انجمن نجات، بیست و هفتم فوریه 2019:… اعلام موجودیت تشکل “مادران، قربانیان فراموش شده” در میلاد با سعادت ام الائمه (س). دفتر مرکزی انجمن نجات، میلاد با سعادت حضرت ام الائمه فاطمه زهرا (س)، روز مادر و روز زن را گرامی داشته و به خانواده ها خصوصاً مادرانِ اعضای فرقه رجوی تبریک عرض می کند. همچنین با کمال مسرت و افتخار شروع فعالیت تشکل “مادران، قربانیان فراموش شده” را اعلام می نماید.
فرقه رجوی (مجاهدین خلق ایران) دشمن خانواده و عشق و عاطفه
اعلام موجودیت تشکل “مادران، قربانیان فراموش شده”
اعلام موجودیت تشکل “مادران، قربانیان فراموش شده” در میلاد با سعادت ام الائمه (س)
دفتر مرکزی انجمن نجات، میلاد با سعادت حضرت ام الائمه فاطمه زهرا (س)، روز مادر و روز زن را گرامی داشته و به خانواده ها خصوصاً مادرانِ اعضای فرقه رجوی تبریک عرض می کند. همچنین با کمال مسرت و افتخار شروع فعالیت تشکل “مادران، قربانیان فراموش شده” را اعلام می نماید.
سال هاست که فرقه ی رجوی مانع از ارتباط اعضای خود با خانواده هایشان می شود که این نقض آشکار ابتدایی ترین حقوق انسانی است و به همین دلیل رنج و درد بسیاری نسیب خانواده ها خصوصاً مادران گردیده است.
متأسفانه مادرانِ اعضای فرقه ها، از جمله مادران اعضای فرقه رجوی، قربانیانی هستند که تاکنون فریادشان به گوش جهانیان نرسیده و حقاً در این خصوص فراموش شده اند.
در گذشته سایت نجات در سی قسمت به شرح حال تعدادی از این قربانیان پرداخت و به نوبه ی خود سعی نمود تا گوشه ای از درد و رنج آنان را نمایان سازد و در حد توان فریاد در گلو نهفته ی آنان باشد.
در خصوص تشکلِ “مادران، قربانیان فراموش شده” و فعالیت های سراسری آن، در آینده اطلاع رسانی بیشتری خواهد شد.
دفتر مرکزی انجمن نجات
7 اسفند 97
***
خانواده های اسیران فرقه رجوی، استرداد سران جنایتکار این فرقه را می خواهند
نجات یافتگان در آلبانی اقدامات تروریستی مجاهدین در تیرانا را محکوم می کنند
همچنین:
https://iran-interlink.org/wordpressfa/مادران،-قربانیان-فراموش-شده/
مادران، قربانیان فراموش شده
ابراهیم خدابنده، ایران اینترلینک، هفتم می ۲۰۱۶:… ناگفته نماند که مادران و خانواده های اعضای فرقه رجوی حتی فراموش شده تر از مادران یاد شده در این مستندات هستند چرا که امثال یورونیوز حاضر نیستند سرگذشت آنان را همچون مادران اروپائی به تصویر بکشند و صدای آنان را به گوش جهانیان برسانند. این مادران برعکس آن مادران از محل استقرار فرزندان خود اطلاع دارند و بارها و بارها تا ۱۰۰ متری آنها هم رفته اند اما …
مادران، قربانیان فراموش شده
ابراهیم خدابنده – تهران ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
مستندی در شبکه تلویزیونی یورونیوز، با عنوان “قربانیان فراموش شده سوریه: مادران جنگجویان خارجی سخن میگویند” تهیه شده توسط رابرت هکویل، پخش گردید که در لینک زیر قابل مشاهده می باشد:
The forgotten victims of Syria: foreign fighters’ mothers speak out
مستند دیگری نیز از همین شبکه با عنوان “پسر جهادی من – یک مادر سخن میگوید” تهیه شده توسط آن دوینو پخش شد که در لینک زیر میتوان آنرا مشاهده نمود:
My son the Jihadist – A mother speaks out
این مستندات و بسیاری دیگر از این دست، که در یوتیوب و سایر سایت ها نیز قابل دسترسی است، به شرایط و وضعیت بسیار ناراحت کننده یک دسته از قربانیان فرقه تروریستی داعش می پردازد که گفته میشود فراموش شده و به حد کافی به آنها پرداخته نشده است. این دسته همان مادرانی هستند که فرزندانشان با فریب و نیرنگ از اروپا به سوریه برده شده و در جنگ علیه ملت سوریه و در جهت منافع برخی قدرت های منطقه ای و فرا منطقه ای بکار گرفته شده اند. این مادران از سرنوشت فرزندان خود هیچ اطلاعی نداشته و هیچگونه امکان ارتباطی با آنان ندارند. آنان صرفا رسیدن خبری از عزیزان خود را انتظار میکشند.
در این مستندات از جوانانی سخن به میان می آید که زندگی عادی و راحتی در اروپا داشتند. برخی حتی هیچگونه سابقه آشنائی با اسلام نداشته و هیچ یک از اعضای خانواده شان هم مسلمان نبودند. اما به تصور اینکه برای هدفی متعالی قدم بر می دارند، و قرار است جهان را بر اساس ایده آل ها اصلاح کنند، خود را اسیر قدرت طلبانی کردند که از هیچ جنایتی فروگذار نمی کنند. آنان با فریب، اسیر کنترل ذهن مخرب فرقه ای یک گروه تروریست شده اند و البته درد و رنج این اسارت را هم بیش از خود برای مادران و خانواده هایشان باقی گذاشته اند.
ما با مشاهده این مستندات و خصوصا شنیدن سخنان این مادران و درد و رنجی که به خاطر بی اطلاعی از وضعیت فعلی فرزندان خود تحمل میکنند، بی اختیار به یاد خانواده های دردمند و رنج کشیده اعضای فرقه رجوی میافتیم که حق هیچگونه ارتباطی با عزیزان خود که در دست مسعود رجوی اسیر می باشند را ندارند و از حال و روز جسمی و روحی آنان کاملا بی خبرند.
ناگفته نماند که مادران و خانواده های اعضای فرقه رجوی حتی فراموش شده تر از مادران یاد شده در این مستندات هستند چرا که امثال یورونیوز حاضر نیستند سرگذشت آنان را همچون مادران اروپائی به تصویر بکشند و صدای آنان را به گوش جهانیان برسانند. این مادران برعکس آن مادران از محل استقرار فرزندان خود اطلاع دارند و بارها و بارها تا ۱۰۰ متری آنها هم رفته اند اما به دلیل ممانعت رجوی، از دیدار و کسب اطلاع از عزیزان خود محروم مانده اند. در خصوص این مادران مقامات ملل متحد و صلیب سرخ و سایر سازمان های بین المللی میتوانند به راحتی امکان ارتباط آنان با فرزندانشان را فراهم نمایند اما به دلایل سیاسی که بر همگان روشن است به خواست مسعود رجوی تن داده و از انجام چنین کاری امتناع می ورزند.
راستی چه کسی باید صدای این فراموش شده ترین قربانیان را به گوش جهانیان و خصوصا کمیساریای عالی ملل متحد برای پناهندگان UNHCR که عمدا گوش های خود را بسته و صرفا حرف های مسعود رجوی را تکرار میکند برساند؟ کسانی که در این خصوص ساکت هستند و عملا در جهت منافع رجوی در اسیر نگاه داشتن اعضای مجاهدین خلق قدم بر می دارند چه پاسخی دارند؟ کسانی که عمدا درد و رنج سالیان این مادران را نادیده میگیرند در جهت منافع چه کسی یا کسانی چشم های خود را بر حقایق می پوشانند؟
لازم است تمامی خانواده ها، جداشدگان، و فعالان حقوق بشری در هر کجا که هستند دست در دست هم در جهت یاری فراموش شده ترین قربانیان فرقه مخرب رجوی اقدام کنند و از هیچ کوششی در این راه فروگذار ننمایند.
***
همچنین:
https://iran-interlink.org/wordpressfa/مادران،-قربانیان-فراموش-شده-فرقه-رج-6/
مادران، قربانیان فراموش شده فرقه رجوی – قسمت هشتم
انجمن نجات، تهران، بیست و نهم ژوئیه ۲۰۱۶:… خانم فاطمه جعفری، مادر طیبه نوری میگوید: چهارده سال است که سران فرقه رجوی دخترم را به اسارت گرفته اند و طی این سال ها به او اجازه نداده اند تا با من تماس بگیرد. دخترم را با فریب از ترکیه به عراق بردند. دختر من شناختی از این ها نداشت. خودم هم نمی دانم چرا در دام شان افتاد و خودش را اسیر آن ها کرد، برای چیه و با چه هدفی نمی دانم، فقط این را …
کیهان لندن: لیبرتی: سودای ارتش آزادی و ماجراجویی رهبرانش
لینک به قسمتهای قبلی:
مادران، قربانیان فراموش شده فرقه رجوی
مادران، قربانیان فراموش شده فرقه رجوی – قسمت دوم
مادران، قربانیان فراموش شده – قسمت سوم
مادران، قربانیان فراموش شده فرقه رجوی – قسمت چهارم
مادران، قربانیان فراموش شده فرقه رجوی – قسمت پنجم
مادران، قربانیان فراموش شده فرقه رجوی – قسمت ششم و هفتم
مادران، قربانیان فراموش شده فرقه رجوی – قسمت هشتم
قسمت هشتم – فاطمه جعفری – اراک
خانم فاطمه جعفری، مادر طیبه نوری میگوید: چهارده سال است که سران فرقه رجوی دخترم را به اسارت گرفته اند و طی این سال ها به او اجازه نداده اند تا با من تماس بگیرد. دخترم را با فریب از ترکیه به عراق بردند. دختر من شناختی از این ها نداشت. خودم هم نمی دانم چرا در دام شان افتاد و خودش را اسیر آن ها کرد، برای چیه و با چه هدفی نمی دانم، فقط این را می دانم که زندگی خودش را نابود کرد.
این مادر رنج کشیده در نبود دخترش حسرت می خورد و فرقه رجوی و سرانش را نفرین می کند. او می گوید: اگر آنها انسان بودند این بلا را بر سر فرزندان ما نمی آوردند و ما مادران را داغدار نمی کردند، خدا رجوی را لعنت کند نمی دانم از جان فرزندان ما چه می خواهد؟ من آرزو دارم خداوند عمری به من بدهد تا رجوی و ایادیش را پشت میز محاکمه ببینم و دخترم را بعد از چندین سال در آغوش بگیرم.”
نامه خانم فاطمه جعفری به دخترش طیبه نوری
نامه زیر را این مادر دردمند برای دخترش که در فرقه رجوی اسیر است نوشته که البته هرگز به دست او نرسیده است.
به نام خدا
طیبه جان سلام
بعد از اتفاقاتی که اخیرا در پادگان اشرف رخ داد، امیدوارم که حالت خوب باشد چون ما خیلی نگران حال شما هستیم. طی این مدت منتظر لحظه ای بودم که تماسی هر چند کوتاه با من داشته باشی. ولی متاسفانه این برایم به یک رویا تبدیل شده است.
سئوال من این است که چرا این قدر بی عاطفه شدی؟ ناسلامتی من مادر شما هستم. واقعا خنده دار نیست سازمانی که مدعی است در تمام نقاط دنیا نفوذ دارد از یک تماس تلفنی با خانواده ترس و وحشت داشته باشد. سازمانی که به اعضای خود اعتنایی نمی کند انتظار دارید به من مادر که ده سال برای دیدن فرزندم لحظه شماری می کنم، توجه داشته باشد. ظلم بالاتر از این؟ مگر شما نمی بینید که سازمان خون خوار مجاهدین خلق عمر شما را برای منافع خودش تلف می کند؟ چرا مسعود و مریم رجوی به عراق نمی آیند و سینه خودشان را جلوی گلوله سپر نمی کنند؟ چرا شما ها را جلو می فرستند؟ چرا مریم رجوی زن های با سابقه را در فرانسه دور خودش جمع کرده است و آن ها را به اشرف نمی فرستد که با عراقی ها درگیر شوند؟ چرا بایستی همیشه سطوح پایین سازمان قربانی آقا مسعود وخانم مریم شوند؟ برای چه و برای چه هدفی؟
دختر نازنینت (نگار عباسی) فقط شما را می خواهد. هر موقع مرا می بیند به من می گوید پس بابا و مامان را چه وقت می بینم؟ من جوابی ندارم به او بدهم. در دلم می گویم بایستی از فرقه مخوف رجوی پرسید به چه دلیل فرزندان ما را به اسارت گرفته است؟
طیبه جان به امید روزی نه چندان دور که به وطنت ایران بازگردی و زندگی جدیدی را با دختر و خانواده شروع کنی.
قربانت! مادرت
***
نامه آقای غلامرضا نوری برای دخترش
نامه یک پدر داغدیده برای دخترش که سال هاست در فرقه رجوی اسیر است و امکان دیدار با وی وجود ندارد:
۲۳ بهمن ۱۳۹۲
سلام دخترم!
امیدوارم حالت خوب باشد هر چند که می دانم در محلی که هستی، حال خوبی وجود ندارد ولی ناچارم بگویم که امیدوارم حالت خوب باشد. چندین سال است که تو را ندیده ام دردم را به چه کسی بگویم، خداوند لعنت کند آن کسی را که ما را داغدار کرد. چند بار با کلی مشکلات بیماری به عراق سفر کردم تا شاید بعد از چند سال تو را در آغوش بگیرم ولی این از خدا بی خبران فرقه رجوی به من اجازه ندادند که حتی یک دقیقه شما را ببینم.
آیا این ها از انسانیت بویی برده اند؟ آیا این ها به کسی رحم می کنند؟ با دل شکسته به ایران باز گشتم. فرقه رجوی و سرانش چه فکر می کنند، فکر می کنند مالک انسان ها هستند، فکر می کنند تو از زیر بوته عمل آمده ای، خداوند لعنت کند رجوی و سرانش را، امیدوارم در آینده نزدیک نیست و نابود شوند که با بی رحمی نه فقط من بلکه خیلی ها را داغدار کردند.
طیبه جان برای چه و با چه هدفی پیش این آدم های از خدا بی خبر مانده ای؟ می دانی که الان دخترت (نگار عباسی) چند سال دارد و چقدر سراغ تو را می گیرد و من جوابی ندارم که به او بدهم. حیف نیست عمر خودت را داری به تباهی می کشی و سران سازمان در خارج در بهترین رفاه و آسایش به زندگی خود ادامه می دهند. به این فکر کرده ای که فرقه رجوی ترا فریب داده است؟ این ها اگر انسان بودند به اندازه یک سر سوزن به شما آزادی می دادند که طی این چند سال یک تماس تلفنی با خانواده ات بر قرار می کردی و از احوال شما جویا می شدیم.
من، مادرت و به خصوص دخترت نگار بی صبرانه منتظر آمدنت هستیم. خودت را از فرقه تباهی نجات بده و به آغوش گرم خانواده بازگرد.
دوستدار شما پدرت غلام رضا نوری
***
نامه ای به دخترم طیبه در آلبانی
سلام
من و پدرت هر دو با هم برایت نامه می نویسیم. با خبر شدیم به آلبانی منتقل شده ای بسیار خوشحال شدیم. چند سالی است که از تو خبری نداریم هر چه باشد فرزند ما هستی و ما حق داریم نگران شما باشیم. من و پدرت حسرت به دل مانده ایم که شما نامه ای بدهی و یا تلفنی تماس بگیری و ما را از نگرانی درآوری. آیا این رسم شماست که به پدر و مادرت محل نمی گذاری؟ فکر کرده ای از زیر بوته در آمده ای و کس و کاری نداری. از طرفی دخترت نگار در حسرت دیدن شماست. نگار برای خودش خانمی شده با این وجود نگران شماست و آرزو می کند که هر چه زودتر شما را ببیند. من و پدرت نمی دانیم آیا می توانیم روزی تو را ببینیم. برای چه و برای چه هدفی خودت را به این روز انداختی و در باتلاقی گیر کردی که نمی توانی خودت را بیرون بکشی؟ به دنبال چه چیزی هستی؟ این همه سال عمرت را به تباهی کشیدی بس نیست آخرش می خواهی به کجا برسی؟ به این فکر کرده ای که قبل از هر چیز تو یک انسان هستی و نه یک ربات که کنترل آن دست کسی دیگر باشد و تو را کنترل کند. چرا برای آینده ات فکر اساسی نمی کنی تا بتوانی در دنیای آزاد زندگی کنی؟ خبر داری که دخترت نگار سراغ شما را می گیرد و به شما نیاز دارد ولی متاسفانه در جایی اسیر شده ای که مثل طعمه در تار عنکبوت گیر کرده ای و دارند مثل زالو خون تو را می مکند. کسانی که این بلا را بر سرت آورده اند از انسانیت بویی برده اند؟ آیا آنها معنی و مفهوم زندگی را می فهمند و معنی مادر بودن را می فهمند؟ سر سوزنی هم به فکر دخترت باش. دختری که چندین سال است در حسرت شماست. گناه این دختر چه بود که او را به امان خدا رها کردی و در کنار یک سری آدم های از خدا بی خبر رفتی، کسانی که من، پدرت و پدر و مادرهای بسیاری را داغدار کردند. امیدوارم خداوند انتقام ما را از رجوی بگیرد. ما همیشه به فکر تو هستیم و لحظه شماری می کنیم که هر چه زودتر به آغوش گرم خانواده برگردی و دخترت را در آغوش بگیری. به امید آن روز.
دوست دار شما مادر و پدرت
نامه نگار عباسی به مادرش طیبه نوری؛ اسیر در فرقه رجوی
مادر سلام!
امیدوارم حال شما خوب باشد. تا کنون چندین نامه برای شما ارسال کرده ام ولی متاسفانه هیچ جوابی از جانب شما به دست من نرسیده است. اگر جویای احوال من باشید، حالم خوب است. من فرزندی هستم که سه سال بیش نداشت و در اوج نیازعاطفی، پدر و مادرش او را رها کردند. اینک سیزده سال دارم و دوم راهنمایی هستم.
عکسم را همراه این نامه ارسال می کنم شاید مرا نشناسید ولی واقعیت دارد من دختر شما نگار هستم من همیشه به فکر شما هستم. نمی دانم شما هم به فکر من هستید؟ شما کجا هستید که ده سال است یک تماس تلفنی با من نداشتید، الان که بزرگ شده ام تا حدودی می دانم که کجا زندگی می کنید و می دانم که در آن محل شما را به اسارت گرفته اند. چند وقت پیش خاله ام با کلی مشکلات به عراق سفر کرده بود تا با شما ملاقاتی داشته باشد ولی موفق نشد. وقتی به ایران بازگشت برایم تعریف کرد که شما در چه محلی زندگی می کنید و هیچ امکانی به شما نمی دهند که بتوانید تماس بگیرید و یا نامه نگاری کنید و از طرفی احساس و عاطفه را در درون آدم ها می کشند و آدم ها را فدای خودشان می کنند. هر چه فکر می کنم که شما برای چه هدفی در آن بیابان و در یک حصار بسته مانده اید به نتیجه مشخصی نمی رسم. واقعا طی این ده سالی که نزد شما نبودم از خودتان سوال نکردید که فرزندتان در کجا به سر می برد و بدون محبت مادری چگونه بزرگ شده است؟ من از شما دلگیر نیستم از آن هایی دلگیر هستم که این بلا را بر سر من و شما آورده اند، خداوند آن ها را لعنت کند که صد ها کودک مثل من را در حسرت پدر و مادر گذاشتند. من به اندازه ای بزرگ شده ام که بتوانم کارهای شما را دنبال کنم و شما را از آن زندان قرون وسطایی آزاد کنم. به امید روزی نه چندان دور که شما را در آغوش بگیرم و محبت مادری را بعد از سالها لمس کنم. به امید آن روز .
نامه ای به مادرم (طیبه نوری) در آلبانی
دوشنبه ۲۹ دی ماه سال ۱۳۹۳
امید وارم حالت خوب باشد. وقتی شنیدم که بعد از چندین سال شما را از عراق به کشور آلبانی منتقل کردند خیلی خوشحال شدم و از طرفی ناراحت بودم که چرا پدرم را همراه شما به آلبانی منتقل نکردند. من برای خودم خانمی شده ام. اگر بخواهم برای شما توضیح دهم که چگونه و با چه سختی هایی بزرگ شدم، بایستی یک کتاب برای شما بنویسم. بعضی وقت ها با خودم فکر می کنم که این چه بلایی بود که بر سر من آمد. پدر و مادری که حاضر نبودند حتی برای یک ساعت مرا ترک کنند الان چندین سال است مرا ترک کرده اند. پس عاطفه پدر و مادری کجا بایستی خودش را نشان دهد؟ سوال من از شما اینست که عمر خودتان را در فرقه رجوی از بین بردید اما به کجا رسیدید؟ آیا هدفی پوشالی که به شما تحمیل کرده بودند محقق شد و یا شما را در راستای اهداف شوم شان بازی دادند، هم شما را بازی دادند و هم مرا محروم از داشتن پدر و مادر کردند. چطور دلتان آمد مرا در کودکی رها کنید؟ فکر این را نکردید که من نیاز به پدر و مادر دارم و بایستی زیر سایه پدر و مادرم بزرگ می شدم، وقتی دوستانم از من می پرسند که پدر و مادرت کجا هستند خجالت می کشم به آن ها جواب دهم و در دلم می گویم جایی هستند که خودشان هم نمی دانند برای چه آنجا هستند. اگر شما عواطف خودتان را نسبت به من فراموش کرده اید من هنوز نسبت به شما عواطفم را فراموش نکرده ام و به شما نیاز دارم. ای کاش می توانستم به آلبانی سفر کنم و شما را از نزدیک ببینم. با بگیر و ببندی که در فرقه رجوی حاکم است، امیدوارم به شما اجازه دهند که نامه مرا بخوانی. تمام اهل فامیل منتظر آمدن شما هستند که به آغوش گرم خانواده برگردی و در کنار هم زندگی جدیدی را شروع کنیم. به امید روزی که برگردی و در کنار هم باشیم.
دخترت نگار
An Unfinished documentary for my daughter – Trapped in Rajavi cult, Mojahedin Khalq
***
همچنین:
https://iran-interlink.org/wordpressfa/?p=25348
تلاش پنجم خانواده ها برای دیدار با عزیزانشان در لیبرتی (روزهای سوم و چهارم)
بنیاد خانواده سحر، بغداد، بیست و ششم می ۲۰۱۶:… دیروز برخی از خانواده ها تعدادی ملاقات از پیش برنامه ریزی شده در بغداد انجام دادند که نتایج بسیار خوبی داشت. گزارش این ملاقات ها و دستاوردها و تصمیمات گرفته شده در فرصت مناسب گزارش خواهد شد. امروز خانواده ها از ساعت ۳ بعد از ظهر تا غروب آفتاب در مقابل درب اردوگاه لیبرتی همچون دو روز قبل به فراخواندن عزیزان خود برای دیداری هر چقدر کوتاه مشغول …
نامه سرگشاده خانم نرگس بهشتی به حیدر العبادی
تلاش پنجم خانواده ها برای دیدار با عزیزانشان در لیبرتی (روزهای سوم و چهارم)
دیروز برخی از خانواده ها تعدادی ملاقات از پیش برنامه ریزی شده در بغداد انجام دادند که نتایج بسیار خوبی داشت. گزارش این ملاقات ها و دستاوردها و تصمیمات گرفته شده در فرصت مناسب گزارش خواهد شد.
امروز خانواده ها از ساعت ۳ بعد از ظهر تا غروب آفتاب در مقابل درب اردوگاه لیبرتی همچون دو روز قبل به فراخواندن عزیزان خود برای دیداری هر چقدر کوتاه مشغول بودند. آنان باز هم با گل و شیرینی به سراغ ساکنان لیبرتی رفتند و تلاش کردند نشان دهند که هرگز نمی توانند گزندی به آنان وارد نمایند و جز ملاقات و کسب اطلاع از عزیزانشان قصد دیگری ندارند.
فریاد و ضجه مادران و پدران، دل هر کسی را به درد می آورد. هیچ کس منطق رجوی برای ممانعت از دیدارهای خانوادگی و خصوصا تمکین و بی عملی کمیساریای عالی ملل متحد در این خصوص را درک نمیکرد. برخورد مأمورین انتظامی عراقی در این روز با خانواده ها خیلی بهتر از روز اول بود و ابراز همدردی میکردند و تلاش مینمودند مسائل خانواده ها را تا حد امکان حل نمایند.
بنیاد خانواده سحر
بغداد – چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵
–
بر غروب لیبرتی سلام از فراز بام آن
برادردزدان پرده نشین امروز۵/۳/۹۵ گل و شیرینی های اهدایی خانواده ها را به آتش کشیدند و شعار مرگ را بر کاغذ A4 نوشتند و از پشت پرده ترسشان بالا گرفتند …
دوربین به دستان دیگر از شغل نا شریفشان خسته بودند و دوربینها را زمین گذاشتند …
پرده نشینان با ایما و اشاره جواب محبت خانواده ها را میدادند …
ما و برادران دربندمان که اسیر دیو سیاه و اژدهای هفت سرند غروب زیبای لیبرتی را مشترکا به نظاره نشستیم …
تجمع خانواده های عاشق درست پشت پرده و گفتکو با پرده نشینان واقعا دیدنیست …
هما ایرانپور
(پایان)
***
همچنین:
https://iran-interlink.org/wordpressfa/?p=25335
گزارشها و عکسها و کلیپها از برخوردهای بی سابقۀ خانواده ها با نگهبانان قلعۀ رجوی
پیوند رهایی، بیست و پنجم می ۲۰۱۶:… خانوادۀ ایران پور شیرینی و عکس و نامه و خاک ایران به آن سوی پرده ها در کمپ لیبرتی مقر افراد سازمان مجاهدین خلق در بغداد می اندازند ولی افراد رجوی آنها را لگد مال کرده و به طرف خانواده ها پرتاب می کنند. ۳ خرداد ۹۵ در بغداد … پاسخ تربیت شدگان مکتب رجوی به خلق قهرمان ایران به نمایندگی خانواده های خودشان که شیرینی و گل از شیراز و تکه هایی از خاک ایران به …
نامۀ ۵۶ نفر از جداشدگان سازمان مجاهدین خلق به نخست وزیر عراق
گزارشها و عکسها و کلیپها از برخوردهای بی سابقۀ خانواده ها با نگهبانان قلعۀ رجوی
نحوۀ برخورد تربیت شدگان رجوی با تقدیم گل و شیرینی ایران و خاک ایران از سوی خانواده ها به آنان و فریادهای خواهری برای دیدن دو برادرش و مشاجرات بین خانواده ها و نگهبانان قلعه و زندان لیبرتی در بغداد را در لینگهای زیر در یوتیوپ ببینید
شیرینی و گل و خاک ایران برای زندانیان کمپ لیبرتی در بغداد – ۳ خرداد ۹۵
خانوادۀ ایران پور شیرینی و عکس و نامه و خاک ایران به آن سوی پرده ها در کمپ لیبرتی مقر افراد سازمان مجاهدین خلق در بغداد می اندازند ولی افراد رجوی آنها را لگد مال کرده و به طرف خانواده ها پرتاب می کنند. ۳ خرداد ۹۵ در بغداد
**
افراد رجوی گل و شیرینی و خاک ایران را لگدمال می کنند
پاسخ تربیت شدگان مکتب رجوی به خلق قهرمان ایران به نمایندگی خانواده های خودشان که شیرینی و گل از شیراز و تکه هایی از خاک ایران به آنان در کمپ لیبرتی مقر اعضای سازمان مجاهدین خلق در بغداد تقدیم می کنند. گوش کنید و ببینید
**
فریادها و ناله های یک خواهر برای دیدن دو برادر اسیرش در فرقۀ رجوی
به فریادها و ناله ها و حرفهای این خواهر که دو برادرش را دیروز در جلوی در کمپ لیبرتی صدا می کند خوب گوش بدهید. آیا این عاطفه و این ناله ها و فریادهای جگرسوز را کسی به او یادداده است؟ آیا این خواهر مزدور وزارت اطلاعات و عضو نیروی نظامی قدس است!! آنگونه که رجوی می گوید؟!! خطاب این خواهر گرچه به برادرانش می باشد ولی در واقعیت عینی مخاطبش شخص مسعود رجوی است که با شگردهای ضد انسانی فرقه ای و مغزشویی و ایجاد ترس و وحشت و تبلیغات دروغین و قطع ارتباط افراد با بیرون نمی گذارد برادرانش در را به روی خواهرشان باز کرده و با او دیدار کنند. مگر می شود همین عواطف و احساسات را برادر نیز به خواهرش نداشته باشد؟!!
**
مشاجرات بین خانواده ها و افراد رجوی جلوی کمپ لیبرتی در بغداد – ۳ خرداد ۹۵
رجوی گروهی از افراد مغز شستۀ خودش را بسیج کرده تا با صورتهای پوشیده همچون هم مسلکان فرقۀ رجوی یعنی داعشی ها جلوی در لیبرتی خانواده ها را مورد توهین و هتک حرمت و دشنام قرار بدهند.
(پایان)
***
همچنین:
https://iran-interlink.org/wordpressfa/?p=25305
تلاش پنجم خانواده ها برای دیدار با عزیزانشان در لیبرتی – روز دوم (+ گزارشی از خواهران ایرانپور)
بنیاد خانواده سحر، بغداد، بیست و چهارم می ۲۰۱۶:… خانواده ها باز مثل روز قبل گل و شیرینی و بستههایی از خاک مقدس وطن را سوغات آورده بودند. پس با اذن افسر عراقی جلو رفتند اما باز با عتاب و هتاکی برخی از ساکنان مغزشوئی شده اردوگاه روبرو شدند. آنان ناگزیر بستههای خاک مطهر وطن و نیز بستههای گز سوغاتی را به داخل اردوگاه انداختند. اما یکی از اعضای فرقه بستهای از خاک وطن را برداشته و بسمت …
اغلب افراد تحت سیطره فرقه مجاهدین در کمپ لیبرتی دچار بیماریهایی روحی و جسمی شده اند
چرا به خانواده ام فحاشی کردم (نامه رسیده از قرارگاه لیبرتی در عراق)
تلاش پنجم خانواده ها برای دیدار با عزیزانشان در لیبرتی (روز دوم)
امروز دوشنبه سوم خرداد ۱۳۹۵ ساعت دو بعدازظهر بوقت بغداد، ۴۶ نفر از خانواده های ۱۸ تن از اعضای گرفتار در فرقه رجوی برای دومین روز عازم لیبرتی شدند. در ورودی منطقهی نظامی بغداد آنان را حدود دو ساعت متوقف کردند؛ هوا بسیار گرم و حدود ۴۰ درجه بود و خانوادهها و بویژه افراد مسن بسیار از این حیث اذیت شدند اما عشق به ملاقات عزیزان دربندشان باعث مقاومت و شکیبایی ستودنی آنان بود.
بالاخره دستور و اذن ورود از مقامات بالا علیالظاهر صادر و آنان حوالی ساعت پنج بعدازظهر به درب شمالی (محل اسکان بانوان) در لیبرتی رسیدند. روز گذشته رفتار نیروهای عراقی چندان با عطوفت همراه نبود اما امروز رفتار ایشان قدری بهتر بود. پدران و مادران و خواهران و برادران دلسوخته و چشم انتظار یک سره عزیزان دربندشان را صدا میزدند.
خانم راحله ایرانپور باز هم برای هماهنگ کردن خانواده ها و فریاد یک صدا در تکاپو بود. با کمک بچههای عرب زبان خوزستانی، سربازان و افسران عراقی متقاعد شدند تا اجازه دهند خانواده ها قدری جلوتر رفته و با بچه هایشان از نزدیک صحبت کنند. بدین ترتیب نفر بهنفر افراد جلو رفته با صدای بلند عزیزانشان را صدا میزدند و حرفهای دلشان را بیان مینمودند.
گروهی از خانواده ها به بالای بلوکهای مرتفع سیمانی رفته و از آنجا بچهها را به خروج از لیبرتی جهت دیداری هرچند کوتاه فرامیخواندند. صحنه کم از کارزاری تنگاتنگ نبود و تکخوانیها بیشباهت به رجزخوانیهای حماسی نبود. راحله ایرانپور از بالای بلندی با اشعار فردوسی و حافظ بچه ها را خطاب قرار میداد. تعداد اندکی از نیروهای فرقهی رجوی برای مقابله با خانواده ها آمده بودند.
خانواده ها باز مثل روز قبل گل و شیرینی و بستههایی از خاک مقدس وطن را سوغات آورده بودند. پس با اذن افسر عراقی جلو رفتند اما باز با عتاب و هتاکی برخی از ساکنان مغزشوئی شده اردوگاه روبرو شدند. آنان ناگزیر بستههای خاک مطهر وطن و نیز بستههای گز سوغاتی را به داخل اردوگاه انداختند. اما یکی از اعضای فرقه بستهای از خاک وطن را برداشته و بسمت خانواده ها پرتاب کرد که به چشم یکی از خانم ها خورد.
بدین ترتیب خانواده ها قدم به قدم به پردههای حائل نزدیک می شدند و با بچه ها گفتگو می کردند. این روند تا حوالی هشت شب ادامه داشت و با تاریک شدن هوا نیروهای عراقی از خانواده ها خواهش کردند تا مکان را ترک نمایند و بدین ترتیب آنان را به سمت خروجی هدایت کردند.
خانواده ها راضی از تلاششان و امیدوار به فضل پروردگار و با امید به اینکه خداوند رحمان در اقدام و تلاش آنان تاثیر صد چندان قرار دهد تا موجب دیدار با افراد گرفتار در درون فرقه گردد و با دلی امیدوار و چشمانی اشکبار به سمت محل اقامتشان باز گشتند.
در این روز تعدادی از خبرنگاران اقدام به تهیه فیلم و عکس و خبر و انجام مصاحبه با خانواده های دردمند نمودند.
بنیاد خانواده سحر
بغداد – ۲۳ مه ۲۰۱۶
–
گزارشی از خواهران ایرانپور
خواهران ایرانپور، پس از مراجعه خانواده های دردمند و رنجکشیده به اردوگاه لیبرتی در روز گذشته، مطلب زیر را نوشتند که عینا در زیر از نظرتان میگذرد:
بهنام خدا
ای وطن ای مادر تاریخ ساز
ای مرا بر خاک تو روی نیاز
ای کویر تو بهشت جان من
عشق جاویدان من ایران من
ای ز تو هستی گرفته ریشه ام
نیست جز اندیشه ات اندیشه ام
هرچه فکر کردم یادم نمیآید عشق بیپایان به خاک وطن از چه موقع در وجودم پا گرفته و ریشه دوانیده؛ هرچه یادم هست عاشق خاک ایران بودهام و همیشه ترجیح دادهام بمیرم و ذرهای از خاک وطنم بدست نااهلان و نامردان نیفتد.
نیک میدانم که این عشق را با شیر مادر از وجود او دریافت کردهام و نیک میدانم که تمام فرزندان وطن اینگونهاند.
وقتی که باز با خواهرانم عزم عراق کردیم برای رزمی دیگر و وقتی که روانه شدیم و پا در راه گذاشتیم به سوی لیبرتی و برای اینکه تلاشی دوباره را سامان دهیم تا بلکه بتوانیم با احمد و رضا، برادران در بندمان که چهارده سال است بهدست فرقهی اهریمنی منافقین به بند کشیده شدهاند ملاقات کنیم؛ با خود قدری از خاک عطرآگین وطن را برداشتیم چون میدانستیم که احمد و رضا به یقین خاک وطن را توتیای چشم میکنند و تصور میکردیم که احتمالا بقیهی بچهها هم در لیبرتی این سوغات را گرامی میدارند و برچشم میگذارند.
ما با خود از شیراز شهر عشق و از جوار حافظ شیرین سخن گل و شیرینی آوردیم و با گل و شیرینی به لیبرتی رفتیم و گفتیم ما که با هیچکدام ازین افرادی که در لیبرتی به مقابله با ما میآیند دشمنی نداریم؛ اگر هر مرام و مسلکی هم داشته باشند حداقل در یک چیز مشترکیم و آن خاک وطن است و وقتی ببینند با گل و شیرینی به جلو آمده ایم مثل دفعات قبل رفتار غیر انسانی نمیکنند و اگر خاک وطن را ببینند با ما مهربان تر برخورد میکنند؛ اما دریغ و درد که انسان میتواند چنان مسخ شود و چنان از خود بیگانه که حتی حلاوت شیر مادر را نیز فراموش کند تا چه رسد به خاک وطن…..
دیروز یکشنبه دوم خرداد مصادف با عید نیمهی شعبان به لیبرتی رفتیم با گل و شیرینی و خاک وطن … باز دیدیم که پرده بر پرده کشیدهاند تا فاصله بیندازند بین ما و فرزندان دربندمان؛ تا صدای عشق ما به فرزندانمان را کور کنند … با اصرار و پافشاری سربازان عراقی را راضی کردیم که اجازه دهند تا به نزدیکترین نقطه برویم و با افرادی که در پس پرده بودند گفتگو کنیم و کامشان را با شیرینیهای از وطن آورده شیرین کنیم و شاخه گلی را با خاک وطن به هرکدام تقدیم …. من و خواهرم هما جلو رفتیم و گفتیم بچهها سلام ما از ایران با عشقی تمام آمدیم و این هم تحفهی ما برای شما … که ناگهان با فحش و ناسزا بهما حمله کردند و با لگد زیر سینی حامل حاک مقدس وطن کوبیدند و ما را مورد ضرب و شتم قرار دادند و اگر نبودند سربازان عراقی، ما را کشته بودند….
اما دریغ و درد که ضحاک مار بدوش، رجوی ملعون نه تنها که عقل و مغزشان را کشیده و برای ادامهی حیات ننگینش بلعیده که خون پر احساس و عاشق ایرانی را هم از رگهای وجودشان کشیده و بهجایش سیاهی خیانت و وطن فروشی در رگهایشان جاری ساخته … دریغ و درد که اینها دیگر انسان نیستند و بلکه به موجودات مسخ شده و بیارادهای بدل گشتهاند که نه تنها گل و شیرینی که حتی عطر خاک وطن هم برایشان کارساز نیست….
بهیقین میدانم که بسیاری از بچههای اسیر در لیبرتی اگر بفهمند این رسوایی را بیرون میزنند و آنجا نمیمانند اما رجویهای ملعون خوب میدانند چه کسانی را به نگهبانی در ورودیهای لیبرتی و مقابل خانوادهها قرار دهند….
اکنون روی سخنم با مریم و مسعود رجوی است… بدانید و آگاه باشید که با این کارتان و با بیحرمتی به خاک وطن که بهدستور مستقیم شما دو پلید صورت گرفت چهرهی زشت و کریهتان بیش از پیش برای ملت ایران آشکار شد و بوی گند خیانت و وطنفروشیتان عالمگیر …. شما همان کسانی هستید که در دفاع هشتسالهی ما از خاک وطن کنار دشمن ما صدام ملعون ایستادید و به وطن خیانت کردید … بدانید که لحظهای بخود تردید راه نداده و نمیدهیم و تا آخرین نفس باز هم تلاش میکنیم که فرزندانمان را از چنگال اهریمنی شما بیرون بکشیم… هرچه سختتر برخورد کنید ما راستقامتانه تر و با عزمی جزمتر به مصاف با شما میآییم ….
وکلام آخر اینکه؛ خواهران ایرانپور هرگز و هرگز و هرگز میدان را خالی نخواهند کرد …. بالاخره احمد و رضا را از شما باز پس میستانیم …..
ماهمنیر، هما و راحلهی ایرانپور
بغداد سوم خرداد ۱۳۹۵
(پایان)
***
کیهان لندن – مسئول واقعی حمله به لیبرتی کیست؟
همچنین:
دومین سری خانواده های خوزستانی اسیران فرقه رجوی راهی عراق شدند

انعکاس مراجعه خانواده ها به لیبرتی در رسانه های عراقی

