی به نام مهدی افتخاری با نام تشکیلاتی فتح الله و ناصر، مسئول نفوذیهای سازمان منافقین در ارکان کشور اعم از نظامی، انتظامی، امنیتی و سیستم دولتی پس از پیروزی انقلاب بوده است. ایشان فرمانده عملیات خروج رجوی و بنیصدر از ایران بوده است و لذا عنصری بسیار زبده و درون تشکیلاتی بالای سر عملیات مهندسی گذاشته بودند. نفر بعدی مهدی ابریشمچی است که دربارهاش توضیح دادم. حسین ابریشمچی از کادرهای بالای سازمان که در عملیاتی در عراق توسط مجاهدین عراقی کشته میشود و دست انتقام الهی، او را که در بخش عمدهای از عملیات تروریستی در تهران فرماندهی میکرد، از میان برمیدارد. فردی به نام مهدی کتیرایی که از اعضای کادرهای بالای سازمان بود و عملیات را اداره میکرد.
انتخاب افرادی که از نظام جمهوری اسلامی ربایش و شکنجه میشدند، براساس چه مبانیای بود؟ چون این افرادی که شما به عنوان شهدای عملیات مهندسی از آنها نام بردید، در سیستم اطلاعاتی امنیتی ما دارای مراتب بالایی نبودند و آنچنان نفوذی در سیستمهای امنیتی ما نداشتند.
سازمان منافقین سیستمی به نام صامت داشت که رادیویی بود که به بیسیم تبدیل میشد و سازمان از زمان شاه در این زمینه حرفهای بود. رادیو را به صامت تبدیل میکرد و مدام گوش میداد. در همه خانهها، پایگاهها و ماشینهایشان، این سیستم صامت روشن بود و بیسیم نیروهای امنیتی را دائماً گوش میدادند و به محض اینکه یک خبر عملیاتی در حوالی خانه میشد، زود میفهمیدند که قرار است در اینجا اتفاقی بیفتد. دستگاه امنیتی سپاه و آن واحدی که کار میکرد، اصلاً از بیسیم استفاده نمیکردند، لذا در عملیات مهندسی، هیچ خسارتی به ردههای عملیاتی سپاه که روی منافقین کار میکردند وارد نمیشد. در صامت، صدای آقای شاهرخ طهماسبی به عنوان گوینده بیسیم مرکز وجود داشته و مدام صدایش توسط منافقین ضبط میشده و سازمان فکر میکرده که ایشان دارد عملیاتهایی علیه منافقین و ضربه کادرها و خانههای سازمانی طراحی میکند و گفتند ایشان را هم بروید بگیرید. فرد دیگری به نام حبیب روستا را میگیرند. همسر او ذوالانوار، دختر عموی شهید کاظم ذوالانوار است. حبیب روستا را به این عنوان که در ضربه ۱۲ اردیبهشت نقش داشته میگیرند و شکنجه میکنند و نهایتاً هم میکشند. فرد دیگری به نام عباس عفتروش را که کفاش است میگیرند. میآیند و گزارش میدهند که خانم ایشان سر کار میرود و عامل رژیم است و اطلاعات تولید میکند و دارد همه را لو میدهد. براساس گزارشات کاملاً توهمی و مسائل غیرواقع، عباس عفتروش را هم میربایند و ایشان هم در خانهای که شهید طالب و شهید میرجلیلی حضور داشتند، شکنجه میشود و به شهادت میرسد.
چگونه سازمانی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تا این حد روشمندانه طراحی و برنامهریزی میکند و پله به پله بحث براندازی جمهوری اسلامی را پیش میبرد و معلوم است که سازمانی است که برنامهریزی دارد، یعنی دارد هدفش را با برنامه جلو میبرد، کارش به جایی میرسد که در عملیات مهندسی به صورت یک عملیات کور عمل میکند، به طوری که یک کفاش عادی را میرباید و او را شکنجه میکند. این روش کور و اینگونه رفتار در عملیات مهندسی با برنامهریزی سازمان در سال ۵۹ و ۶۰ تناقض دارد. چگونه میشود که کار سازمان به اینجا میکشد؟
تناقض ندارد. ترورهای هزاران نفر در ایران توسط منافقین را بررسی کنید. غیر از شهدای محراب و عملیات حزب جمهوری و ۸ شهریور که تعداد شهدای آن نهایتاً صدنفر میشود، از ۱۸ هزار نفر چه کسانی شهید شدند؟ تمام عملیات کور و مردم عادی و بیپناه هستند. به زعم اینکه اینها طرفدار نظام و حزباللهی هستند یا ریش دارند یا لباس مشابه نظامی تنشان بوده یا جبهه رفتهاند. در گزارشات و اسناد اینها که منتشر شده، همه اینها آمده. نوشته طرف به جبهه رفته است و میخواهیم او را بکشیم. یعنی عملیات کور سازمان جزو ذات اوست. آنها خطکش نگذاشتهاند که بگویند نقش هر کس چیست. آنها در این خط که باید تور اختناق را پاره و مردم را دچار رعب و وحشت کنیم که دست از حمایت از نظام بردارند، عملیات کور کردند. در این قصه هم همینطور بوده و به یکسری گزارشهای غیرواقعی استناد کردهاند. بیسیم را شنود کرده و گفته برویم این را برداریم بیاوریم، به ما میگوید. گزارش دادهاند که فلانی ممکن است در لو دادن عملیات ۱۳ اردیبهشت نقش داشته باشد، رفته و او را آورده و شکنجه کرده و دیدهاند که هیچی نیست. در اسناد هست که مهران اصدقی و کسانی که دستگیر شده بودند میگفتند که شهید روستا اواخر میگفت چون شکنجهام میکنید دارم این حرفها را میزنم، وگرنه من کاری به کسی ندارم. جای یک معلم فرهنگی در کجای یک دستگاه امنیتی است که مثلاً در ضربه زدن به سران یک تشکیلات تروریستی پیچیده نقش داشته باشد؟ یا فردی به نام خسرو ریاحی که راننده پژو بود و قیافه اعیانی داشته و کراوات میزده. او را گرفته و برده و کشته بودند که ساواکی است. عدهای از مردم عادی را گرفتند و بردند و کشتند. این حادثه شش قربانی وحشتناک دارد. البته سازمان مسبوق به سابقه است. سازمان قبل از انقلاب، ترور داشته و کادرهای خود را در حذف درون تشکیلاتی ترور کرده. سابقه شکنجه اعضای خودش را دارد. در زمان حضورش در پایگاههای نظامی در عراق، بازداشتگاه داشته و کادرهای خودش را میبرده و تخلیه اطلاعاتی میکرده. مظنون و مشکوک که میشده، کتک میزده و بازجویی میکرده و اعتراف میگرفته. یعنی سازمان اساساً به عنوان یک فرقه تروریستی، این رفتارها در ذاتش هست و جای تعجبی ندارد. کسی که بپذیرد که یک پیرمرد ۷۵ ساله نمازشبخوان مثل آیتالله دستغیب را با فریب یک هوادار سادهلوح با نارنجک تکهتکه کند، این کارها برایش امری عادی است. کسی که در کنار صدام قرار میگیرد و با یک تخلیه تلفنی از داخل نظام، گرای یک پادگان را میدهد و در آن عملیات ۷۰۰، ۸۰۰ نفر به شهادت میرسند، یک چیز عادی است.
کسی که در کنار صدام قرار میگیرد و عملیات میکند و خطوط دفاعی نظام را تصاحب و شهر مهران را آزاد میکند. همسوی صدام و در کنار دستگاههای امنیتی و مخابراتی او، اطلاعات خطوط جبهه را میدهد و به همین واسطه ما در بعضی از عملیاتها تلفات سنگین داشتیم که منجر به شهادت هزاران نفر از جوانان این مرز و بوم شد، این کارها برایشان طبیعی است. ذات و خصلت یک جریان فرقهای این است که به مسأله انسانیت، مسأله حقوق بشر، دموکراسی و… فقط برای رسیدن به قدرت فکر میکند و هیچ ابزاری برایش فرقی ندارد. او روابط انسانی را نمیشناسد. لذا حتی در کنار سرویس اطلاعاتی فرانسه یا عربستان یا امریکا و یا هر کشور متخاصم دیگری با جمهوری اسلامی قرار میگیرد تا به اهدافش برسد. همین کاری که الان دارد میکند. مگر الان سازمان با اسرائیل تماس ندارد؟ یکی از ارکان اصلی تولید اطلاعات برای سازمان اطلاعات اسرائیل و سازمانهای اطلاعاتی کشورهای متخاصم با ما، از جمله فرانسه، سازمان منافقین است. بازوی اطلاعاتی عربستان در زمینه مقابله با جمهوری اسلامی، منافقین هستند.
منافقین در تیرانای آلبانی تشکیلاتی سایبری دارند و ۷۰، ۸۰ درصد این هشتگهای آنچنانی که در کشور انجام میشوند، از آلبانی و مقر منافقین تولید میشوند و اینها وانمود میکنند که از داخل است. یا هشتگهای رسانهای و مجازی برای فضاسازی در زمینه بحرانهای داخلی کشور از عربستان در مرکز اعتدال تولید میشوند. بازوی اصلی آنها در مرکز اعتدال، منافقین هستند. لذا این سازمان با این ویژگیها وارد عملیات مهندسی شد.
چرا سازمان نام این عملیات را مهندسی گذاشت؟
اگر بخواهم خلاصه و تیتروار عرض کنم، سازمانی که معتقد بود نظام جمهوری اسلامی تا مرداد ۶۰ سرنگون میشود، یکمرتبه از اواخر سال ۶۰ عقبنشینی کرده و همه سراناش در ایران دستگیر، بازداشت و کشته میشوند و خودش هم مجبور است ایران را ترک کند. این باور با این واقعه و ضربات گیجکنندهای که پشت سر هم به سازمان وارد میشد و ضربات نابودکنندهای هم بودند و تشکیلات را به هم زده بودند و سازمان بعد از این ضربات در گیجی و منگی کامل فرو رفته بود و اصلاً دیگر قدرت تحلیل نداشت و دستور کور میداد که بروید فلانی را بگیرید بیاورید.
لذا این ضربات کاری و حساسی که به بدنه و کادرهای سازمان خورده بود و ضربهای که در تظاهرات مسلحانه ۵ مهر به استراتژی سازمان خورد، یعنی هم به کادرهایش ضربه خورد و هم استراتژیاش دچار اختلال شد و سرنگونی شکل نگرفت. جواب هوادارانش را چه میخواست بدهد؟ به همین دلیل به یک عملیات خشونتی روی آورد که بروید ببینید اینها چه کسانی هستند که دارند با ما برخورد میکنند؟ لذا تفسیر عملیات مهندسی این است که رفتار مهندسی یک واکنش به کنش و رفتار نظام در تفوق یا برتری و تسلط اطلاعاتی نسبت به منافقین بود و سازمان به این دلیل وارد این عرصه شد. عملیات مهندسی به این مفهوم بود که باید از این سردرگمی دربیاییم و آمدند و طراحی عملیات پیچیدهای را کردند که از این سردرگمی دربیایند و ببینند ضربهها از کجا به آنها خورده میشود. ما که تصورمان از نظام چیز دیگری بود، ولی حالا برعکس شده است. لذا با قویترین کادرهایشان وارد شدند و این عملیات را انجام دادند و خروش مردم بعد از کشف توطئه و عملیات مهندسی و لو رفتن این کار و تشییع جنازههای باشکوهی که واکنش مردم نسبت به این رفتار بود، شکست دیگری را در عملیات مهندسی برای سازمان به همراه داشت و صفحه دیگری را بر کارنامه سیاه سازمان افزود. به نظر میرسد در اینجا بود که منافقین به این نتیجه رسیدند که راهی جز خارج کردن کلی کادرها از کشور ندارند و دستور خروج کادرهایشان آمد و کشور را ترک کردند و بدنهای از هواداران باقی مانده بود که دیگر مسئول بالای سر نداشت.
به شکست در عملیات مهندسی اشاره کردم. ابعاد عملیات مهندسی کدامند و اینها چه کار کردند؟ اوج و شدت خشونت انسانی را در این عملیات میشود دید که چه بلایی سر مردم آوردند. کافی است اظهارات اینها را در زمان بازداشتشان و مصاحبههایی که از صدا و سیما پخش شده یا در دادستانی انقلاب تهران وجود دارد، بررسی کنیم تا به اوج دنائت سازمان پی ببریم. در خاطرات مادر یکی از شهدای عملیات مهندسی خواندم که از روزی که فهمیدم بچه مرا با گذاشتن اتو روی بدنش شکنجه دادند، دیگر نتوانستم لباس اتو کنم.
تصاویر و فیلمهای باقیمانده از پیکر شهدای عملیات مهندسی بسیار دردناک هستند و شدت خشونت به قدری بالاست که انگار بسیاری از اجساد را سوزاندهاند. درباره نحوه عملیات مهندسی بیشتر برایمان توضیح بدهید.
هدف از عملیات مهندسی فشار جسمی برای گرفتن اطلاعات بوده است. این فشارهای جسمی غیرقابل تصور بوده است. مگر میشود روی بدن یک فرد اتو بگذارید؟ در کجای دنیا این قضیه وجود دارد. در تصفیههای درونگروهی بزرگترین مافیاهای مواد مخدر هم چنین کارهایی انجام نمیشوند. یا مثلاً دندان طرف را بکشی یا زنده زنده آمپول سیانور به طرف بزنی و در حالی که هنوز نفس میکشیده، او را دفن کنی. وقتی میخواهند کسی را دفن کنند، اول او را میکشند که زجر نکشد. یا بعد از بازجویی مشخص شده که طرف از نظر شما بیگناه بوده، مثل عباس عفتروش. پس چرا او را کشتید؟ در اقرارها هست که میگویند مطمئن شدیم که او را بیخودی آوردیم و اشتباه کردیم دستگیرش کردیم. پس چرا او را کشتید؟ نوع شکنجههایی که دادند و نوع رفتارهایی که کردند. آن هم چه کسانی؟ کسانی که خودشان در زمان شاه در زندان بودهاند. حسین ابریشمچی، مهدی ابریشمچی، مهدی کتیرایی و… تجربه زندان زمان شاه را داشتند. یعنی کاملاً وارد عرصه فشار برای کشف حقیقت مورد نظرشان شدند. بچههای کمیته یعنی طالب طاهری و محسن میرجلیلی مثلاً چه نوع اطلاعاتی میتوانستند داشته باشند. نهایتاً میتوانستند بگویند که ما داریم روی این خانه کار تعقیب و مراقبت میکنیم. آیا اینها از ساختار اطلاعاتیای که در ضربات قبل، چه در سپاه، چه در دادستانی انقلاب، چه در کمیته به رأس سازمان وارد آمده بود، مطلع بودند و میتوانستند بگویند؟ اصلاً در این حوزه اطلاعاتی نداشتند که زیر بازجویی بخواهند اقرار کنند.
اجساد بسیاری از این شهدا را سوزاندند و بعد خاک کردند.
ما به احترام مردم شریف ایران، بخشهای عمدهای از فجایعی را که اینها آفریدند نمیتوانیم بگوییم و ذهن مردم را مکدر کنیم، ولی در هیچ جای دنیا، در تاریخ گروههای مافیایی یا گروههای خشونتطلب و گروههای تروریستی تصفیهکننده رقیب، چنین فجایعی را نمیبینیم. حداکثر اینکه در تیراندازی رقیبشان را کشته و از بین بردهاند، ولی این نوع دنائت و پستی و رفتارهای خشونتآمیز سابقهای نداشته و بعد هم بپذیری و بگویی این کار را کردهام و افتخار هم میکنم، چون میخواهیم مهندسی کنیم و ببینیم چه کسی دارد روی ما کار میکند.
این رفتارها مرا به یاد داعش میاندازد. یعنی داعشی که الان در منطقه فعالیت میکند، در سالهای ۶۰، ۶۱ در قلب تهران بوده است.
اساساً فرقهها اینگونه عمل میکنند و روزی باید مشخص بشود که رابطه منافقین با داعش در عراق چگونه بوده است. سازمانی که برای بقای صدام ایستاد و جنگید، آیا با مقابله با حکومتی که به شکلی قانونی و بعد از صدام در عراق مستقر شده، با کسی که با آن حکومت میجنگیده همکاری نداشته؟ در آینده باید این اسناد دربیایند که به نظر من بخشی از اطلاعات درباره اینکه روابط اینها با داعش چگونه بوده، موجود است و چه همکاریهایی دارند. اما مدل رفتاری، دقیقاً مدل رفتاری داعش است و چه بسا در بخشهایی بدتر از داعش است.
به عنوان تکمله و حسنختام این بخش از عرایضم عرض میکنم که سازمان بعد از عملیات سال ۶۱، در نیمه این سال متوجه شکست در تاکتیک و استراتژی و برنامههایش برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی شد و به این نتیجه رسید که جان خودش و کادرهایش را بردارد و به سرعت از کشور فرار کند. آن سازمان با آن قدرت و آن بضاعت اطلاعاتی اندک نظام در آن مقطع و نونهال و نوپا بودن تشکیلات اطلاعاتی، عده اندکش، کمتجربگیاش و مواجهه با یک جنگ تمامعیار خارجی و درگیری همه ارکان دفاعی کشور در حوزه دفاعی مرزی، طبیعی است که الان بسیاری از توطئههای دیگری را هم که میخواهد انجام بدهد، باید در خواب ببیند؛ ولی ما نباید از دشمنی که با آن شدت با ما رفتار کرده، غافل باشیم، چون ممکن است همین امروز هم در برخی از مقاطع کشور هم وارد عرصه بشود.
عملیات مهندسی چگونه لو رفت؟
بعد از اینکه بچههای کمیته ربوده شدند، همان لحظه در عملیات غرب تهران، هنگامی که میرجلیلی و طالب فریاد میزدند که مردم! اینها پاسدار نیستند. به داد ما برسید. دو شب قبلش هم شهید شاهرخ طهماسبی ربوده شده بود و بعد ازظهر همان روز با بررسی مشخص میشود که میرجلیلی و طاهری هم ربوده شدهاند. خطا عملیات مهندسی هم در ضربهای به خانهای در وردآورد کرج که بخشی از کادرهای سازمان در آنجا بودند و بخش مهمی از اسناد سازمان در آنجا نگهداری میشد، تعدادی کشته و تعدادی دستگیر میشوند و کل اسناد عملیات مهندسی کشف میشود که چه کسانی بازجویی شدند، به چه کسانی خط داده شده است. حتی در مدارکی که از آن خانه کشف شدند، نشان داده شده که بچههای کمیته چگونه مقاومت کردند و لب به سخن نگشودند و در همان جایگاه وظایف اندک پاسداری خودشان، چگونه به وظیفه خودشان عمل کردند و لذا اینها چه شهدای باارزشی هستند که در برابر آن همه شکنجههای فجیع، حتی اطلاعات اندکی را هم که داشتند بروز ندادند. سازمان حتی با عملیات مهندسی هم نتوانست در مورد علل ضرباتی که خورده بود، به اهدافش برسد و در نتیجه در فاصله سالهای ۶۱ تا ۶۴ نوعی سردرگمی و سرگشتگی در تاکتیک و استراتژی سازمان میبینیم و بعد هم به سراغ بازسازی و ارتباطاتش در عراق و مسائلی رفت که باید در مقوله دیگری به آنها پرداخت.
آیا سازمان توانست به اهدافی که در عملیات مهندسی برای خود درنظر گرفته بود، برسد؟
به هیچوجه. چون اولاً کسانی که ربوده شدند، هیچ اطلاعاتی نداشتند که لو بدهند. مثلاً اگر فردی را از دادستانی یا واحد اطلاعات وقت سپاه یا از بین مسئولین عملیاتی کمیته میربودند، احتمال داشت به اطلاعاتی دست پیدا کنند، اینها یکسری عملیاتهای کور را انجام دادند و به هیچ اطلاعاتی هم دسترسی پیدا نکردند. اگر هم اطلاعات اندکی پیدا کردند، در حدی نبود که بتواند مانع از عملیات پیشدستانه جمهوری اسلامی در مقابل اینها بشود. لذا یک شکست مطلق و یک رسوایی بزرگ برای اینها در تاریخ ایران بود.
اشاره کردید که سازمان بعد از شکست عملیات مهندسی، به سرعت نیروهایش را از کشور خارج میکند. یک مقدار در این زمینه بیشتر توضیح بدهید.
به هر صورت رهبری را در رأس سازمان به هم ریخته بود و دو تا از رهبران اصلی سازمان یعنی موسی خیابانی و محمد ضابطی در دو عملیات از بین رفته بودند و به خانههای تیمی در بخشهای متفاوت تشکیلاتی مثل بخش شهرستان و روابط ضربه خورده بود. بخشهایی مثل جنگلها و بخشهای مستقر در شمال کشور و تشکیلاتهای شهرستانها باقیمانده بودند. سازمان ابلاغ کرد که فعلاً کادرهای اصلی سازمان و مسئولین تشکیلاتها از کشور خارج شوند و لذا یک شبکه خروج به راه انداخت و با کمک یکسری از قاچاقچیها، از مرزهای شرقی و غربی کشور، کادرهایش را یکبه یک با پاسپورتها و شناسنامهها و پوشش جعلی تحت عنوان خط خروج، از نیمه دو سال ۶۱ از کشور خارج کرد و تا نیمه اول سال ۶۲ کادرهای خودش را خارج کرد. به نظر میرسد بخش اعظمی از کسانی که امروز کادرهای اصلی سازمان را در عراق و جاهای دیگر تشکیل میدهند و آدمهای سن بالای سازمان هستند و در مراکز مختلف منافقین در اروپا حضور دارند و علیه جمهوری اسلامی فعالیت میکنند، همان کسانی هستند که در سالهای ۶۱ و ۶۲ توانستند در خط خروج از ایران فرار کنند و به کشورهای دیگر بروند.
آیا خشونت مشمئزکنندهای که سازمان در تمام مراحل، از جمله عملیات مهندسی از خود نشان داد، در فعالیتهای خارج از کشور سازمان هم وجود دارد یا نه؟
مبدأ و تفکر این خشونت تغییر نکرده. رفته و در کنار صدام در عملیات بمباران و تخلیه اطلاعاتی و شکست عملیاتهای دفاعی ایران به شکلهای دیگری بروز و ظهور پیدا کرده. اما در درون تشکیلات، برخورد با بریدهها، برخورد با کسانی که مسألهدار شدند. همین کسانی که جزو کادرهای سازمان برای عملیات مهندسی بودند، در مقاطعی در عراق تبدیل به باغبان و دربان شدند و تنزل تشکیلاتی پیدا کردند. بعضیهایشان در مناسبات تشکیلاتی، مسألهدار شدند و بریدند. این خشونت ابعاد متفاوتی دارد. براساس اسنادی که بریدهها در خارج از کشور به صورت کتاب منتشر کردهاند و قابل دسترسی است، شکنجه، سلول و زندان در قرارگاه اشرف وجود داشته و بازجویی میکردند و آدمها را میآوردند و سینجیم میکردند. خیلیها خودکشی کردند. در درون تشکیلاتی، خودکشی به معنی آن است که به قدری به اینها فشارهای روحی و روانی وارد شده که دست به خودکشی زدهاند. یا در عملیات مرصاد، هنگامی که اینها از مرز وارد کشور شدند، چه پستی و دنائتی که از خود نشان ندادند و چه جنایتها که نکردند و تا کرمانشاه و تا چهار روز تعداد زیادی از مردم و نیروهای انتظامی و نظامی را کشتند تا در گردنه کرمانشاه، گرفتار شدند؛ در حالی که رجوی به آنها وعده داده بود که تا فردا صبح در تهران هستیم. این خشونت جزو ذات سازمان است و بروز و ظهورش بستگی به شرایطی دارد که سازمان در آن قرار میگیرد. بزرگترین خشونت سازمان نسبت به اعضا و نیروهای سابق خودش است. خیل عظیم بریدهها در اروپا از سازمان متنفرند. طرف مدتها در قالب تشکیلاتی سازمان با جمهوری اسلامی جنگیده، در همه مقرها و عملیاتهای سازمان بوده، ولی امروز سازمان را کثیفترین واحد تشکیلاتی میداند. اینها اسناد بسیار خوبی هستند که میتوانید به آنها بپردازید تا ماهیت درون تشکیلاتی فرقهای به عنوان رجوی بهتر شناسانده شود و مردم ایران هم بدانند که دشمنانشان چه کسانی بودهاند. مردم بدانند فرزندانشان چه کسانی بودهاند و بدانند نظام چه هزینههای گزافی را در دهه ۶۰ متحمل شده و قربانی چه خشونتهایی شده و مظلومانه، مسئولین خود را در اثر یکسری حرکتهای تروریستی از دست داده است. به نظر من این وقایع و اسناد در تاریخ ماندگار هستند و از ذهن کسی نمیشود پاک کرد.
—————————————
پینوشت:
[۱] حضرت امام خمینی (ره) در پاسخ به بیانیه سازمان که خواستار راهپیمایی تا جماران برای دیدار امام شده بود، در روز ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۰ فرمودند: «اینها اشتباه میکنند، اگر اینها به ملت برگردند که برای خودشان صلاح است و اگر به این امر (تشنجآفرینی) ادامه بدهند یک روز در پیش است که پشیمانی دیگر سودی ندارد و آن روزی است که به ملت تکلیف شود، تکلیف شرعی الهی به مقابله با اینها و تکلیف آخری نسبت به اینها تعیین شود… شما چیزی نیستید که بتوانید در مقابل این موج خروشان انسانهای بهپا خاسته مقاومت کنید. پس صلاح شما و صلاح ملت و صلاح همه این است که اسلحهها را زمین بگذارید و از این شیطنتها دست بردارید و به آغوش ملت برگردید .»
[۲] در سال ۱۳۶۲ سازمان با توزیع پرسشنامهای بین اعضا و هواداران خود، از آنها خواست که جزئیات نسبتهای خانوادگی را تا رده ششم بنویسند و از این طریق متوجه نسبت خانوادگی عفت غنیپور با خانواده حضرت امام شد. جواد قدیری (عضو نفوذی سازمان در اطلاعات سپاه در سال ۱۳۶۰) و بیژن رحیمی، مسئول تشکیلاتی این شخص و شوهرش شدند و تلاش شد تا سوابق زمینههای مختلف آنها با نظام پاک نشود. با تأسیس شرکتی در آلمان، بستری برای رفت و آمد مرتب به ایران ایجاد شد و پس از تمهیداتی، بالاخره از طریق برادرخانم حضرت امام، عفت غنیپور توانست به بیت رخنه کند و روابط نزدیک و صمیمانهای را ایجاد نماید؛ تا آنجا که پس از مدتی حتی بازرسی وی نیز قطع شد. پس از تحت تأثیر قرار گرفتن این خانم هنگام وضو گرفتن امام که به قول خودش صلابت روحانی امام او را فلج میسازد، به اتفاق همسرش به عراق نزد رجوی میرود و قرار میشود طرح ترور، با مسئولیت مهدی افتخاری دنبال شود که ناگهان مدتی بعد به این زن و شوهر ابلاغ میگردد که دیگر نیازی به اجرای عملیات آنها نیست و سازمان طرحی دیگر برای کوبیدن جماران دارد. البته تماس گهگاهی با بیت کماکان ادامه مییابد تا اینکه در عملیات مرصاد، عفت غنیپور زخمی گردیده و تصمیم به فرار از کشور میگیرد.
در سال ۱۳۶۹ از طریق شنود تلفنی در یک پروژه حساس به نام «طرح ترافیک» مکالمهای ضبط میشود. معلوم میشود که صدای تماسگیرنده متعلق به جواد قدیری است که در این تماس جویای فردی به نام «علی» بوده است. ادامه تحقیقات اطلاعاتی درباره هویت «علی» به آنجا منجر میگردد که کارشناسان وزارت اطلاعات درمییابند آن شخص، «علی کمالخانی» شوهر عفت غنیپور است. با تداوم پیگیریهای اطلاعاتی، تصمیم آن خانم مبنی بر خروج از ایران کشف میشود. سرانجام عفت غنیپور و شوهرش، هنگام خروج از کشور دستگیر شده و مورد بازجویی و تحقیق قرار میگیرند و ماجرای نفوذ در بیت امام کشف میگردد.
[۳] مرحوم سید احمد خمینی درباره ماجرای حضور کشمیری در جماران میگوید: «… آن شخص که با منافقین کار میکرد، یعنی «کشمیری» بنا بود یک چمدان مواد منفجره را بیاورد و در کنار حضرت امام بگذارد، در زمانی که ریاست جمهور، رئیس مجلس و نخستوزیر و وزرا خدمت حضرت امام میآمدند ….(از محل) سه راه بیت حضرت امام آمدند گفتند: آقای «کشمیری» با یک ساک هست همراه رئیسجمهور و نخست وزیر و وزرا که در آن ساک وسایل و چیزهایی که بناست یادداشت کنند قرار دارد… گفتن نه ما (به دلیلی ممنوعیت ورود هر نوع کیف و بسته) اجازه نمیدهیم… «کشمیری» از ترس اینکه نکند آن چمدان را در (محل حفاظت) سه راه بیت بگذارد و خودش بیاید، در آنجا بچههای حفاظت بیت به آن ساک مشکوک شوند و مسأله روشن شود، به عنوان اعتراض، همراه کیفش برگشت. همان کیف در نخستوزیری جلوی مرحوم «رجایی» و «باهنر» گذاشته شد و آنجا را منفجر کرد و این دو شهید بزرگوار را از دست ما گرفتند.»
انتهای پیام/
آغاز پایان مجاهدین خلق در ایران، بمناسبت نوزدهم بهمن
***
همچنین:
The shadowy cult Trump advisors tout as an alternative to the Iranian government
Remember.Mojahedin Khalq (MKO, MEK, Rajavi cult) was one of the excuses of US attacking Iraq
The MEK’s man inside the White House (Maryam Rajavi cult, Mojahedin Khalq)
***
همچنین:

کلید واژه، بیست و ششم اوت 2021:… آغاز پایان مجاهدین خلق در ایران با توجه به کیفرخواست حمید نوری آیا دادگاه او و محاکمه وی در سوئد بار حقوقی دارد؟ تا چه اندازه در این پرونده سیاسی بازی شده است؟ بررسی کیفر خواست متهم و صحبتهای دادستان و همچنین شاکیان شاهدان این پرونده تا چه اندازه اهمیت دارد؟ آیا ماهیت دادگاه “حمید نوری” به حق در… افتخار رجوی به ترور – عاقبت عاملین انفجارها آغاز پایان مجاهدین خلق در ایران، بمناسبت نوزدهم بهمن آغاز پایان مجاهدین خلق

فیلیپ جیرالدی، اسلام تایمز، (ترجمه انجمن نجات) بیست و دوم اوت 2021:… آغاز پایان مجاهدین خلق در ایران با توجه به این واقعیت که ایران هنوز دشمن دولت بایدن تا به امروز است، شاید تعجب آور نباشد که شاهد حمایت آمریکا از گروههای تروریستیای باشیم که قادر به حمله به اهدافی در جمهوری اسلامی باشند. به همین منظور، اخیرا گروهی از مقامات و سیاستمداران سابقا بلند… افتخار رجوی به ترور – عاقبت عاملین انفجارها آغاز پایان مجاهدین خلق در ایران، بمناسبت نوزدهم بهمن آغاز پایان مجاهدین خلق
نجات یافتگان در آلبانی، نهم اوت 2021:… آغاز پایان مجاهدین خلق در ایران رهبری فرقه مجاهدین خلق میدانست که آمدن نفرات به آلبانی باعث خروج نفرات از فرقه میشود از قبل برنامه ساخت کمپ جدید در اینجارا تدارک و برنامه ریزی کرده بودندکه به ساختن چیزی شبیه زندان با سیم خاردار و حفاظت چند لایه ای در مانزمنجر شد، چون بخوبی میدانستند که ماندن نفرات در… افتخار رجوی به ترور – عاقبت عاملین انفجارها آغاز پایان مجاهدین خلق در ایران، بمناسبت نوزدهم بهمن آغاز پایان مجاهدین خلق

خبرگزاری تسنیم، چهارم اوت 2021:… آغاز پایان مجاهدین خلق در ایران به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، مستند بر فراز چهارزبر شب گذشته یکشنبه (دهم تیرماه) از شبکه افق پخش شد. این مستند به تهیه کنندگی و کارگردانی سمیه ذاکری خطیر به تصویر در آمده و به نقش نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در سالهای دفاع مقدس و به خصوص عملیات «مرصاد» پرداختهاست. سمیه ذاکری… افتخار رجوی به ترور – عاقبت عاملین انفجارها آغاز پایان مجاهدین خلق در ایران، بمناسبت نوزدهم بهمن آغاز پایان مجاهدین خلق

کلید واژه، بیست و هشتم ژوئیه 2021:… آغاز پایان مجاهدین خلق در ایران شبکه نفوذ در ایران بدلیل موقعیت استراتژیک، اقتصادی و جغرافیایی کشور همیشه در طول تاریخ فعال بوده است. در اوایل انقلاب این شبکه بیشترین تمرکز خود را روی ترور شخصیت ها میگذارد، اما در ادامه راههای دیگری را پس ازدفاع مقدس انتخاب می کند و همچنین از دوم خرداد بعد علاوه بر قتل… افتخار رجوی به ترور – عاقبت عاملین انفجارها مسعود خدابنده آغاز پایان مجاهدین خلق در ایران، بمناسبت نوزدهم بهمن آغاز پایان مجاهدین خلق

علیرضا نصراللهی، یاران ایران، پاریس، بیست و ششم ژوئن 2021:… آغاز پایان مجاهدین خلق در ایران سازمان تروریستی مریم و مسعود رجوی،در ۲۸\خرداد \۱۴۰۰ در روز جمعه هم زمان با انتخابات سیزدهیم دوره ریاست جمهوری ایران می خواست مانع رای دادن هموطن های خارجه نشین گردد. فرقه رجوی که از داستان انتخابات این دوره توسط تعدادی بی سر و پا آگاه شده بود در تمامی سایت… افتخار رجوی به ترور – عاقبت عاملین انفجارها آغاز پایان مجاهدین خلق در ایران، بمناسبت نوزدهم بهمن آغاز پایان مجاهدین خلق

خبرگزاریهای فارس و ایرنا، لندن، بیست و پنجم ژوئن 2021:… آغاز پایان مجاهدین خلق در ایران روز انتخابات 28خرداد بود که اشرار وابسته به گروهک منافقین در بیرمنگام انگلیس به یکی از خانوادههای ایرانی که در انتخابات شرکت شرکت کرده بودند، حمله و آنان را ضرب و شتم کردند که جزییات آن در یک گفتوگو تشریح شده است. به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری فارس، روز انتخابات… افتخار رجوی به ترور – عاقبت عاملین انفجارها آغاز پایان مجاهدین خلق در ایران، بمناسبت نوزدهم بهمن آغاز پایان مجاهدین خلق

مرکز اسناد انقلاب اسلامی، (و خبرگزاری تسنیم) بیست و یکم ژوئن 2021:… آغاز پایان مجاهدین خلق در ایران مسعود خدابنده : موردی که امسال توجه من را جلب کرده تغییر خط این ترولهاست. یعنی خط جدیدشان فحاشی و تهدید و به قولی کثافتپراکنی است. در خط جدید دیگر به هیچ وجه بحث نمیکنند، دلیل نمیآورند، دنبال تبلیغ نیستند. فقط فحاشی میکنند. اگر مثلا قصد داشته باشی… افتخار رجوی به ترور – عاقبت عاملین انفجارها آغاز پایان مجاهدین خلق در ایران، بمناسبت نوزدهم بهمن آغاز پایان مجاهدین خلق
کلیدواژه، هفدهم ژوئن 2021:… آغاز پایان مجاهدین خلق در ایران برخی سهم خواهی ها پس از انقلاب ۵۷ موجب رفتارهای سیاسی آلوده به خشونت و جنایت گردید. رفتارهایی با اهداف تجزیه طلبی یا پیوستن به حزب بعث علیه مردم و تمامیت ارضی ایران که موجب کشتار و ترور هزاران شهروند ایرانی شد اما توسط جریانات متفاوت مخالف جمهوری اسلامی تطهیر گشته است. اما آیا برخورد با… آغاز پایان مجاهدین خلق افتخار رجوی به ترور – عاقبت عاملین انفجارها آغاز پایان مجاهدین خلق در ایران، بمناسبت نوزدهم بهمن آغاز پایان مجاهدین خلق
مسعود خدابنده، ایران اینترلینک، بیست و چهارم می 2021:… آغاز پایان مجاهدین خلق در ایران قانون جدید در دسامبر سال گذشته توسط هیأت وزیران دولت آلبانی تصویب شد و اکنون در کمیسیون پارلمانی آلبانی برای ورود به اتحادیه اروپا در حال بررسی است آغاز پایان مجاهدین خلق . این کمیسیون اعلام نمود که تلاش دارد قوانین را مطابق با الزامات اتحادیه اروپا تغییر دهد. به گفته مقامات آلبانیایی، این قانون که… افتخار رجوی به ترور – عاقبت عاملین انفجارها آغاز پایان مجاهدین خلق در ایران، بمناسبت نوزدهم بهمن آغاز پایان مجاهدین خلق

مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پانزدهم آوریل 2021:… آغاز پایان مجاهدین خلق در ایران مسعود خدابنده عضو جداشده سازمان مجاهدین خلق که خود در جریان «جنگ سفارتخانهها» به دستور مرکزیت سازمان حضوری فعال داشت، آغاز پایان مجاهدین خلق در گفتگو با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی در این باره گفت: وقتی دستور سفارتگیری از طرف مرکزیت سازمان به ما ابلاغ شد، در لندن بودم. سفارتگیری از نقاط دیگر اروپا شروع شده… افتخار رجوی به ترور – عاقبت عاملین انفجارها آغاز پایان مجاهدین خلق در ایران، بمناسبت نوزدهم بهمن آغاز پایان مجاهدین خلق

مرکز اسناد انقلاب اسلامی، بیست و سوم مارس 2021:… آغاز پایان مجاهدین خلق در ایران مسعود رجوی در مطلبی با عنوان «عملیات بزرگ با امکانات محدود» مینویسد: «رژیم علیرغم توسل به هرگونه اقدامات حفاظتی و به کار گرفتن انواع و اقسام امکانات و سلاح و اتومبیلهای ضدگلوله، هرگز قادر نبوده و نخواهند بود، آغاز پایان مجاهدین خلق تمام کانالهای ضربه خوردنش را بسته و همه مزدورانش را از آتش انتقام… افتخار رجوی به ترور – عاقبت عاملین انفجارها آغاز پایان مجاهدین خلق در ایران، بمناسبت نوزدهم بهمن آغاز پایان مجاهدین خلق