نیم نگاه، چهاردهم ژوئیه 2017:… باز فرقهی رو به نابودی رجویها در اقدامی مذبوحانه و نابخردانه و از سرِ ناچاری و تحت فشارِ ریزشِ بسیار نیروهای فریبخورده در خاک آلبانی، با انتشار بیانیهای دروغین منسوب به عزیزِ رشید و زیبا و هنرمند و بهتر از جانمان محمدرضا ایرانپور سعی در تخریبِ شخصیت خواهری نمود که در تمام این سالهای به یغما رفته از او و برادرانش …
سفرنامه هجران و حرمان – قسمت اول، دوم و آخر
بیانیه خانوادهی ایرانپور در پاسخ به نوشتهی جعلی منتشر شده در سایت اصحاب فرقهی رجوی از زبان فرزندشان محمدرضا ایرانپور
بیانیه خانواده ایران پور
پاسخی انسانمنشانه به نوشتهای جعلی و سخیفانه
باز فرقهی رو به نابودی رجویها در اقدامی مذبوحانه و نابخردانه و از سرِ ناچاری و تحت فشارِ ریزشِ بسیار نیروهای فریبخورده در خاک آلبانی، با انتشار بیانیهای دروغین منسوب به عزیزِ رشید و زیبا و هنرمند و بهتر از جانمان محمدرضا ایرانپور سعی در تخریبِ شخصیت خواهری نمود که در تمام این سالهای به یغما رفته از او و برادرانش، خواستهای جز دیدار با دو عزیزش و ملاقات در فضایی آزاد و بهدور از فشار فرقهی رجویها نداشته است.
باز رجویها از شنیدن سخنِ حق و خاموش نشدن حقخواهی خانوادهها برای گرفتن خبری از عزیزانشان و دیدار با آنها دچار سوزشی عمیق و استیصالی عجیب شدهاند و با در هم بافتن اَراجیفی مبهم و ارایهی اطلاعاتی درهم و مخدوش از زندگی شخصی و خانوادگی ما و برادرانمان سعی در معالجه دردِ بیدرمان خود دارند.
قبل از هر چیز با قاطعیت و اطمینان میگوییم که این نوشتهی سخیف را هرگز فرزند اسیرِ ما محمدرضا ایرانپور ننوشته است زیرا ما برادر و فرزندمان و قلم او را بهواسطه رابطهی بسیار نزدیک و صمیمانه با او بیش از هرکسی میشناسیم. از سویی دانشِ سیاسیِ محمدرضا که فردی کاملاً غیرسیاسی و محصل و سرباز بودهاست و در پانزدهساله گذشته هم در درون فرقهی رجویهای خونخوارِ پلید دسترسی به کتاب برای مطالعه و دنیای آزادِ اخبار و اطلاعات نداشتهاست در حدی نیست که چنین نامههایی بنویسد. این نامه نوشتهی قلم بهدستان مزدور و جیرهخواری است نظیر رضاییها و داوریها و…که دین و دنیا و شرف و انسانیت و اخلاق خود را وقف رهبری فراری و نامعلومالحال و مخفی و مرحوم و ترسو نمودهاند. شیرِ همیشه خفتهای که جرأت بیرونآمدن از بیشهی نفرتانگیز خود را ندارد یارانش را تنها و در هالهای از ابهام از سرنوشت شوم و نکبتبارِ خود رها کردهاست.
بیهیچ شکی یقین داریم که فرزندمان محمدرضا هرگز از انتشار چنین نوشتهای به نامش در سایتهای منسوب به رجویهای مزوّر و دروغپرداز آگاه نیست.
سخن دیگر اینکه آن کسیکه شما از او بهعنوان شهید یاد میکنید و سعی در قهرمانسازی از او دارید، یعنی محسن رستمی، تنها یک قربانیاست. در قدم اول قربانی شرایط خانوادگی، پس از آن قربانی شرایط اجتماعی و دست آخر قربانی بیتدبیری خویش در معاشرت با انسانهای ناباب و از آنرو که اخلاق و وجدان اجازهی طرح کاستیهای شخصیتی آن مرحوم را که از دنیا رفته و توان دفاع از خود را ندارد نمیدهد از ذکر آنچه درباره او میدانیم خودداری میکنیم.
تنها باید بگوییم که این فرد به واسطه رابطه فامیلی دوری که با یکی از خویشاوندان سببی ما داشت چندی در خانه ما مهمان بود و از سال هفتاد و چهار تا هشتاد هربار که از شهر اصفهان به شیراز سفر میکرد که بیش از سالی دوبار نبود به خانه پدری ما هم میآمد و تنها یک دوره چندماهه در سالهای پایانی عمرش در شهر شیراز ساکن بود و مدتی هم چون جایی برای اقامت نداشت مهمان خانهی پدری ما بود و هرگز از پیشینهی فکری و سیاسی او اطلاعی نداشتیم و سوابق هواداری او را نمیدانستیم و دوستی عمیق و خاصی که رابطهای درخور توجه از آن نتیجه شود بین او و هیچیک از اعضای خانواده از جمله خواهرمان راحله ایران پور نبودهاست و آنچه در درجهی اول سبب جذب فرزندان خانواده ما به او شده نه خط مشی سیاسی او که شخصیت شوخ طبع و لوده او بودهاست و دیگر اینکه افراد جوانتر خانوادهی ما به دلیل سن کم و نداشتن مطالعهی کافی جذب شخصیت نسبتاً کتاب خوانده او شده بودند نه مرام تشکیلاتی او، زیرا او هیچگاه برای هیچیک از اعضای خانواده ما از جمله خواهرمان راحله حرفی از سازمان مجاهدین خلق نزده بود و تا پس از مرگ او و چندسال پس از ربوده و فروخته شدن برادرانمان توسط ایادی سازمان و از جمله سجاد سپهری (محمد ملک) خائن نمکنشناس ، ما از وابستگی محسن رستمی به سازمان مجاهدین و فرقه رجویهای نگونبخت اطلاعی نداشتیم. لازم به یادآوری است که همهی ایرانیان آزاده در طول تاریخ همواره طالب عدالت اجتماعی، ریشهکنی ظلم و کوتاه شدن دست ظالمان و تمامیتخواهان بودهاند و وجود چنین دیدگاه و نقطه نظراتی در میان ما به معنی هواداری از سازمانی معلومالحال و خائن و وطنفروش و قبول داشتن مشی مسلحانه و ترور و خشونت نیست. فرقه رجویها با تخلیه اطلاعاتی دو برادرم از مسایل خانوادگی در ابتدای ورودشان به قلعه شیطانی اشرف و با بهرهبرداری از مسایل و روابط خانوادگی، سعی در آسمان ریسمان کردن و به هم بافتن آن اطلاعات و چسباندن انگ هواداری به اعضای خانوادهمان را دارد. در پاسخ باید گفت زهی تصور باطل زهی خیال مُحال…
ما تا قبل از اطلاع از اسارت برادرانمان در تارهای عنکبوتی فرقه، حتا نام سازمان مجاهدین خلق را هم نشنیده بودیم و از حضور و وجودشان در عراق اطلاعی نداشتیم. این فرقه بهواسطه ترور افراد غیرنظامی و بعضی از سران نظام در دهه شصت در بین ما ایرانیان به منافقین شهرت داشت و ما هم بههمین نام آنها را میشناختیم و در آن روزها دانستن سرنوشت سران و اعضای این گروه برای ما هرگز اهمیتی نداشت. ما را سرنوشت شوم و انسانهای پلید نمکخور نمکدانشکن بهواسطه اسارت دو عزیزمان با نام این فرقه و عملکردشان آشنا نمودند و این مساله هرگز برای ما مایه مباهات نیست.
از نظر سران متوهم و خودشیفته سازمان مجاهدین هر ندای حقطلبی که در ایران و حتا در جهان از گلویی برمیآید، هوادار آنهاست و بهسرعت آنرا بهنام خود مصادره میکنند. لکه ننگ وابستگی و هواداری خواهرمان راحله به سازمان بر دامان خانواده غیرسیاسی و کاملا عادی ما نمینشیند. حتا برخلاف بعضی دیگر از خانوادههای ایرانی در خانه پدری ما سخنی مخالف مواضع نظام حاکم از سوی والدین هم به میان نمیآمد و محیط و بستری برای پرورش فرزندانی سیاسی هرگز وجود نداشت.
طرح ادعای نام بردن از سازمان مجاهدین از سوی خواهرمان راحله ایرانپور از زبان برادرمان محمدرضا و حمایت راحله از محسن رستمی در جمعهای خانوادگی بهخاطر هواداری و عضویت او در سازمان مجاهدین، کذب محض و واگویههای ذهن بیمار نویسنده این متن است که به حتم و یقین کسی غیر از برادر عزیز ما محمد رضاست.
حرمت مهمان همواره در فرهنگ ایرانی حفظ میشده است و خانواده ما بهعنوان ایرانیان ساکن شهر شیراز که به مهماننوازی در میان هموطنان شهره هستند از این قاعده مستثنا نیستند و حفظ حرمت آن مرحوم جز از این روی نبودهاست و بدون شک و به حتم اگر اجل به آن مرحوم هم فرصت پیوستن به سازمان را میداد چه بسا او نیز پی به خدعه و فریب تندیده شده در تار و پود سازمان میبرد و از این فرقه تبری میجست.
از طرفی با قاطعیت اعلام میداریم که برادرمان محمدرضا هیچگاه مستقیم از هدفش برای پیوستن به فرقه فرومایه رجویها با هیچیک از اعضای خانواده سخن نگفتهاست بلکه بهدلیل داشتن رابطهای صمیمانه با خواهرانش بهویژه خواهر کوچکترمان راحله، یکبار از تمایلش به مهاجرت به خارج از کشور برای تحصیل و کار سخن گفته که راحله در پاسخ از او خواستهاست که صبور باشد تا او مقدمات لازم برای در میان گذاشتن این تصمیم با پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده را فراهم آورد زیرا به دلیل عُلقه و وابستگیهای شدید عاطفی بین اعضای خانواده، طرح مسأله مهاجرت ممکن بود با مخالفت روبهرو شود.
این در حالیاست که گویا مقارن با طرح موضوع مهاجرت از سوی محمدرضای عزیز، سجاد سپهری (محمد ملک) نامرد نمکناشناس، طرح خارج کردن دو برادر عزیزمان از ایران بدون اطلاع خانواده (با وعده داشتن زندگیای بهتر در کشورهای غربی) و بردن آنها به ترکیه و سپردنشان به دست قاچاقچیان انسان و رابطان این سازمان تروریستی را در سر میپرورانده و در ازای صید دو برادرمان مبلغ هنگفتی پول دریافت کرده است.
دم خروس این نوشته سراسر جعلی وقتی بیرون میزند که نویسنده از قول محمدرضا مدعی میشود که راحله در دوره دکترا مشغول به تحصیل بودهاست در حالیکه راحله هرگز در آن دوران، دانشجو یا فارغالتحصیل دوره دکترا نبوده است.
درست است که این تشکیلات مخوف تروریستی با تحت فشار قراردادن اعضای خود از جمله برادرمان محمدرضا اطلاعات مربوط به خانواده و دوستان و وابستگان را از آنها میگیرد تا علیه خود و خانوادهشان بهکار بندد ولی از آنجا که تشت رسوایی دروغگو بالاخره از آسمان به زمین خواهد افتاد، نسبت دادن دانشآموخته دوره دکتری به راحله نشان از خِلط و تلفیق اطلاعات غیرواقع توسط شخص دیگری غیر از محمد رضا دارد.
و اما بعد… دروغ دوم و دم خروس شماره دو: نویسنده مدعیاست که محمدرضا از اینکه خواهر شورشی و مبارز خود را پشت سیاجهای اشرف دیدهاست بسیار متعجب شده، قابل توجه تحریفگر و دروغپرداز حرفهای نامحترم، راحله حتا یکبار هم به همراه خانوادهها برای تقاضای ملاقات با برادرانش پشت سیاجهای اشرف نبودهاست. او تنها در فاصله بهمن نودوچهار تا مرداد نودوپنج و قبل از انتقال دو عزیزمان به آلبانی جهت ملاقات با عزیزانمان بههمراه دیگر اعضای خانواده، چهار بار به عراق سفر کرده و در پس دیوارهای بتنی لیبرتی برادرانمان را صدا زده و مزدوران رجوی پلید او و دیگران را مورد ضربوشتم و انواع اهانتها قرار دادهاند تا معنی و مفهوم آزادی و دفاع از خلق ایران را با رفتار وحشیانه خود نشان دهند.
باید قاطعانه فریاد زد که ای درندگان افسار گسیخته که تاوان سهمخواهی خود از قدرت در ایران و رسیدن به پول و مقام را سالهاست مبارزه نامیده اید و عمر و جوانی و حتا جان هزاران تن را دستمایه خودکامگیهای خود کردهاید، ما اعضای خانواده ایرانپور در پایبندی به اصول اخلاقی و انسانی بر همان مُهر و نشانیم که بودیم و سفرهای متعدد اعضای خانوادهمان به عراق و مطالبات عدیده ما از دولت عراق و نهادهای بینالمللی برای داشتن اجازه ملاقات با عزیزانمان پس از سالها نشان از وابستگی به هیچ نهاد و گروه و دسته حکومتی در ایران و به نشانه حمایت از هیچ شخص یا جناحی نبوده و نیست.
بنابراین از دستوپا زدنهای باطل برای وصله کردن انگ مزدور و جیرهخواری به خانواده چشمانتظار ما و خواهر جسور و بیباک و دلسوزمان راحله دست بردارید و نگاهی به کارنامه سراسر تباهی سران فرقه خود بیندازید که تنها جایی را که در عالم برای پناه گرفتن یافتند کشور نفرین شده عراق بود و بوسیدن چکمههای صدام مستبد در شرایطی که به کشور عزیزمان تجاوز نموده بود …
و اکنون که باز از فرط درماندگی به زیر عبای چرکین سران وهابی عربستان خزیدهاند و دشنهی خونآلود رژیم صهیونیستی را میلیسند و در مجمع سالیانه خود با خرج پولهای کلان تنها حمایت وزرا و مسؤولان تاریخ گذشته کشورهای غربی و اروپایی را میتوانند جلب کنند و عربهای بیابانگردی نظیر ترکی فیصل که رهبرشان را نه یک بار که دوبار مرحوم و مرده خطاب کرده است به میدان میآورند.
اکنون خود بگویید، انگ مزدوری زیبنده چه کسیاست؟ بهتراست یکی از جملههای نوشته سخیفانه شما را اینگونه تصحیح نماییم: زالوی قدرت و شهرت و جاهپرستی تا آخرین قطرات انسانیت هر قربانی که به ننگ تسلیم به دشمنان مردمش تن دادهاست ننوشد دستبردار نیست. از سربلندی و اقتدارتان در انتقال از عراق به آلبانی گفته بودید، جناب نویسندهی یاوهگو، مگر فراموش کردهاید که اشرف شهرِ شرفتان و ناموس مجاهدانتان بود که آنگونه مفتضحانه و با تباهکردن خونِ امثال مرتضی بهشتیِ مظلوم از ترس جانتان آنرا دو دستی تقدیم کردید و بعد از چهار سال عزیزان ما را در بیغولهی مخروبهای بهنام لیبرتی نگه داشتید و هرچه دستوپا زدید و رشوه دادید از همان هم رانده شدید و اکنون با وعدهی پرداخت پولهای کلان به سرانِ یک کشور دستِ چندم اروپای شرقی که در فقر و فلاکت دستوپا میزند، گرفتار آمدهاید؟!
راستی دوستان پَر و پا قًرصِ شما در اتحادیهی اروپا و وزیران و سفیران از رده خارجِ دعوت شده به همایشهای ویلپنت نتوانستند یک کشور معتبر اروپایی مانند انگلیس و آلمان برایتان دستوپا کنند؟!
مریم قجر ابریشمچیِ رجوی که خود ساکن کشور درجه یک فرانسه است چرا شما را نزد خود نبرد؟!!!
آیا نه ایناست که شما قلم بهدستان مزدور و سرانِ خیانتکار سازمانی منفعل، تبدیل به مُشتی تفالهی غیرقابلِ اعتنا شدهاید که با اَنگ فرقهای تروریستی و خشونتطلب هیچ کشورِ معتبری حاضر نیست بهشما پناهندگی دهد؟!!
و اکنون شما ای عروسکهای کوکی تعطیلُالعقل، به هر ساز و کوکی که میخواهید برقصید، سازِ ذهن و عقلِ فرسایش رفتهتان را به فرمایش مریم و مسعود رجویِ ملعون کوک کنید و به ساز آنها برقصید، ما نگران کوکِ سازهای شما نیستیم، تا ابد در ضلالت و جهل و تباهی بمانید و بدون اینکه گرهای از مشکلات مردم عزیز ایران باز کنید دلتان را به آن مثلا مبارزهی مسخره خوش کنید، فقط نام امثالِ ستار بهشتی و دیگر معترضین داخلی و سایر آزادگان تاریخ ایران و جهان را وصلهی نام خود نکنید و دو فرزند هنرمند و رشید ما را آزاد کنید تا به آغوشِ خانواده و مامِ وطن بازگردند و نوایِ بینظیر سازشان در خدمت عشق و آسایش باشد نه نفرت و تنش.
خواهشمند است پسوند تاریخ مصرف گذشتهی اشرفی را از کنار نام زیبای عزیزمان محمدرضا بردارید و دیگر هرگز از زبان او دروغپردازی نکنید و در معنی این آیه تدبر کنید و تا دیر نشده مسیر توبه و بازگشت از ظلم و جنایت و ترور و خشونت و خیانت را در پیش گیرید شاید مردم ایران و خداوند رحمان بر شما ببخشایند:
یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ ﴿۳۲﴾[۱]
با چشمها
ز حیرت این صبح نابهجای
خشکیده بر دریچهی خورشید چارتاق
بر تارک سپیدهی این روز پا به زای،
دستانِ بستهام را
آزاد کردم از
زنجیرهای خواب.
فریاد برکشیدم:
اینک
چراغ معجزه
مردم
تشخیصِ نیمشب را از فجر
درچشمهای کوردلیتان
سویی بهجای اگر
ماندهست آنقدر،
تا از کیسهتان نرفته تماشا کنید خوب
در آسمان شب
پرواز آفتاب را
با گوشهای ناشنوایتان
این طُرفه بشنوید:
در نیم پردهی شب
آواز آفتاب را
دیدیم
گفتند: خلق نیمی
پرواز روشناش را.آری
نیمی به شادی از دل
فریاد برکشیدند: با گوشِ جان شنیدیم، آواز روشنش را
باری
من با دهان حیرت گفتم :
ای یاوه
یاوه
یاوه
خلایق!
مستید و منگ؟!!
یا به تظاهر تزویر میکنید؟
از شب هنوز مانده دو دانگی.
ور تائبید و پاک و مسلمان
نماز را
از چاوشان نیامده بانگی!
هر گاو گندچاله دهانی
آتشفشان روشن خشمی شد:
این گول بین
که روشنیِ آفتاب را
از ما دلیل میطلبد.
توفان خندهها …
خورشید را گذاشته،
میخواهد
با اتکا به ساعت شماطهدارِ خویش
بیچاره خلق را متقاعد کند
که شب
از نیمه نیز بر نگذشته است
توفانِ خندهها …
من
درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چیزی نظیر آتش در جانم پیچید.
سرتاسر وجود مرا
گویی
چیزی بهم فشرد
تا قطرهای به تفتهگی خورشید
جوشید از دو چشمم.
از تلخی تمامی دریاها
در اشکِ ناتوانیِ خود ساغری زدم.
آنان به آفتاب شیفته بودند
زیرا که آفتاب
تنهاترین حقیقتشان بود
احساسِ واقعیتشان بود.
با نور و گرمیاش
مفهومِ بیریای رفاقت بود
با تابناکیاش
مفهومِ بیفریب صداقت بود.
ای کاش میتوانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بیدریغ باشند
در دردها و شادیهاشان
حتی
با نان خشکشان
و کاردهایشان را
جز از برای ِقسمت کردن
بیرون نیاورند
افسوس
آفتاب مفهوم بیدریغِ عدالت بود و
آنان به عدل شیفته بودند و
اکنون
با آفتاب گونهای
آنان را
اینگونه دل فریفته بودند!!
ای کاش میتوانستم
خونِ رگان خود را
من
قطره
قطره
قطره
بگریم
تا باورم کنند.
ای کاش میتوانستم
یک لحظه میتوانستم ای کاش
بر شانههای خود بنشانم
این خلقِ بیشمار را،
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشمِ خویش ببینند که خورشیدشان کجاست
و باورم کنند.
ای کاش
میتوانستم!
«احمد شاملو»
[۱] – توبه/ ۳۲
(پایان)
***
همچنین:
https://iran-interlink.org/wordpressfa/?p=29958
چالشهای فرا روی جداشدگان از مجاهدین خلق (فرقه رجوی) در آلبانی. قسمت اول و پایانی
ماه منیر ایرانپور، فریاد آزادی، هجدهم ژوئن ۲۰۱۷:… این درحالی است که همزمان به فرقهی اهریمنی و منافق رجویها زمین بزرگی در نزدیکی فرودگاه تیرانا اعطا شده تا مقری مانند اشرف در عراق بسازند و افراد گرفتار در فرقه را به آنجا منتقل کنند تا دیگر به شهر و جامعهی آزاد دسترسی نداشته باشند و باز در زندانی بزرگ حبس شوند و این درحالی است که افراد گرفتار در درون فرقه پول نقدی هم در اختیار ندارند و با …
چالشهای فرا روی جداشدگان در آلبانی قسمت اول
مصاحبه خانم ماه منیر ایرانپور با تلویزون مردم تی وی
از گفتاری به نوشتاری تبدیل شده است
چالشهای فرا روی جداشدگان در آلبانی
پس از گذشت چهار سال کارشکنی توسط سران فرقهی اهریمنی رجویها که منجر به قربانی شدن دهها تن از افراد دربند این فرقه گردید بالاخره در شهریور ماه ۱۳۹۵ تمام افراد باقیمانده در لیبرتی به آلبانی منتقل شدند.
این افراد با حمایت کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد توسط دولت آلبانی بهعنوان پناهنده پذیرفته شدهاند. از آنجاکه کمیساریا قانونا نمیتواند با هیچ گروه و سازمانی مراوده و رابطه داشته باشد به این فراد بهصورت انفرادی پناهندگی اعطا گردیده است و این افراد تحت حمایت کمیساریا هستند.
تمام افرادِ پناهنده مطابق قوانین بینالمللی از حقوقی برخوردارند، از جمله برخورداری از مستمری و حقوق ماهیانه جهت امرار معاش که این قاعده شامل پناهدگان مورد اشارهی ما هم میگردد. اما متاسفانه فرقهی ددمنش و ستیزهجوی رجوی قبل از اعزام افراد به آلبانی طی فرمی که به زبان انگلیسی و در حالیکه افراد از محتوای آن بیاطلاع بودهاند از ایشان تعهدی گرفته که مبنی بر آن این افراد تمام حقوق پناهندگی خود را به فرقهی دوزخی منافقین واگذار کردهاند و بر این اساس و با تبانی که بهنظر میرسد، بین فرقه و کمیساریای آلبانی صورت گرفته؛ حقوق کلیهی پناهندگان یکجا به فرقه پرداخت میگردد و به این ترتیب جداشدگان مجبورند هرماه برای دریافت مستمری خود به دفتر فرقه مراجعه کنند و دستخط بدهند و فرمی را امضا کنند که کماکان هوادار فرقه هستند تا حق قانونی خود را بتوانند بگیرند و اگر اجتناب کنند پولی به ایشان پرداخت نمیشود و این درحالی است که از مبلغ ۵۰۰ دلار مستمری ماهانهی تعیین شده توسط کمیساریا حدود نصف آن را عملا فرقه مصادره نموده و میدزدد و تنها بین ۲۰۰ تا ۲۲۰ دلار به ایشان پرداخت میکند که این عمل کاملا غیر قانونی است.
مشاهده میکنید که فرقهای که مدعی دفاع از خلق ایران است و مدعی دروغین پایبندی به حقوق بشر است و نزدیک به چهار دهه است که با توهم حکومت بر مردم ایران روز و شب را سپری میکند تا به خیال خام خود عدالت را برای ایرانیان به ارمغان بیاورد از مبلغ ناچیز حقوق پناهندگی اعضای خود نیز چشمپوشی نمیکند و اقدام به دزدی از نفرات پناهنده به کشور آلبانی مینماید. این افراد جداشده از فرقه هرکدام بین پانزده تا سی سال از بهترین سالهای عمر خود را در مناسبات این فرقه سپری و عمر گرانمایه و جوانی ارزشمندشان را هزینه کردهاند که اگر در هر سازمان دیگری مشغول به کار بودند اکنون از حقوق بازنشستگی و بیمه و خدمات اجتماعی برخوردار بودند اما این فرقهی اهریمنیِ فریبکار عمر و جوانی ایشان را بر باد داده و اکنون آنها را با دست خالی در کشوری غریب، بیپول و بیپناه رها کرده و تازه حقوق آنها را نیز سرقت میکند. این اقدامات غیرانسانی فرقهی منافقین که ردِ پای تبانی کمیساریای آلبانی هم در آن دیده میشود؛ دقیقا بر خلاف قوانین حقوق بشر میباشد.
از جمله مشکلات و پیامدهای این سرقت مالیِ آشکار توسط فرقه برای تازه جداشدگان در آلبانی، سرگردانی ایشان بین فرقه، کمیساریا و دولت آلبانی است که هرکدام از زیر بار مسئولیت شانه خالی کرده و به دیگری پاس میدهند و عزیزان ما که بعضا بهخاطر عدم تسلط به زبان مشکل ارتباطی هم دارند در کشوری غریب و بی هیچ حمایتی رها شدهاند.
امیدواریم که با پیگیریهای مجدانهی خود دوستان جداشده در آلبانی و با حمایت نهادهای مدعی حقوق بشر این معضل بهزودی حل و حقوق و مستمری این پناهندگان بیپناه از مصادرهی فرقهی دجال و اهریمنی منافقین خارج گردد و کمیساریای عالی پناهندگان در آلبانی مسئولیتی را که بهعنوان حمایتگر پناهندگان بر عهده دارد، به انجام رساند و در مقابل این فرقهی دروغگو و هزار رنگِ منافق از ایشان حمایت کند تا مستمری پناهندگی به خودشان پرداخته شود.
از جمله مشکلات دیگری که دوستان جداشده در آلبانی با آن مواجه هستند مسئلهی طول دورهی پناهنگی اعطا شده است. طول این دورهی اعطا شده غالبا یکسال و کمتر است؛ دولت آلبانی مدعی است که قرار بوده این افراد موقتا در آلبانی پذیرفته شوند و این درحالی است که همزمان به فرقهی اهریمنی و منافق رجویها زمین بزرگی در نزدیکی فرودگاه تیرانا اعطا شده تا مقری مانند اشرف در عراق بسازند و افراد گرفتار در فرقه را به آنجا منتقل کنند تا دیگر به شهر و جامعهی آزاد دسترسی نداشته باشند و باز در زندانی بزرگ حبس شوند و این درحالی است که افراد گرفتار در درون فرقه پول نقدی هم در اختیار ندارند و با این اوصاف حتی قادر به پرداخت کرایه برای رفت و آمد به شهر تیرانا نیز نخواهند بود و اکنون جای این پرسش است که چطور دولت آلبانی جداشدگان را موقت پذیرفته و از اعطای پناهندگی دائم یا بلند مدت اجتناب میکند اما به فرقه زمین برای اسکان مادامالعمر تقدیم میدارد؟؟!!!
در این جریان نیز رد پای تبانی و زد و بندهای پشت پرده به چشم میخورد که هشیاری فعالین حقوق بشر را میطلبد تا مانع ایجاد زندانی دوباره با نام اشرف در قلب اروپا گردند که خود میتواند هستهی ایجاد یک گروه تروریست جدید در اروپا باشد و به بردهداری مدرن فرقهی رجوی تداوم ببخشد.
اکنون این پرسش مطرح میشود که چرا فرقهی منافقین به چنین اقدامات مذبوحانهای دست مییازد؟؟!!
ماه منیر ایرانپور
–
چالشهای فرا روی جداشدگان در آلبانی قسمت اخر
چالشهای فرا روی جداشدگان در آلبانی
…اصولا حیات و ممات این فرقهی دجال به حضور و وجود افراد درون آن تعریف میشود. هرچه روند ریزش و جداشدن افراد گرفتار در این فرقه افزایش یابد این فرقهی دوزخی به نابودی و اضمحلال نزدیکتر میشود لذا فرقه و سران جنایتکار و خیانت پیشهاش در تلاشی مضاعف، میخواهند این روند را که از سال ۸۲ و پس از حملهی آمریکا به عراق و باز شدن منافذی به بیرون آغاز و روز بهروز بیشتر گردید و اکنون پس از انتقال به آلبانی سرعت فزایندهای بهخود گرفته را کنترل و تا حد امکان مانع آن گردند. جدا شدن هرکدام از نفرات مانند این است که یک آجر از پیِ و پایههای لرزان و پوسیدهی این فرقه بیرون کشیده شود. درحال حاضر در آلبانی قریب به ۲۰۰ نفر از فرقه جداشدهاند و هر ماه این روند رو به فزونی است. فرقه با اعمال کنترل و فشارهای مضاعف به این افراد میخواهد مانع جداشدن دیگر افراد گرفتار درون فرقه گردد.
این فرقهی حیلهگر و مردمفریب با اعمال فشارهای روانی و نیز ایجاد تنگناهای مالی و قطع و دزدیدن مستمری پناهندگان همزمان دو هدف را دنبال میکند؛ اولا میخواهد با تحت فشار قرار دادن جداشدگان آنها را وادار به بازگشت به فرقه نماید و ثانیا با به استیصال کشاندن ایشان برای افراد گرفتار درون فرقه هم درس عبرتی بسازد تا آنها هم پروای جداشدن را از ترس بیپولی و بیپناهی در کشوری غریب در سر نپرورانند.
درین راستا اولین اقدام فرقه همان غصب و مصادره و دزدی حقوق پناهندگی جداشدگان است که پیشتر بیان گردید که این عمل کاملا بر خلاف قوانین بینالمللی و کاملا قابل پیگیری است و دور و دیر نیست که این پیگیریها نتیجه بدهد و دست فرقه از حقوق و مستمری پناهندگی جداشدگان عزیز کوتاه گردد و فرقه باز روسیاه شود.
اقدام بعدی فرقه که فعلا در آلبانی به آن دست یازیده است سوء استفادهی ابزاری از برخی جداشدگان است. این گروه از جداشدگان که بهنظر میرسد سست عنصر باشند و تاب مقاومت مردانه و شرافتمندانه در مقابل خدعههای فرقه را ندارند در چنگال فرقه هستند و فرقه آنها را بهکار گرفته تا با جاسوسیِ جداشدگان واقعی گزارش تمام اعمال و رفتار، آمد و شدها، تماسها، محل زندگی و … را به فرقه بدهند و به این وسیله جداشدگان را تحت فشار قرار بدهد و با برچسب زدن به آنها و مزدور خواندنشان آنها را از ادامهی راهی که برگزیدهاند بازدارد اما زهی خیال باطل که این افراد و جداشدگان عزیز مرد روزهای سخت هستند و با پشت سرگذاردن تجارب سخت و طاقتفرسای عراق در اشرف و لیبرتی آبدیده شدهاند و بیدی نیستند که به این بادها بلرزند.
لازم بهذکر است که این رفتار فرقه و گماردن جاسوس برای جداشدگان و رصد کردن اعمال و رفتار ایشان مصداق دخالت در امور شخصی افراد و تجاوز به حریم خصوصی است و بر خلاف قوانین بینالمللی و از جمله اعلامیهی جهانی حقوق بشر است؛ گرچه اعلامیهی جهانی حقوق بشر، به انگیزه حمایت از پناهندگان تدوین نگردیده اما اساسیترین حقوق پیشبینی شده در این اعلامیه شامل پناهندگان نیز میشود. چنانچه در مادهی سوم این اعلامیه تصریح شده است که: «هر فردی سزاوار و محق به زندگی، آزادی و امنیت فردی است.»
فرقه با استفاده از همین افراد جاسوس اقدام به تهدید جانی جداشدگان نیز نموده است و جداشدگان واقعا در تیرانا و آلبانی امنیت جانی نیز ندارند و حریم شخصی ایشان مدام از طرف فرقه مورد تجاوز قرار میگیرد که این بر خلاف مادهی سیزدهم اعلامیهی جهانی حقوق بشر است که تصریح داشته: «هر انسانی سزاوار و محق به داشتن آزادی جابهجایی[حرکت از نقطهای به نقطهای دیگر] و اقامت در [در هر نقطهای] درون مرزهای مملکت است.»
در واقع فرقهی اهریمنی منافقین قصد دارد بدین وسیله بین این ۲۰۰ نفر تفرقه بیندازد و ایشان را در نزاعی ساختگی بهجان هم بیندازد و از آب گل آلود به نفع منافع و مقاصد شیطانی خود ماهی بگیرد که امیدواریم کلیه جداشدگان با هشیاری و دقت در رفتارهای فریبکارانهی فرقه نقشههای شوم او را نقش بر آب کنند.
هدف دیگر فرقه از اعمال کنترل و فشارهای روانی و مالی و نیز گماردن جاسوس و … تلاش برای حفظ هژمونی و سلطه بر جداشدگان است تا ایشان نتوانند دست به قلم برده و افشاگری کنند و ظلمهایی که در طول سه دهه درون این فرقه بر افراد رفته و جنایاتی که فرقه مرتکب شده و افرادی که سر به نیست کرده را به رشتهی تحریر درآورند اما باز باید گفت زهی خیال باطل، این افراد راه خود را یافتهاند و به حقیقت و ماهیت پلید شما پیبردهاند و قطعا دست به قلم خواهند برد و دیر و دور نیست که پروندهی اعمال ننگین و جنایات ضد بشری شما به مراجع ذیصلاح بینالمللی ارائه گردد و باز شما روسیاه عالم باشید و نتوانید لکهی ننگ خیانت به خاک و ملت خود را به هیچ طریق از دامن سیاهتان پاک کنید.
ماه منیر ایرانپور
***
همچنین:
https://iran-interlink.org/wordpressfa/?p=29820
رؤیای ملاقات ( قسمت اول و دوم مصاحبه با تلویزیون مردم تی وی)ا
نرگس ایرانپور، فریاد آزادی، نهم ژوئیه ۲۰۱۷:… با چهار خانوادهی دیگر شیرازی که در سفر قبل با ایشان آشنا شده بودیم همسفر شویم. اینبار ۸ نفر از خانواده عازم عراق شدیم و با ماشینهای خودمان تا مرز مهران رفتیم و چون مرز بسته بود لاجرم شبانه قاچاقی وارد عراق شدیم. شب تا صبح در بیابانِ سنگلاخ و رودخانه و… پیاده میرفتیم پدر و مادرمان به سختی و با صدمات بسیار این مسیر را آمدند تا به اشرف رسیدیم پس …
خاطراتی از آمدن خانواده ها به قرارگاه اشرف
رؤیای ملاقات ( قسمت اول )
مصاحبه خانم نرگس ایرانپور با تلویزون مردم تی از گفتاری به نوشتاری تبدیل شده است
رؤیای ملاقات
برای این که بتوانی زنده بمانی و در فرقه رجوی پذیرفته شوی باید خانوادهات را فراموش کنی…
در سازمان مجاهدین باید صبح تا شب کار کنی؛ از تو بیگاری میکشند تا نتوانی آزاد فکر کنی و قدرت تفکر را از تو میگیرند و وقتی از فرط خستگی در آستانهی بیهوشی هستی اجازه نداری به چیزی غیر از مبارزه فکر کنی…
داشتن وقت آزاد یعنی اینکه تو به چیزی غیر از مبارزه فکر کردهای و الزاما فکر کردن به خانواده جرم محسوب میشود و داشتن هرگونه ارتباط با خانواده یعنی وارد کردن دشمن به میان مناسبات سازمان. دشمن هر فرد خانوادهی اوست و اصلیترین دشمن سازمان خانوادهها.
اگر سوالی در ذهن فرد ایجاد شود حق پرسش و یا هیچگونه انتقادی ندارد و اگر قرار باشد در مورد سادهترین روابطش چیزی از ذهن او گذر کند باید آنرا بنویسد و به مسئول خود گزارش دهد و در انتها خودش را محکوم کند که چرا من به مادرم فکر کردم؟ چرا به یاد خواهرم افتادم؟ چرا لحظهای یاد پدر از ذهن من گذشت؟ و احساس گناه و شرمساری کند که چرا بهخاطر خانواده از مسیر مبارزه منحرف شده است؟!!!!!
و اما در زمینه ملاقات خانواده ها با اسرا
پاییز سال ۱۳۸۲ کمتر از یکسال میشد که برادرانم احمدرضا و محمدرضا ایرانپور به ترکیه رفتهبودند و ما از سرنوشت آنها بیخبر بودیم و روز و شبمان با دلهره سپری میشد. دراین هنگام بود که از طریق تازه جداشدگان از سازمان مجاهدین مطلع شدیم آنها در جایی به نام اشرف هستند نامی غریب و ناآشنا… و باز مطلع شدیم که گروهی از خانوادهها به قصد ملاقات با عزیزانشان عازم عراق هستند و این در حالی بود که ما هنوز شک داشتیم برادرهایمان در عراق باشند چراکه باور این مسئله برایمان بسیار دور از ذهن مینمود چون خانوادهی ما سابقهی سیاسی نداشت و برادرانم بسیار جوانتر از آن بودند که با این گروه بد سابقه آشنایی داشته باشند.
مادرم و خواهرم ماهمنیر آمادهی سفر به عراق شدند اما موقع عزیمت ایشان به عراق ما هنوز مطمئن نبودیم که احمد و رضا آنجا باشند ولی در کمال ناباوری دیدار اتفاق افتاد اما با چه وضعیتی؟ تعداد زیادی خانواده از سرتاسر ایران و از شهرهای مختلف به عراق آمده بودند تا هرکدام بعد از چندین سال جگرگوشه هایشان را پیدا کنند. شلوغی و ازدحام جمعیت در یک سالن اجتماعات نه چندان بزرگ توأم با سر و صدا و همهمهی بسیار.
زمان ملاقات فقط یک ساعت بود. آنهم پس از ساعتها انتظار و ملاقاتی عمومی و اینکه هر فرد توسط ۲۰-۳۰ نفر از قدیمیهای سازمان احاطه شده بود و فرصت هیچگونه مکالمهی خصوصی وجود نداشت و طوری رشته کلام را ماهرانه میربودند که زمان از دست رفت و چیزی جز اشک و حسرت و آه باقی نماند. در این ملاقات نیروهای سازمان مدام به خانوادهها میگفتند اگر خودتان بدون اطلاع دولت ایران به عراق بیایید اجازه میدهیم شب پیش بچهها بمانید.
فروردین ۸۳ با آرزوی دیدار دو عزیزمان بار سفر بستیم اما ترس از سفر به کشوری غریب و جنگزده و ناامن و ترس از خودِ سازمان مجاهدین بهخاطر سابقهی بدی که از ترور و خشونت در کشور ما از خود بهجا گذاشته بود ما را وادار ساخت با چهار خانوادهی دیگر شیرازی که در سفر قبل با ایشان آشنا شده بودیم همسفر شویم. اینبار ۸ نفر از خانواده عازم عراق شدیم و با ماشینهای خودمان تا مرز مهران رفتیم و چون مرز بسته بود لاجرم شبانه قاچاقی وارد عراق شدیم. شب تا صبح در بیابانِ سنگلاخ و رودخانه و… پیاده میرفتیم پدر و مادرمان به سختی و با صدمات بسیار این مسیر را آمدند تا به اشرف رسیدیم پس از بازرسی اولیه که ساعتی طول کشید و سپری شدن چند ساعت بلاتکلیفی و بیخبری بالاخره چند نفر آمدند و جداگانه با نمایندهی خانوادهها صحبت کردند، چیزی شبیه بازجویی و ساعتها به همین منوال گذشت بدون پذیرایی و آب و غذا تا اینکه ما را در یک مکان کوچک نگه داشتند حدود ۲۵ نفر مرد و زن و سالخورده، خستهی سفری سخت بودیم و هیچ فضای استراحتی نبود و دریغ از ذرهای لطف و انسانیت تا اینکه بالاخره ساعت ۳ نیمه شب نامههایی آوردند به دستخط اسرایمان که متن تمام نامهها مشترک بود و اینکه شما خانوادهی ما نیستید، شما مزدوران ادارهی اطلاعت ایران هستید، در حالیکه نامهی برادر کوچکترم احمد، پًر بود از غلطهای فاحش املایی که گویی پیامی بود برای ما که من این نامه را تحت فشار و به زور نوشتهام.
ما حاضر نبودیم آنجا را ترک کنیم و مثل مرغ سرگشته بچههایمان را میخواستیم. کار به درگیری کشید و با زور و کتک ما را از اشرف بیرون راندند، فحاشی و بیحرمتی کردند و پدر پیرمان را کتک زدند.
نیروهای آمریکایی به داد ما رسیدند و برایمان آب و غذا آوردند. همانجا شکواییهای نوشتیم و به سربازان آمریکایی دادیم و با تنی رنجور و دلی شکسته به وطن برگشتیم.
و شروع کردیم به نوشتن نامه و ایمیل زدن به هر مرجعی که دستمان میرسید و خوشبختانه شکایت ما توسط دیدبان حقوق بشر پیگیری شد….ادامه دارد
نرگس ایرانپور شیراز جنت طراز اردیبهشت ۱۳۹۶
–
قسمت دوم رویای ملاقات از گفتاری به نوشتاری تبدیل گشته است
پاییز ۸۳ سازمان با ارسال ایمیل از خانوادهی ما دعوت کرد که باز هم به عراق برویم ولی اینبار بدون حضور بقیه خانوادهها.
و باز هم خواهرانم ماهمنیر و راحله و مادر و دامادمان به عراق رفتند باز هم قاچاقی و ساعتها پیادهروی سخت و طاقتفرسا و با دشواری بسیار، طوریکه پس از بازگشت به ایران تمام ناخنها پای مادرم سیاه شد و ریخت. اما اینبار در اشرف از خانوادهی ما استقبال شد و ما چقدر ساده و خوشبین بودیم چون هنوز ماهیت این سازمان را نمیشناختیم. خانوادهام را در یک ساختمان قدیمی که شبیه خانههای سازمانی بود اسکان دادند که خودشان به آن میگفتند هتل اشرف!!!! و این بار مهربان و مدام میپرسیدند چرا تنها آمدید؟ بقیه کجا هستند؟ و ….!!!!!
اما خبری از رضا و احمد نبود و و انتظار ساعتها به طول انجامید تا بالاخره یک ساعت قبل از خاموشی برادرهایم را آوردند ولی خسته از کار روزانه و شاید نشستهای طولانی که در برخورد با دشمنشان یعنی خانواده چگونه رفتار کنند!!!!
فقط یک ساعتی بیدار بودند و خستهی خسته که حتی نای نشستن و حرف زدن نداشتند و در همین یک ساعت هم افراد سازمان خانواده را تنها نگذاشتند و باز هم اجازه و فرصت مکالمهی خصوصی نبود و بهحدی فضا ناامن احساس میشد که حتی در استفاده از سرویسهای بهداشتی هم احتیاط میشد شاید از دوربین مخفی در آن مکان استفاده میشد و برادرهایم با ایما و اشاره فهماندند که نباید هر حرفی را بزنید و حتی از اینکه آنها را در آغوش کشیده شدن خودداری میکردند چرا که بعدا باید جواب پس بدهند و در این زمان کوتاه ملاقات از خانواده من در کنار برادرهایم عکس و فیلمهای متعدد گرفتند و مستندسازی کردند و هنوز خانوادهام به ایران نرسیده بودند که سیمای آزادی مستندی از پیش طراحی شده را پخش کرد که خانواده ایرانپور مزدوران اداره اطلاعات ایران هستند؛ آنها با بچههایشان ملاقات حضوری داشتهاند و مهمان ما بودهاند و … و در یک نمایش مضحک برادرهایم را پای میز مصاحبه نشاندند که ما با خانواده خود ملاقات داشتهایم و از آنها پذیرایی کردیم ولی آنها به دروغ شکایت به دیدهبان حقوق بشر بردهاند و این هم عکس و فیلم و… و قریب به یقین اصلا برادرهای من از این خدعه و نیرگ سازمان هنوز هم خبر ندارند. ما تازه فهمیدیم که پشت آن استقبال و آن نگاههای مهربان چه فریب و ریاکاری و نفاقی پنهان شده بود و چگونه این سازمان فریبکار از ما و برادرهایمان استفادهی ابزاری کرد برای کتمان حقایقِ موجود که البته این نیرنگشان برای دیدبان حقوق بشر و سایر مراجع بینالمللی اثبات شد و سازمان روسیاه گردید.
اما از سال ۸۳ به بعد هیچگونه ملاقاتی صورت نگرفت و هرکدام از ما بین ۴ تا ۱۱ بار مکرر به اشرف و لیبرتی سفر کردیم و در هر سفر چند نفر از اعضای خانواده حضور داشتند. فقط در سال ۹۵ چهار سفر به عراق داشتیم. در سردترین روزهای زمستان عراق تا گرمترین روزهای تابستان و هر سفر جز دریغ و حسرت و اشک و زاری چیزی برایمان نداشت.
در اینجا لازم است به چند ماده از اعلامیهی جهانی حقوق بشر اشاره گردد که تماما در طی این سالها توسط این سازمان فریبکار نقض شده است:
ماده سوم: هرکس حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد.
ماده چهارم: هیچکس را نمیتوان در بردگی نگاه داشت و داد و ستد بردگان به هر شکلی که باشد ممنوع است.
ماده پنجم: هیچکس را نمیتوان تحت شکنجه یا مجازات و یا رفتاری قرار داد که ظالمانه و یا برخلاف انسانیت و شئون بشری باشد.
و اما در فرقه مجاهدین که مانند باتلاقی عزیزان ما را در خود کشیدهاست هیچ یک از موازین حقوق بشری رعایت نمیشود. همه میدانیم حتی گناهکارترین زندانی هم اجازهی ملاقات با عزیزانش را دارد. حتی یک قاتل که در زندان منتظر مجازات اعدام است هفتهای یک بار از پشت دیوار شیشهای اجازه ملاقات دارد ولی برادران معصوم و بیگناه من بهترین سالهای نوجوانی و جوانی خود را در تارهای عنکبوتی فرقهی رجوی گرفتار شدند و حق ملاقات هم نداشتند. درتمام این پانزده سال به روزنامه، تلویزیون، ماهواره، اینترنت و یا حتی تلفن که سادهترین وسیله ارتباطی است دسترسی نداشتند و من ۱۵ سال است که حتی صدای برادرهایم را نشنیدهام.
ما در تمام این سالها در بیخبری بودیم و شکنجهها و آزارهای درون سازمان از طرفی و ناامنی کشور عراق و حملات گروههای متخاصم عراقی و ارتش آمریکا از طرف دیگر امان از ما بریده بود تا اینکه در شهریور ۹۵ برادرهایم به کشور آلبانی منتقل شدند و ما نفسی بهراحتی کشیدیم که لااقل از سرزمین نفرین شدهی عراق جان سالم بهدر بردند و خوشحال از اینکه رضا و احمد آزاد شدند و به محض رسیدن به آلبانی با ما تماس میگیرند اما دریغ و حسرت وآه که در آنجا هم سازمان اسرا را در بند نگه داشتهاست و با توجه به اینکه پناهندگی تمام اسرا نفر به نفر پذیرفته شده و حقوق پناهندگی دارند اما باز هم با دخالت سازمان و حامیانش حقوق پناهندگیشان هم در آلبانی پایمال میشود و مستمری و حقوق ماهیانهی پناهندگی اسرا یکجا به سازمان تحویل داده میشود و اسرا از این حقوق ناچیز پناهندگی هم محرومند، ما در این یک سال خیلی تلاش کردیم که به آلبانی هم سفر کنیم اما متاسفانه مقامهای دولت آلبانی همکاری نکردند و امکان اخذ ویزا وجود نداشت. ولی خانواده ما دست از تلاش و مبارزه نمیکشد. به ما انگ مزدوری میزنند اما چه باک که ما مزدوران عشق و عاطفهایم و با عشقی که به فرزندانمان داریم نه تنها برای رهایی احمد و رضای عزیزم بلکه تا رهایی تک تک فرزندان ایرانزمین که سالهاست در دام شیطانصفتی چون مسعود و مریم رجوی گرفتار شدهاند مبارزه میکنیم چون باورداریم که سرانجام عشق بر نفرت پیروز است.
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶
نرگس ایرانپور
شیراز جنتطراز
(پایان)
***
همچنین:
https://iran-interlink.org/wordpressfa/?p=29745
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود
محمد کرمی، وبلاگ عیاران، پنجم ژوئن ۲۰۱۷:… من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود… از روزی که مطلع شدم برخی از اعضا، هنگام هواخوری در شهر تیرانا گوشی همراهی به عاریت می برند، همراهم همواره با من است به امید تماس برادرانم. بارها با خود اندیشیدهام در صورت تماس صدایشان را خواهم شناخت؟ چرا که شنیدهام فرقه حتی روی لحن و طرز صحبت کردن اعضا هم کار کرده است …
قابل توجه جداشدگان فرقه رجوی در آلبانی: چه باید کرد؟
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود
https://www.youtube.com/watch?v=BibyYSE1vQM
خلاصه ای مصاحبه خانم هما ایرانپور با تلویزون مردم تی وی که نوشتاری تبدیل شده است
سلام به دوستانِ جان
حتما برای شما هم پیش آمده در گذر زمان و تغییر شرایط، تغییر بار معنایی کلمهای؟
من طی گذشت شانزده سال به معنای دیگری از کلمه عاطفه رسیدم.
میدانیم عاطفه دو سویه دارد، ابرازکننده و گیرندهی آن. ابرازکننده همیشه در انتظار بازخورد عاطفه میماند اما در فرقهگرایی تنها ارسال کننده عاطفی خانوادهی دربندان فرقه میباشند و هیچ بازخوردی از سوی اعضا به واسطهگری و اجبار فرقه در یافت نمیشود.
سالهاست احساس سرشار از عاطفه را بین مرزهای ایران و عراق و پشت دربهای پادگان اشرف و دیوارهای بتنی و بلند لیبرتی در کولهبار محبت به دوش میکشم بی هیچ بازخوردی از سوی دو برادر همخونم که انسانهای کم عاطفهای هم نبوده اند و دستان خشن فرقه شانزده سال گلوی عاطفیشان را فشرده است. در این سالها شاهد اندوه والدین و خواهران و تنها برادرم که قربانی فرقه نشد بودهام.
در این راه مدام مسافر غمگین درد و رنج بین مرزها بودهام و سفرهای درد آلوده به کشور عراق برای فرو نشاندن عطش عاطفه تا کمترین لحظه دیدار، حتی از دور، حتی از پشت نردههای اشرف و حتی شنیدن صدایشان از پشت دیوارهای لیبرتی.
بارها و بارها شاهد بذل عاطفه از سوی خانوادههای همسفر بودم. تصاویری آنقدر گویا که تا ابد در ذهن ماندگار که مشتی از خروار را به انگشت قلم نگاشتم.
چه خواهرانی که در چشم انتظاریِ برادرانشان جان دادند.
چه مادرانی که روی ویلچر امید به دیدار فرزند آمده و ناامید از فرقه، فراق را دوام نیاوردند.
چه خواهرانی که سنشان به هفتاد رسید و هشتاد و هنوز به امید بازگشت برادر، پاسدار میراث خانوادگیاند و چه امید درازی.
چه پدرانی که پا به کهولت نود سالگی گذاشتهاند و ترسانم مانند دیگر پدران، چشم به در بمانند تا ابد برای لحظهای، تنها لحظهای دیدار.
پدرانی که در توهم دیدار فرزند سر بر بالین مرگ گذاشتند. پدرانی که وقت احتضار، دیگری را بهجای پسر دیدند و حق را لبیک گفتند.
چه مادران، پدران، برادران، خواهران و همسران و فرزندان که دچار افسردگی سالهای فراقند و بسیار جگرگوشه که هنوز و هنوز و هنوز درگیر مشکلات روحی و روانی بسیارند در تشکیلات بیعاطفهی فرقه.
پشت دیوارها و برج و باروی لیبرتی مادری را دیدم که زبانم را نمیدانست تا بدانم فرزندش کیست که فریادش کنم و بداند مادرش در پی اوست و تنها عکس پسری در آغوشش گویای عاطفهی آلوده به دردش بود.
زمستانهای سخت و باران عراقی کفشهایمان را در گل جاگذاشت و پاهایمان را هرگز و خانوادههای از سرتاسر ایران با فرهنگ و زبان و مرام و عقاید متفاوت، اهل تسنن و شیعه یکدل و یکزبان برای نجات عزیزانمان دویدیم.
چه سنگها و مفتولها که از سوی فرقه دست و سر و صورت و پای خانوادهها را ندرید و هرگز از دویدن نماندند.
چه ساعات طولانی که در گرمای نفسگیر عراق در انتظار شنیدن حتی صدای نفس کشیدنشان، پشت ورودی منتهی به لیبرتی نگاه داشته شدیم.
چه با محبت بودند خزندگان خاکهای اشرف که حتی به گزشی مرا میهمان کردند و خودی نشان دادند و فرقه جگرگوشههایم را پنهان و پنهانتر کرد و میدیدم بر بلندای لیبرتی، بر دیوارهای تلانبار بهجا مانده از آمریکاییها، اعضا در گرمترین ساعات زیر باریکترین سایه جمع میشدند که گیرندهی عاطفه خانوادهها باشند از دور، هرچند جای برادرانم میانشان همیشه خالی بود.
چه نگاهها دیدم هنگام حتاکی و فحاشی و ضرب شتم خانوادهها توسط فرقه، پشت پردههای حاجب که دو دو میزدند به دنبال عاطفه.
که چشم در چشم نالیدم، تنها خواستهام داشتن برادرانم میباشد، آنها را بهمن بازگردانید تا هرگز دیگر پا به خاک جگرسوز عراق ننهم.
چه بیشمارند خانوادههای که سالها بذر عاطفه پاشیدند و دستان سَمفشان فرقه جلودارشان نبود و عاقبت عاطفه درویدند و جوانانشان یک به یک و گروه به گروه به آغوش عاطفیشان بازگشتند.
اکنون کبوتران از خطر کشور پُرخطر عراق رسته و به جای امن اما دور از دسترسی گسیل داده شدند.
از روزی که مطلع شدم برخی از اعضا، هنگام هواخوری در شهر تیرانا گوشی همراهی به عاریت می برند، همراهم همواره با من است به امید تماس برادرانم. بارها با خود اندیشیدهام در صورت تماس صدایشان را خواهم شناخت؟ چرا که شنیدهام فرقه حتی روی لحن و طرز صحبت کردن اعضا هم کار کرده است.
و در انتها من فردی سیاسی نیستم و تنها خواستهام دیدار با برادران جانم در کشور آلبانی است و به گمانم در هیچ قانون مکتوب و نامکتوب بینالمللی این خواسته جرم محسوب نمیشود.
به امید دیدار برادران جانم، احمدرضا و محمدرضای مهرورز و با آرزوی رهایی تمامی دربندان، در دنیایی هماره آزاد.
هما ایرانپور. شیراز. جمعه. ۱۲/۳/۱۳۹۶
(پایان)
***
Debate in the European Parliament ‘What is to be done about the Iranian Mojahedin Khalq (MEK)?’
همچنین:
https://iran-interlink.org/wordpressfa/?p=29699
خانم ها هما، ماه منیر، نرگس و راحله ایرانپور میهمانان این هفته مردم تی وی
کانون آوا (مردم تی وی)، سوم ژوئن ۲۰۱۷:… روزجمعه دوم ژوئن ۲۰۱۷ برابر با ۱۲ خرداد ماه ۱۳۹۶ ساعت ۱۲ ظهر بوقت واشنگتن – ساعت ۱۸ بوقت آلمان وساعت ۲۰:۳۰ بوقت ایران خانمها هما،ماه منیر، نرگس و راحله ایرانپور خواهران چشم انتظار محمدرضا و احمدرضا ایرانپور بمدت دوساعت دررابطه با موضوعات زیر: – تلاش خانواده ها برای نجات فرزندان دربندشان و ملاقات با آنان در آلبانی که هنوز …
نامۀ خانوادۀ ایران پور به نمایندۀ دبیر کل در رد مطالب نامۀ منسوب به فرزندشان
خانم ها هما، ماه منیر، نرگس و راحله ایرانپور میهمانان این هفته مردم تی وی
برنامه های زنده مصاحبه با جداشدگان و منتقدین سازمان مجاهدین درتلویزیون MardomTV.com
روزجمعه دوم ژوئن ۲۰۱۷ برابر با ۱۲ خرداد ماه ۱۳۹۶ ساعت ۱۲ ظهر بوقت واشنگتن – ساعت ۱۸ بوقت آلمان وساعت ۲۰:۳۰ بوقت ایران
خانمها هما،ماه منیر، نرگس و راحله ایرانپور
خواهران چشم انتظار محمدرضا و احمدرضا ایرانپور
بمدت دوساعت دررابطه با موضوعات زیر:
– تلاش خانواده ها برای نجات فرزندان دربندشان و ملاقات با آنان در آلبانی که هنوز به ثمرنرسیده است
– وضعیت اسیران درون فرقه و تعلل و سکوت مجامع حقوق بشری
– وضعیت جداشدگان واقعی از فرقه در آلبانی و اجحاف ها و تهدیدات سازمان علیه آن ها
صحبت کردند.
مجری برنامه آقای پارساسربی مدیر تلویزیون مردم بودند.
ببنندگان وشنوندگان تلویزیون مردم درطول برنامه از طریق تلفن ویاایمیل با مهمانان برنامه تماس حاصل نموده و سئوالات خودرا مطرح کردند.
قابل ذکرمی باشد که این برنامه همزمان از صفحه فیسبوک تلویزیون مردم پخش گردید.
مصاحبه زنده تلویزیون مردم با خانم ماه منیرایرانپور
https://youtu.be/4VosJI7seEI
مصاحبه تلویزیون مردم با خانم نرگس ایرانپور
مصاحبه زنده تلویزیون مردم با خانم راحله ایرانپور
https://youtu.be/NeSwHGwNK7s
مصاحبه زنده تلویزیون مردم با خانم هماایرانپور
https://youtu.be/BibyYSE1vQM
(پایان)
***
Debate in the European Parliament ‘What is to be done about the Iranian Mojahedin Khalq (MEK)?’
مباحثه در پارلمان اروپا “در خصوص مجاهدین خلق ایرانی چه باید کرد؟”ا
همچنین:
https://iran-interlink.org/wordpressfa/?p=28914
نامه خانواده ایران پور به عزیز تحت اسارتشان (احمد رضا ایران پور اسیر در اسارتگاه فرقه ستیزه جوی رجوی در آلبانی)ا
نیم نگاه، سوم آوریل ۲۰۱۷:… هر سال بهار در نهمین روز آمدنش زاد روزت را برایمان تکرار کرد و ما شمع یادت را در آتشکده دلهامان روشن نگاه داشتیم. احمد جان ، عزیز دل و جان ، اکنون پانزده بهار است که میلادت را بدون حضورت جشن می گیریم، پانزده بهار است که دستان پلید رجوی و سرسپردگانش فرصت بودنت و دیدارت را از ما دریغ کرده اند اما عشق ما به تو همواره پرشورتر و ….
گفتگوی نیم نگاه با خانم راحله ایران پور خواهر محمدرضا و احمدرضا ایران پور
نامه خانواده ایران پور به عزیز تحت اسارتشان (احمد رضا ایران پور اسیر در اسارتگاه فرقه ستیزه جوی رجوی در آلبانی)
شیراز
۱۴ فروردین ماه ۱۳۹۶
نه لب گشایدم از گل نه دل کشد به نبید
چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید
نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد
زبس که خون دل از چشم انتظار چکید…
تو با بهار آمدی ، با گل ها ، با شکوفه های صورتی و سفید و با سبزه های مخملی دشت ها…
هر سال بهار در نهمین روز آمدنش زاد روزت را برایمان تکرار کرد و ما شمع یادت را در آتشکده دلهامان روشن نگاه داشتیم.
احمد جان ، عزیز دل و جان ، اکنون پانزده بهار است که میلادت را بدون حضورت جشن می گیریم، پانزده بهار است که دستان پلید رجوی و سرسپردگانش فرصت بودنت و دیدارت را از ما دریغ کرده اند اما عشق ما به تو همواره پرشورتر و عزممان در تلاش برای رها ساختن تو آهنین تر شده است.
بالابلند هنرمند، سروناز شیراز، احمد رضا ی عزیز ، تولدت مبارک ترین ، باشد که به زودی دیدارمان را در روز بزرگ آزادیت جشن بگیریم.
نهم فروردین ماه نود و شش
خانواده محمد رضا و احمد رضا ایران پور اسیر در زندان فرقه ستیزه جوی رجوی.
***
همچنین:




