رحمان محمدیان، نجات یافتگان در آلبانی، بیست و سوم سپتامبر 2020:… همه میدانند داخل یک فرقه که تمامی اصول انسانی و مبارزاتی حول یک نفر و برای حفظ یک نفر هست صحبت از اراده و امثال آن معنی ندارد. شما تاریخچه همه فرقه را بخوانید افراد خوب و خیلی بظاهر مستقل دست به اعمالی زده اند که اشخاص درحالت عادی و نرمال اصلا از نزدیک شدن به آن اعمال ابا داشته و آنرا راقبول ندارند. حالا سوال این سازمان این است که چطور شد که این افراد را نتوانستی تغییر بدهی و نگه داری؟ تا جایی که میدانم امار این افراد در بدو پیوستن بیش از 1000و حتی نزدیک به 2000 نفربود. بعد سالها و بعد سقوط صدام بیش از 600 نفر بودند و حالا فقط 123 نفر مانده اند. راستی چه شد مگر تو به دروغ نمی گفتی اینها در انقلاب مریم لم یرتابوا شده اند و مگر نمی گفتی انقلاب مریم همه را تغییر خواهد داد.! پس چه شد؟ اسیر جنگی یا مجاهد لم یرتابو ا؟ 2000 نفر کجا 123 نفر کجا؟
مجاهدین خلق: پایان سی سال حضور در عراق
اسیر جنگی یا مجاهد لم یرتابو ا؟ 2000 نفر کجا 123 نفر کجا؟
سرکرده فرقه مجاهدین خلق ! پاسخ بده!
اسیر جنگی یا مجاهد لم یرتابو ا؟
2000 نفر کجا 123 نفر کجا؟
چرا اسامی همین 123 نفر را که مدعی هستی ، ننوشته ای؟
آیا ترس از آینده نداری که همین هاهم دانه دانه جدا شوند؟
رحمان محمدیان، تیرانا ـ سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ایران آزادی ـ 22.09.2020
حالا سوال این سازمان این است که چطور شد که این افراد را نتوانستی تغییر بدهی و نگه داری؟ تا جایی که میدانم امار این افراد در بدو پیوستن بیش از 1000و حتی نزدیک به 2000 نفربود. بعد سالها و بعد سقوط صدام بیش از 600 نفر بودند و حالا فقط 123 نفر مانده اند. راستی چه شد مگر تو به دروغ نمی گفتی اینها در انقلاب مریم لم یرتابوا شده اند و مگر نمی گفتی انقلاب مریم همه را تغییر خواهد داد.! پس چه شد؟.
حتما خیلی کسان بارها از زبان همه جداشدگان از فرقه رجوی شینده اید که این فرقه اصلا بهایی برای اعضایش قائل نیست و اینرا هرکس که جرأت کرده حرف بزند گفته است. اینرا آنهایی که در این فرقه بوده ا ند با گوشت و پوستشان حس و لمس کرده اند اما مبنای این حرف چیست؟
آیا کسی که ناظر قضیه است هیچ از خودش سوال کرده است که چرا همه این حرف را می زنند ؟
البته هرکس که از این فرقه جداشده به فراخور تجربه اش با این فرقه دلایلی می آورد! که هرکدام برای ناظربی طرف قابل تامل است. جالبی قضیه اینکه هیچگاه این فرقه نمی تواند فاکتهایی که این افراد ذکر می کنند انکار کند چون همه واقعی هستند ولی در عوض فرقه به نفرحمله و سریعا اورا به اطلاعات ایران می چسباند وبقول خودشان رژیم مالی می کند، تابا ترور شخصیت فرد را وادار به سکوت کند.
اما اصل حرف چی می شود؟
یعنی با هوچیگری و شانتاژو اینکه او عامل اطلاعات است و این قبیل حرفها اصل قضیه فراموش می شود و دردعوای وارونه نظرهای بسوی دیگری جلب شود. یعنی فرقه با یک جاخالی صحنه را عوض و دعوا را به میدان جدیدی می کشاند که خودش انتخاب کرده تا مخاطب را سردرگم کند و خودش بدون پاسخ به این اتهام با زیر آبی در برود!
یک نمونه از این هوچیگری ها جدید این است که تعدادی از اسرای جنگی سابق( لفظی که فرقه برای ما که قسمتی از عمرمان را در اردوگاههای جنگی عراق گذرانده این بکار می گیرد) را به تلویزیون آورده و اخیرا هم از زبان آنان بیانیه ای صادر کرده است که خواندن آن خالی از لطف نیست.
من همه این افراد را می شناسم و با تعداد زیادی از آنان هم سالیان دراز در یک قسمت و هم محفل بوده ام. یکی از آنان می گفت که گفته شده است که سازمان مارا اسیر و نمی گذارد با خانواده مان دیدار کنیم انگار ما خودمان اراده نداریم! حرف منطقی و درستی که باید به آن توجه کرد.
اما ایا اراده و شخصیت افراد دراین سازمان امکان بروز دارد و اساسا صحبت این مقولات درست است؟
گفتم که من این افراد را می شناسم و میدانم که بعضی از آنان بچه های صادق و با استعدادی هستند که اگر دنبال زندگی خودشان بودند شایدجزء موفق ترین افراد در جامعه بودند اما مگر در فرقه ای که همه چیز را درراستای حفظ تشکیلاتش می خواهد و هرکس هم استعدادی دارد باید در این راستا خود را بیازماید می شود انتظار اراده و استعداد از افراد داشت چون این افرادمحاط در مناسباتی هستند که فرد و افراد اصلا مطرح نیستند و بقول رجوی: هرکس فقط حق دارد که خود را در انقلاب مریم نشان بدهد و شخصیتش را فقط در این راستا می تواند بروزدهد.
خود این افراد خوب می دانند که مثل روز بر همه آنان که حتی یکروز در این فرقه بوده اند روشن است که این افراد چطور به این مصاحبه ها می آیند و چه سناریوهایی برای آنان می چینند وگرنه آیا خودشان خودجوش به این مصاحبه آمده اند و بیانیه امضاء کرده اند؟.
اسرای جنگی سازمان مجاهدین خلق . از عراق تا آلبانی
اگر چنین است ایا خودشان تصمیم گرفته اند که بیایند و به خانواده شان توهین و واقعا از صمیم قلب خواستار دیدار با پدرومادروخواهر و برادرشان نیستند؟ شما باور می کنید منکه آنها را می شناسم و میدانم که در همان زمان که رجوی دیدار با خانواده را حرام و خانواده را (خانواده الدنگ )خواند تعدادی از آنان برای مادر و خواهرانشان در خفا گریه می کردند! اما ببینید وابستگی به این سازمان که عواطف را برای انقلابی عیب میداند چقدر است که جرأت نشان دادن این عواطف را نداشته و در نشست های هیستریک که خودشان بهتر می دانند وادار می شدند که این عواطف را کتمان و حتی آنرا عیب وننگ بدانند و رسما هم باید اعلام می کردند وگرنه واویلا؛ سوژه نشست می شدند و تف و لعنت و توهین می شنیدند.
شما به این می گویید اراده ؟
چرا خودتان را گول می زنید؟
حالا این بیانیه جدید فرقه که معلوم است که کلی روی ان کار شده؛ وجدانا چند جلسه شما راجع به آن که باید بنویسید توجیه شده اید و میدانم و خودتان هم می دانید که چقدر بشما توهین کرده اند که چرا ساکت نشسته اید بی غیرتها سازمان زیر ضرب است بیایید امضاء کنید و… آیا دروغ می گویم ؟
جالب است که رجوی با طعنه به این افراد اسیر جنگی سابق می گوید و در مناسبات هم همیشه با چشم تحقیر به آنها نگاه می کند اما وقتش که می شود باید به فرمان عمل کرده و بیایند و از سازمان دفاع کنند البته با ریل کار و دردستگاهی که کنترلش در دست رجوی باشد.
از زمان پیوستن تعدادی از افرادی که در اردوگاه اسرای جنگی بودند به این فرقه؛ همیشه این تحقیر بالای سراین افراد بود. وگاه در نشستها از زبان افراد بقول خودشان بیرون می زد و افراد را مساله دار می کرد. تازه این در علن بود که خیلی مواظب بودند این تضاد فعال نشود. در خفا که من بارها از زبان بالاترها شنیده ام که می گفتند که این اردوگاهی ها مناسبات مارا خراب کرده اند و بارها شنیدیم که رجوی در نشست مثلا فرماندهان به آنان گفته بود که ما اشتباه کردیم اینها را داخل مناسبات آوردیم و ضررش را داریم هرروز پس می دهیم اما دیگر کاری نمی شود کرد چون همه کارها بگردن این ها است ولایه ای هستند که بدون آنها تمام کارها در سازمان می ماند. چون سیاه ترین وپرزحمت ترین کارها با اینها پیش می رود.
من بارها از افراد کم سابقه تر وحتی از تحت مسولین خودم شنیدم که می گفتند که اینقدر فضای منفی نسبت به شما در سازمان وجود دارد چطور مانده اید وتحمل می کنید؟ چون این افراد می گفتد هرگاه چه رسمی و چه غیر رسمی با مسولین بالا راجع به شما صحبت می شود از شما به عنوان اردوگاهی و غیر تشکیلاتی و دزد و … یاد می شود در صورتی که همه زحمت سازمان روی دوش لایه شمااست!
واقعت هم همین بود وهست. این دوستان می دانند که در سازمان فقط از این لایه خواسته شد که پروژه لمپنیزم بخوانند و می گفتند چون شما پروسه اردوگاه داشته اید آلوده هستید باید خود را در انقلاب مریم با خواندن این پروسه تطهیر کنید. آیا این هم دروغ است؟
بارهامگر در این سازمان گفته نمی شد تا قبل از آمدن اردوگاهی ها ما در مناسبات دزدی نداشتیم و هیچ جایی قفل نداشت اما با آمدن اینها همه جا را مجبور شدیم چند قفله بکنیم.
این درحالی است که من خودم در همان روزهای جذب این افراد به شریف ( مهدی ابریشمچی ) گفتم نباید همه را قبول کرد بعضی از این افراد نه سابقه خوبی دارند و نه اخلاق می فهمند چیست! بمن گفت مهم نیست بیایند توی سازمان؛ درست می شوند ما آنها را تربیت و تغییر می دهیم ! یعنی برای بالا بردن تعداد افراد هرکس را آنهم باوعده ووعید وارد کردند بعد همه را خراب کردند و تقصیر و اشتباه خودشان را با تحقیر این افراد می پوشاندند و تروخشک باهم می سوخت. درحالیکه تعدادی از افراد به آنها گفتند هرکسی را نیاورید ولی گوش نکردند.
همه میدانند داخل یک فرقه که تمامی اصول انسانی و مبارزاتی حول یک نفر و برای حفظ یک نفر هست صحبت از اراده و امثال آن معنی ندارد. شما تاریخچه همه فرقه را بخوانید افراد خوب و خیلی بظاهر مستقل دست به اعمالی زده اند که اشخاص درحالت عادی و نرمال اصلا از نزدیک شدن به آن اعمال ابا داشته و آنرا راقبول ندارند.
حالا سوال این سازمان این است که چطور شد که این افراد را نتوانستی تغییر بدهی و نگه داری؟ تا جایی که میدانم امار این افراد در بدو پیوستن بیش از 1000و حتی نزدیک به 2000 نفربود. بعد سالها و بعد سقوط صدام بیش از 600 نفر بودند و حالا فقط 123 نفر مانده اند. راستی چه شد مگر تو به دروغ نمی گفتی اینها در انقلاب مریم لم یرتابوا شده اند و مگر نمی گفتی انقلاب مریم همه را تغییر خواهد داد.! پس چه شد؟.
و سوالم از این دوستان هم این است واقعا خودتان تصمیم گرفتید این را بنویسید و واقعا می خواهید گزارشگر سازمان ملل شما را ببیند و بعد شما بگویید ما ازپدرومادر و خانواده خودمان بیزاریم و نمی خواهیم دیدار کنیم. این دروغ خودتان باور کرده اید؟ منکه شما را می شناسم و میدانم این دروغ است و بازهم می گویم که شما وادار شده اید که اینرابنویسید وبگویید و لطفا نگویید ما خودمان اراده داریم و…
گفتگوی اختصاصی ندای حقیقت با مسعود خدابنده. واقعیتهایی از مریم رجوی، مسعود رجوی و مجاهدین خلق از درون
اسیر جنگی یا مجاهد لم یرتابو ا؟ 2000 نفر کجا 123 نفر کجا؟
***
همچنین:
https://iran-interlink.org/wordpressfa/زندانهای-صدام-و-رجوی-خاطرات-عبدالرح-3/
زندانهای صدام و رجوی – خاطرات عبدالرحمان محمدیان (قسمت چهارم)
عبدالرحمان محمدیان، نجات یافتگان در آلبانی، پنجم سپتامبر 2020:… اما با رفتن مجدد ما به افسریه ما به خط کرده وفرمانده پادگان طی یک سخنرانی غرا برای ما از ارزش سرباز و واجب بودن آن سخن و ما را رسماتحویل و گفت بقیه امور شما را افسران مسول دنبال وخدمت شما از امروز شروع می شود. بعد به هرکدام از ما چند دست لباس (که توی هرکدامش چند نفر ازما جامی شد) و بقیه تجهیزات دادند وگفتند سه روز مرخصی دارید بروید لباستان را درست و سر سه روز برگردید و حالا آن نفراتی که سرشان را در پادگان قصر تراشیده بودند بما می خندند و می گفتند بده ببینم برگه معافی تو چه شکیله؟ بعد از سه روز خدمت سربازی ما عملا شروع و در تابستان 59 ما آموزش داشتیم. آموزشهای ما شامل کار باسلاح ورزم انفرادی وشیوه رژه رفتن بود. در 10 روز پایانی اموزش یعنی اول شهریور 59 هم برای تمرین رزم شبانه به میدان و زمینی درکنار دریاچه قم بنام علی آباد قم رفتیم و بعد تقسیم شدیم . من و تعدادی دیگر سهمیه همان پادگانی شدیم که درآن آموزش دیدیم (افسریه). زندانهای صدام و رجوی – خاطرات عبدالرحمان محمدیان (قسمت چهارم)
عملیات فروغ جاویدان در کمینگاه مرصاد
زندانهای صدام و رجوی – خاطرات عبدالرحمان محمدیان (قسمت چهارم)
خاطرات رحمان محمدیان از اسارت در زندان های صدام و رجوی ـ قسمت 4 ـ آغاز خدمت مقدس سربازی
رحمان محمدیان، تیرانا ـ سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ایران آزادی ـ 04.09.2020
در پائیز 57 و دی و بهمن پلیس که قبلا امنیت شهرها را حفظ می کرد از کار افتاده بود و گشت پلیس در محلات جمع شده ( بهانه آورده ومی گفتند که امنیت نداریم و بما حمله می شود) و تعطیل شده بود. با نبود پلیس تعداد سرقت و دزدی از مغازه های ملت زیاد شده بود و پلیس هم جوابگو نبود. شایعه بود که پلیس قصدا اینکار را می کند و حتی به دزدان کمک هم می کند( و الله اعلم) در این مدت جوانان امنیت محلات خودشان را بعهده گرفته و ما با دوستان در محل گروه گروه جمع و هرچند نفر گشت و امنیت قسمتی را بعهده می گرفتند. جوانها شب که می شد هر تعداد در نقطه ای جمع آتش روشن می کردند و نوبتی هم استراحت و هم گشت می دادند ( البته با چماق چون سلاح نداشتیم و اگر هم کسی داشت اگر می اورد خبرش به پلیس می رسید ومورد تعفیب قرار می گرفت)؛ یعنی شب و روز در خیابان بودیم؛ شب برای امنیت محل و روز برای تظاهرات. همین هسته ها وجوانان پایه گذار کمیته های بعد از انفلاب بودند اگر بیشتر آنها بعداز چند ماه از پیروزی ول کردند وبدلایل مختلف ادامه ندادند و تعدادی هم که سنشان کمی بیشتر و شاغل بودند به سر کارشان برگشتند.
بدلیل همین کارهاو اینکه اسمم لو رفته بود و ماموران بدنبالم درب خانه ما آمده بودند چند بار مجبور شدم برای مدتی خرم آباد را ترک و مدتی به جای دیگری بروم تا بقول معروف آبها از آسیاب بیفتد و بعد دوباره مراجعت کنم.
در این دوران و تظاهرات خیابانی جراحتهایی هم داشتم که مخصوصا الان وبعد این مدت که از آن دوران گذشته و جز شکستگی کتف بقیه التیام پیدا کرده اند، چندان قابل ذکر نیستند اما چه دوستان و یارانی که در این دوران از دست دادم، هنوز صحنه های آن را بیاد می آورم و زخمی است بردل که خوب نشده و نمی شود.
نکته دیگر که هنوز یادم هست؛ صفا، صمیمیت و گذشت مردم نسبت به همدیگر بود. در این دوران من بندرت شاهد درگیری و دعوای مردم و مخصوصا جوانها بودم. تعدادی تیم درست کرده بودند وبرای مردم کم درآمد آذوقه و مخصوصا نفت تهیه و به آنها می رساندند. یادم هست وقتی تصادفی می شد و دوخودروبهم می زدند؛ جدا از جنبه جانی که مردم سریع کمک می کردند خسارت ها راعموما بهم می بخشیدند و می گفتد آقا صلوات بفرست و نفرات همدیگر را می بوسیدند و می رفتند و اگر هم کسی بی بضاعت بود سریع مردم پول جمع می کردند و بیشترازخسارت وارده به او میدادند. بعنوان مثال یکروز یک تاکسی به یک سواری شخصی تصادف کرد اگرچه تاکسی مقصر بود ولی راننده سواری پائین امد و با عذرخواهی راننده تاکسی را بغل کرد و گفت داداش مهم نیست من خسارت تو رامیدهم بریم بدم ماشینت رو تعمیر کنند و با خوشحالی رفتند.
در روزهای 21 و 22 بهمن 57 خبرشورش همافران و حمله مردم تهران به پادگانها در تمام ایران پیچیده بود ولی ارتش در خرم آباد با صدور اطلاعیه اعلام کرد: پادگان بابا عباس مین گذاری شده و نزدیک شدن به آن خطر انفجار دارد و با وجود مقدارمهماتی که در آن هست اگر دراین پادگان انفجاری رخ دهد کل شهر منهدم می شود و اعلام کرد ارتش تاکنون در درگیریها شرکت نداشته اما اگر کسی به پادگان بدرآباد که آنزمان دور از شهر هم بود،حمله کند بشدت مقابله خواهیم کرد.
در روز 22 بهمن مردم به پادگان ژاندارمری که در شمال شرقی شهر بود حمله و با وجود مقاومت ژاندارمها این پادگان تا ظهر به تصرف مردم در آمد.
روز 22 بهمن بالاخره مردم و انقلاب در سراسر ایران پیروز شدندومی رفت که دورانی تازه در ایران شروع شود؛ بقولی بهار انقلاب شروع شده بود.
*
ما تعدادی از جوانان محل با همت حاج رستمی (که اگر هست خدا بهش عزت وسلامت بدهد و اگر دستش از دنیا کوتاه شده خداوند اورا در جنت جنانش جای دهد ) و چند نفر دیگر که کاردان بودند؛ کمیته محل را از چند روز قبل از پیروزی انقلاب تشکیل داده بودیم ولی بعد از پیروزی که سلاح هم بدست آورده بودیم بطور جدیتر کار رابرای رتق وفتق امور محل و … دنبال کردیم.
حاج رستمی و دوستان بزرگتر چون کار وزندگی داشتند و یا شاغل بودند و بعد از مدتی از ادامه کار شبانه روزی عذر خواستند دنبال کار و زندگیشان رفتند. آنزمان کامپوتر و این لوازم نبود و امور کتابت با دست انجام می شد و من بدلیل اینکه کمی دست خطم خوب بود امور کتابت را انجام می دادم و بعد از رفتن این نفرات، بچه های محل بمن رای دادند و خواستند که کمیته را بچرخانم. در این مدت تعداد بیشتری بما پیوسته و محل قبلی که کتابخانه مسجد محل (مسجد موسی ابن جعفر) بود کوچک بود و با کمک پیشنماز همین مسجد و معتمدین محل به پادگانی که قبلا پادگان آموزشی و حالا تقریبا خالی بود نقل مکان کردیم. کار ما در این مدت هم حفاظت از پادگان و محله بود و هم اگر اختلافی و یا درگیری بین مردم پیش می امد مداخله و مساله رارفع و رجوع می کردیم و در صورت لزوم با تشکیل پرونده؛ بازجویی اولیه و استشهاد محلی و… پرونده و نفرات را به دادسرا ارجاع می دادیم.
دراین مدت من که قبلا برای کمک خرج خانواده کارمی کردم اصلا خانه نمی رفتم و حتی چند باری هم که رفتم برای گرفتن پول از مادرم بود که در نهایت با اعتراض مادرم مواجه شدم که اصلا بما سرنمی زنی و….چون ما ازجایی تامین مالی نمی شدیم و بقول معروف از جیب می خوردیم.
بهر حال این وضعیت تااواخراردیبهشت 58ادامه داشت تااینکه هم بدلیل دخالتها و توقعات بی جای برخی اطراف و هم برای کار و کسب درامد و پس انداز نتوانستم ادامه بدهم و با رفتن من بقیه بچه ها هم رفتند و کمیته تعطیل شد. منکه دیپلم گرفته بودم و در کنکور هم نمره خوبی اورده بودم بدلیل وضعیت مالی و وضعیت دانشگاهها( که با اسم انقلاب فرهنگی تعطیل شدند) قصد داشتم با کار مقداری پس انداز و برای ادامه تحصیل به خارج بروم. برای همین چون مشمول سربازی بودم تلاش داشتم با استفاده از بیکاری پدر و به اسم نان آور خانواده معافیت بگیرم اما نشد ولی بهر حال از سربازی رفتن تعلل و کار می کردم. اما قضیه خارج رفتن هم بعد از مدتی بعلت مساله مالی حل نشد و دوستم که قرار بود با هم به کانادا برویم رفت و من ماندم . با این تفاصیل بعد از مدتها تاخیر واینکه دیدم بدون برگه معافی و یا برگه پایان خدمت کارم گره می خورد بالاخره خودم رامعرفی و در خرداد 59 به خدمت سربازی اعزام شدم.
زمانی که ما از خرم آباد اعزام شدیم سهمیه پادگان خسروآباد آبادان بودیم؛ ما را به آنجا بردند اما با رسیدن ما فرمانده پادگان گفت که ظرفیت پادگان تکمیل و ما از پذیرش این افراد معذوریم. ما بلاتکلیف بودیم درجه دارهمراه ما که قرار بود ما را تحویل دهد گفت که بایستی صبر کنید تامن زنگ بزنم وکسب تکلیف کنم عموما در این گونه موارد افراد اضافی را به محل اعزام برگرداننده و معاف می کنند اما به او که تماس گرفته بود دستور دادند که مارا بتهران ببرد و انجا تعیین تکلیف شویم. نفر همراه ما دوباره اتوبوس گرفته و مارا به تهران برد.
به او گفته بودند مارا به پادگان افسریه ببرد ما شب بتهران و به پادگان افسریه رسیدیم. اول از پذیرش ما خودداری می کردند و می گفتند اینجا اصلا پادگان آموزشی نیست و ما جای اینکار را نداریم؛ اشتباه آمده اید! بهر حال بدستور افسر نگهبان بما جایی برای خوابیدن دادند تا فردا فرمانده پادگان آمده و کار را دنبال کند. فرداکه فرمانده پادگان آمد بعداز کلی تماس با ستاد مشترک قرار شد ما به پادگان قصر برویم و رفتیم. در آنجا ما را به خط کرده وچند درجه دار و سرباز شروع به تراشیدن سرهای ما کردند وسط کار یک سرهنگ که می گفتند فرمانده پادگان است آمد و گفت دست نگه دارید و برای ما توضیح داد که ما جا نداریم و باید همان افسریه بروید. در این میان ما امیدمان به اینکه چون اینجا هم ظرفیتش تکمیل است و آنجا هم محل آموزشی نیست وبما معافی می دهند زیاد شده بود و سر بسر آنهایی که سرشان تراشیده بودند می گذاشتیم و ساعتها به این موضوع می خندیدیم و شوخی می کردیم .
اما با رفتن مجدد ما به افسریه ما به خط کرده وفرمانده پادگان طی یک سخنرانی غرا برای ما از ارزش سرباز و واجب بودن آن سخن و ما را رسماتحویل و گفت بقیه امور شما را افسران مسول دنبال وخدمت شما از امروز شروع می شود. بعد به هرکدام از ما چند دست لباس (که توی هرکدامش چند نفر ازما جامی شد) و بقیه تجهیزات دادند وگفتند سه روز مرخصی دارید بروید لباستان را درست و سر سه روز برگردید و حالا آن نفراتی که سرشان را در پادگان قصر تراشیده بودند بما می خندند و می گفتند بده ببینم برگه معافی تو چه شکیله؟
بعد از سه روز خدمت سربازی ما عملا شروع و در تابستان 59 ما آموزش داشتیم. آموزشهای ما شامل کار باسلاح ورزم انفرادی وشیوه رژه رفتن بود. در 10 روز پایانی اموزش یعنی اول شهریور 59 هم برای تمرین رزم شبانه به میدان و زمینی درکنار دریاچه قم بنام علی آباد قم رفتیم و بعد تقسیم شدیم . من و تعدادی دیگر سهمیه همان پادگانی شدیم که درآن آموزش دیدیم (افسریه).
زندانهای صدام و رجوی – خاطرات عبدالرحمان محمدیان (قسمت چهارم)
***
***
همچنین:
کانون آوا (مردم تی وی)، بیست و نهم فوریه 2020:… آقای عبدالرحمان محمدیان عضوجداشده مجاهدین در آلبانی دررابطه با موضوعات زیر: – شرایط و وضعیت کنونی سازمان مجاهدین یا همان فرقه رجوی – گزارش اخیرخبرنگار نیویورک تایمز Patrick Kingsley پانریک کینگزلی بمدت یکساعت و آقای هادی ثانی خانی عضوجداشده مجاهدین در آلبانی دررابطه با موضوعات زیر: – وضعیت کنونی جداشدگان… زندانهای صدام و رجوی – خاطرات عبدالرحمان محمدیان اسیر جنگی یا مجاهد لم یرتابو
رحمان محمدیان، نجات یافتگان در آلبانی، بیست و سوم فوریه 2020:… عده ای جنگ را در چشم انداز و برخی نزدیگ و حتمی می دیدند. برخی نگران بوده و توصیه به مدارا و برخی دیگر هم که برای مردم ایران ارزشی قائل نبودند و کشته شدن آنها برایشان مهمم نبود بلکه فکر می کردند از این درگیری ممکن است چیزی… زندانهای صدام و رجوی – خاطرات عبدالرحمان محمدیان اسیر جنگی یا مجاهد لم یرتابو
رحمان محمدیان، نجات یافتگان در آلبانی، هفدهم دسامبر 2019:… حالا حکایت فرقه رجوی است رجوی که عادت به گزافه گویی و لاف در غربت زدن دارد بازهم در نقش رهبر خلقهای منطقه ظاهر وبا شارلاتانبازی؛ لاطائلاتی رادر قالب اطلاعیه به اسم ارتش موهومش در سیمای به اصطلاح آزادیش عنوان کرد که مرغ پخته را هم می خنداند. البته حسرت بدلی… زندانهای صدام و رجوی – خاطرات عبدالرحمان محمدیان اسیر جنگی یا مجاهد لم یرتابو
کانون آوا (مردم تی وی)، سی ام نوامبر 2019:… روزجمعه 29 نوامبر 2019 برابر با 8 آذرماه 1398 ساعت 12 ظهر بوقت واشنگتن – ساعت 18 بوقت آلمان وساعت 19:30 بوقت ایران آقای عبدالرحمان محمدیان عضوجداشده مجاهدین در آلبانی دررابطه با اعتراضات اخیر درایران ونقش مجاهدین درآنها وآقای مالک بیت مشعل عضوجداشده مجاهدین در آلبانی دررابطه با موضوعات زیر: -… زندانهای صدام و رجوی – خاطرات عبدالرحمان محمدیان اسیر جنگی یا مجاهد لم یرتابو
رحمان محمدیان، نجات یافتگان در آلبانی، بیست و هشتم نوامبر 2019:… اما رجوی که شهامت اعتراف به اشتباه را نداشت و از طرفی می ترسید که سر این قضیه که باز شود دیگر نمی تواند مثل شاهان عمل و این سازمان و اعضا رااین چنین در چنگ داشته باشد دست به یک شامورتی بازی که در اجرای آن استاد بود… زندانهای صدام و رجوی – خاطرات عبدالرحمان محمدیان اسیر جنگی یا مجاهد لم یرتابو
رحمان محمدیان، نجات یافتگان در آلبانی، بیستم نوامبر 2019:… توجه داشته باشید که جملات کوتاه و بافاصله است و هیچکدام وصل به بعدی نیست ولی رجوی که خود را در زمینه کتابت و بلاغت هم سرآمد روزگار می داند حالا اینجا به نفعش نیست و مغلطه می کند و در حالیکه خودش در آفساید است توپ جمع کن بدبخت را… زندانهای صدام و رجوی – خاطرات عبدالرحمان محمدیان اسیر جنگی یا مجاهد لم یرتابو
فرین عاصمی، بی بی سی، سیزدهم نوامبر 2019:… شبکه جهانی بی بی سی اخیرا گزارشی از وضعیت اعضای سازمان مجاهدین خلق در آلبانی تهیه کردهاست. در این گزارش که دو خبرنگار بی بی سی در آلبانی آن را تهیه کرده اند، گفته شده که صدها نفر از اعضای مجاهدین این گروه را ترک کرده اند. بعضی از کسانی که سازمان… زندانهای صدام و رجوی – خاطرات عبدالرحمان محمدیان اسیر جنگی یا مجاهد لم یرتابو
لیندا پرسلی و آلبانا کاساپی بیبیسی ، تیرانا ، یازدهم نوامبر 2019:… سازمان مجاهدین خلق رابطه عاشقانه و ازدواج را ممنوع کرده بود. اوضاع همیشه این گونه نبود و والدین و فرزندانشان به مجاهدین میپیوستند. اما پس از یک شکست خونین مجاهدین از حکومت ایران، کادر رهبری به این نتیجه رسید که دلیل این اتفاق عدم تمرکز مجاهدین به دلیل… زندانهای صدام و رجوی – خاطرات عبدالرحمان محمدیان اسیر جنگی یا مجاهد لم یرتابو
فریاد آزادی به نقل از تی وی کانال آلبانی، ششم نوامبر 2019:… آنها می خواهند با بهرهبرداری از جوانان آلبانی ، قدرت خود را در آلبانی افزایش دهند. این فقط یک مافیا است. با چشمان ما مدتی قبل در میدان Skenderbeg دیدیم ، خانواده ای آلبانیایی با پرچم MEK در دستان خود هستند و اعضای دیگر آنها را به منظور… زندانهای صدام و رجوی – خاطرات عبدالرحمان محمدیان اسیر جنگی یا مجاهد لم یرتابو
کانون آوا (مردم تی وی)، دوم نوامبر 2019:… آقای حسن حیرانی عضوجداشده مجاهدین در آلبانی دررابطه با موضوعات زیر: – وضعیت حقوقی افراد جداشده درآلبانی – تحولات یک هفته اخیر و موج تبلیغات منفی فرقه علیه نفرات ما – چشم انداز آینده جداشدگان در آلبانی وآقای عبدالرحمان محمدیان عضوجداشده مجاهدین در آلبانی دررابطه با موضوعات زیر: – وضعیت فرقه مجاهدین… زندانهای صدام و رجوی – خاطرات عبدالرحمان محمدیان اسیر جنگی یا مجاهد لم یرتابو
رحمان محمدیان، نجات یافتگان در آلبانی، بیست و چهارم اکتبر 2019:… القصه، 26 مهر روز مبارک و عروج مریم خانم و یا بقول خودشان مریم رهایی را هر ساله جشن می گرفتند و خدا می داند که اعضاء را به چه کارهایی وامی داشتند تا این روز مثلا با شکوه تمام جشن گرفته شود و چه بیگاریها که از گرده… زندانهای صدام و رجوی – خاطرات عبدالرحمان محمدیان اسیر جنگی یا مجاهد لم یرتابو
رحمان محمدیان، نجات یافتگان در آلبانی، هشتم اکتبر 2019:… این فرقه برای توجیه اینکه چرا پایگاه مردمی ندارد و چقدر دارد ادعا می کند بدلیل سرکوب و خفقان نمی شود این را مشخص کرد و مردم می ترستند! عجب پس چطور مال بقیه اینطور نیست و همه هم می بینند وهم می شنوند ! فقط مال شما استثناء است. پس… زندانهای صدام و رجوی – خاطرات عبدالرحمان محمدیان اسیر جنگی یا مجاهد لم یرتابو