غلامعلی میرزایی ، نجات یافتگان در آلبانی، دوم نوامبر 2019:… آن شب هر کاری کردم رغبت نکردم چیزی بخورم با همان دو عدد سمون که یکی برای صیحانه ویکی برای شام بود خودم را قانع کردم که اینطور راحت تر هستم و یک عدد از همان سمون ها را خوردم و گفتم شاید فرذا اوضاع بهترشد. شب را باهمان حالت نشسته و چرت زدن تا صبح به هرترتیبی بود گذراندم . صبح زود روز بعد تعدادی نظامی دژبان صدام حسین که حفاظت کمپ را ذاشتند با سرعت و با ضربات کابل به دربها می کوبیدند که همه بیدار شوند تا برای آمار گیری همه سر پا باشند . بعد از این کار درب هر اتاق را باز می کردند و آمارگیری را همراه با زدن کابل انجام میدادند . بستگی داشت که شانس چه کسی باشد چند کابل به عنوان صبحانه از هرکس پذیرایی کنند. بعد از اتمام آمارگیری درب هر چنداتاق را باهم باز می کردند جهت شستن دست و صورت و شستن ظرف کذایی. با کدام آب ؟ آن هم بااین همه جمعیت که تقریبی 300نفر می شد و در مدت یک ساعت این نفرات بایستی کارهایشان را انجام داده و به اتاق برمی گشتند. برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند ، خاطرات غلامعلی میرزایی ـ قسمت دهم
مجاهدین خلق از عراق تا آلبانی
برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند ، خاطرات غلامعلی میرزایی ـ قسمت دهم
غلامعلی میرزایی، تیرانا ـ سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ایران آزادی ـ 01.11.2019
غلامعلی میرزایی .خاطرات قسمت دهم
در همان وضعیت با چند سرباز که هرکدام کابل های سیمی دستشان بود من را به سمت دیگر کمپ بردند که در هر دو سمت یک ساختمان دو طبقه بود و روی دیوار هرکدام شماره بلوک یا همان قاطع را نوشته بودند . من را به قاطع 2 طبقه بالا اتاق 15 بردند البته روی دیوار شماره اتاق نوشته شده بود. درب اتاق را باز کردند و من را پرت کردند داخل چند لحظه ای گیج بودم ولی وقتی به خود آمدم متوجه شدم که حدود 120 نفر در اتاق هستند و فقط می توانستی در حالتی بنشینی که زانوهایت را جمع کنی و روی سینه ات قفل کنی ، جای تکان خوردن نبود . ازهوای اتاق که برای تنفس حرفی نزنیم بهتر است.
از اهالی منطقه کردستان که از حمله نیروهای بعثی می خواستند به جای امنی بروند ، ولی آنها را به عنوان اسیر گرفته بودند که اکثریت در سنین بالا بودند تا سربازان و درجه داران. البته کسی درجه ای نداشت ولی معلوم بود که چه کسانی هستند. در همان نزدیکی ورودی درب اتاق یک جایی نفراتی که نشسته بودند باز کردند و من هم با همان حالت نشستم.
مدتی سکوت برقراربود چون کسی را نمی شناختم تا اینکه یکی از همان نفرات که به زبان کردی صحبت می کرد از من پرسید که کجا اسیرشدم که به او گفتم و درادامه نفراتی دیگر آمدنداین وضیعت ادامه داشت با اینکه درب اتاق بازشد و چنذ سرباز عراقی با هم وارد شدند که در دست هرکدام وسیله ای بود، پتو ،سیگار ، نان و یک سطل بزرگ آب که اگر اشتباه نکنم حدود 120 لیتری بود. دو تا پتو سبز رنگ به من دادند با یک سری وسایل و بقیه را وسط اتاق گذاشتند و بیرون رفته درب را قفل کردند. نفری که معلوم بود به عنوان ارشد اتاق گذاشتند بلندشد و به هر نفر یک بسته سیگار بغداد داد. فرق نمی کرد سیگاری باشی یا نه بعد نوبت توزیع غذا رسید به هرنفر 2عدد نان سمون داد. بعد با صدای بلند گفت که ظرفها را برای غذا آماده کنید . نفرات هرکدام یک کیسه سفید داشتند که همه درب کیسه ها را باز کردند و ظرفهای غذا را بیرون آوردند. ظرف غذا حالا چی بود؟ از همان پیاله هایس از فلز روی که در بعضی از خانه ها یا مغازه های ریش تراشی درایران که دیگر در دورترین مناطق ایران هم استفاده نمی شد هم برای خوردن غذا ،هم چای ، هم برای اصلاح صورت داده بودند؟
در این لحظه مات شده بودم که آیا من دارم اشتباه می بینم یا کار آنها درست است به ناگهان یک نفر که نزدیک بود گفت مگر تو غذا نمی خوری؟ گفتم چرا ولی با چی گفت با همین ظرفهای که ما داریم کاسه ریش تراشی . گفتم بعد چطوری ریش میزنی گفت یک کم آب بهش میزنم ریشم را می تراشم و سپس آن را برای غذای بعد آماده می کنم. آن موقع چای نمی دادند و گرنه بایستی برای چای هم از آن استفاده می کردی. زمان بیرون رفتن هم که یک ساعت بیشتر نبود آن هم باآن همه جمعیت و سرویسهای بهداشتی که بایستی تا زانو درآب فاضلاب می رفتی و در ضمن آبی هم نبود که ظرف یا کارهای فردی خودت را انجام بدی. حالا فکرمی کنید غذا چی بود؟ پوست بادمجان که دراب پخته شده بود بدون هیچ گونه موادی. آن شب هر کاری کردم رغبت نکردم چیزی بخورم با همان دو عدد سمون که یکی برای صیحانه ویکی برای شام بود خودم را قانع کردم که اینطور راحت تر هستم و یک عدد از همان سمون ها را خوردم و گفتم شاید فرذا اوضاع بهترشد. شب را باهمان حالت نشسته و چرت زدن تا صبح به هرترتیبی بود گذراندم .
صبح زود روز بعد تعدادی نظامی دژبان صدام حسین که حفاظت کمپ را ذاشتند با سرعت و با ضربات کابل به دربها می کوبیدند که همه بیدار شوند تا برای آمار گیری همه سر پا باشند . بعد از این کار درب هر اتاق را باز می کردند و آمارگیری را همراه با زدن کابل انجام میدادند . بستگی داشت که شانس چه کسی باشد چند کابل به عنوان صبحانه از هرکس پذیرایی کنند. بعد از اتمام آمارگیری درب هر چنداتاق را باهم باز می کردند جهت شستن دست و صورت و شستن ظرف کذایی. با کدام آب ؟ آن هم بااین همه جمعیت که تقریبی 300نفر می شد و در مدت یک ساعت این نفرات بایستی کارهایشان را انجام داده و به اتاق برمی گشتند تا اتاقهای دیگر برای انجام کارشان بروند. البته اکر نمی رفتی خیلی بهتر از این وضعیت بود که بر می گشتی. این کار به مدت سه روز ادامه داشت. در همین مدت که در این اتاق بودم هیچکس که اشنایی قیلی با او داشته باشم نبود. تا اینکه یک روز که بلوک رویروی را برای همین کارهای هوا خوری و…بازکردند از پنجره نگاه می کردم که ناگهان چند نفر از دوستان قدیمی را دیدم که با سرعت به سمت محوطه می روند . حالت دوگانه ای داشتم از یک طرف خوشحال که تنها نیستم .ازطرف دیگر هم چرا آنها اسیر شدند . آن روز هرچقدر از پنجره آنها را صدا زدم نشنیدند.
ادامه دارد
برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند ، خاطرات غلامعلی میرزایی ـ قسمت دهم
***
مجاهدین خلق ایران، فرقه مریم رجوی در آلبانی
مجاهدین خلق و مریم رجوی از تسخیر سفارت آمریکا تا لهستان (۵۷-۹۷)ا
محمد محدثین شورای ملی مقاومت ایران یا عربستان؟
همچنین:
غلامعلی میرزایی، نجات یافتگان در آلبانی، بیست و سوم سپتامبر 2019:… بخاطر همین است که این عنصر چنگ طلب از سیاست فقط این را یاد گرفته که کت شلوار بپوشد وحرفهای نامربوط بزند که تنها خریدارش هم فقط همین فرقه رجوی است حتی خود مردم آمریکا هم از این مردک با آن قیافه کریهش نفرت دارند. نفری که تنها چیزی… برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند
غلامعلی میرزایی، نجات یافتگان در آلبانی، بیستم اوت 2019:… تعدادی از اعضای سازمان مجاهدین که برای ماموریت تشکیلاتی میان افراد فاصله گرفته از سازمان مجاهدین هستند تا علیه اعضای جداشده در آلبانی جاسوسی و مقدمات ترور و خشونت علیه آنها را سازماندهی می کند، چرا این را می گویم؟ امروز با دوستانم رفته بودیم دریک کافه قهوه ای بخوریم که… برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند
غلامعلی میرزایی، نجات یافتگان در آلبانی، یازدهم اوت 2019:… اما سومین گروه به حساب زنان با صلاحیتی بودند که با یک تلفن سحر آمیز در طی چند روز تعداد زیادی نیروی جوان ازداخل وخارج جذب می کردند. امثال فهیمه اروانی و دیگران که این هم برنامه از پیش تعیین شده ای بود که تو سر بقیه بزنند و بگویند حال… برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند
غلامعلی میرزایی، نجات یافتگان در آلبانی، شانزدهم ژوئیه 2019:… گفتم با بحال جلو دوربین صحبت نکردم ونمی دانم چه چیزی بگویم.تا فردای آنروز بعد از کلی رنگ آمیزی به سروسبیل من را به کتابخانه همان قسمت خودمان بردند. حال غرض از این خاطره این بود که در شرایطی که خانواده ها درب اشرف بودند نمی گذاشتند به ما واقعیت را… برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند
غلامعلی میرزایی، نجات یافتگان ار آلبانی، سوم ژوئیه 2019:… صبح درب را باز کردند ومقداری نان ویک ظرف که داخل آن چای شیرین بود آوردند با تعدادی لیوان پلاستیکی . بعد از 24ساعت بدون چای وشب سرد را گذراندن خود این نعمتی بود. با تاریکی هواآنجا بودیم سپس یک اتوبوس جلو درب سوله پارک کرد وبه ما بدون اینکه بگویند… برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند
انجمن نجات تهران و انجمن نجات یافتگان در آلبانی، بیست و پنجم ژوئن 2019:… مسعود رجوی خود و سازمان مجاهدین خلق را به سربازان ترامپ و نتانیاهو و بن سلمان تبدیل کرده است . درسالگرد 30 خرداد امسال کشورهای اروپایی از فرانسه گرفته تا آلمان از برگزار شدن هرگونه مراسمی برای مریم رجوی و سازمان مجاهدین خلق جلوگیری بعمل آوردند.… برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند
غلامرضا میرزایی، نجات یافتگان در آلبانی، هشتم ژوئن 2019:… توپ و تانک را به اسم« گرد آوری سلاح» بجای «خلع سلاح » ( اسمی که رجوی با شارلاتانیزم و برای تحمیق افراد روی خلع سلاح گذاشت؛ وبا وقاحت می گفت نه ما تسلیم نشدیم و ما راخلع سلاح نکردند ما خود داوطلبانه سلاحها را جمع آوری کردیم) و با تشریفات… برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند
غلامعلی میرزایی، نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی، بیستم می 2019:… شب غذا و پتو آوردند، ولی در تاریکی کامل . شب به هر تربیبی که بود، گذشت . صبح درب اتاق را باز کردند و من را پیش نفرات دیگر بردند. از این وضیعت احساس خوبی داشتم که لااقل تنها نیستم و آنها هم سربازان خودم بودند. نیم… برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند خاطرات غلامعلی میرزایی
غلامعلی میرزایی، نجات یافتگان در آلبانی، سی ام آوریل 2019:… برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق، فرقه رجوی را نمی شناسند ساعت حدود 7 یا 8 شب 11مهرماه 59 بود . در مسیر می دیدم که جنازه دوستانم روی زمین افتاده است ولی جز افسوس کاری نمیشد کرد.حدود یک ساعت و نیم بعد به پاسگاه نهرعنبر رسبدیم. درهمان تاریکی که… برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند خاطرات غلامعلی میرزایی
غلامعلی میرزایی، نجات یافتگان در آلبانی، هجدهم مارس 2019:… عدس پلو بدون ظرف یک پلاستیک پیدا کردیم .شستیم .غذا را گرفتیم .بردیم داخل سنگر هنوز چند لقمه ای آنهم با دست نخورده بودیم.که صدای شلیک وصدای تانک می آید فکر کردیم کمکی آمده ولی متاسفانه در طرف دشمن بود . آماده باش را دادیم و شلیک ولی تعداد ما با… برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند خاطرات غلامعلی میرزایی
غلامعلی میرزایی، سایت نجات یافتگان در آلبانی، دهم مارس 2019:… سخنگوی فرقه مجاهدین ادعا می کند که در اشرف یا لیبرتی همه آزاد بودند که با نیروهای آمریکایی یا کمیساریا تماس بگیرند.انگار سخنگو فراموش کرده بگوید تعدادی را با يكديگردریک اتاق جمع می کردیم ومی گفتیم که اسامی شماها داده شده توسط کمیساریا، ولی نمی دانیم برای چه کاری است.ولی… برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند خاطرات غلامعلی میرزایی
غلامعلی میرزایی، نجات یافتگان در آلبانی، بیست و هشتم فوریه 2019:… بعد از دوهفته مارا اعزام کردند به شاه عبدالعظیم برای حفاظت از یک گردان توپخانه که از مراغه آمده بود .برای حفاظت قبر رضا شاه بطور مشترک که تاریخ ها را بخاطر نمی آورم ولی مدتی آنجا بودم هیج اتفاقی نیفتاد تا اینکه یک روز با یکی از دوستام… برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند خاطرات غلامعلی میرزایی