ایرج مصداقی، پژواک ایران، بیست و ششم می 2016:… افلاس مسعود رجوی و مدیحهسرایان او اینجاست که مجبور میشوند برای عرض اندام و ابراز وجود به «سرقت ادبی» از خاطرات کسی روی آورند که او را خیرهسرانه و بیشرمانه «تواب تشنبه به خون» مینامند. (۲) ملاحظه کنید چگونه خاطرات شخصی من و شوخیام با حسین فیضآبادی و ماجرایی که پس از آن به وجود آمد را به سرقت میبرند. اعتراض من …
ذلّت شاعران و هنرمندان دربار رجوی! (حسین فرشید، حمید اسدیان، حمید طاهر زاده و …)
حمید اسدیان «مدیحه سرای» دربار رجوی و «ارزش غایی کلمات»
حمید اسدیان یکی از «قلمکشان» و «مدیحه سرایان» و «شاعران بیمقدار» دربار رجوی است. وقتی در یکی از نوشتههایم وی را به این صفات خواندم،
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-57134.html
خونش به جوش آمد و چنانچه از او انتظار میرفت با لودگی نوشت:
«ما سرفراز از «بی مقدار»ی خود!…
توضیح اضافی:
«گفتند كه تشنه به خونی بی آبرو شعرم را «بی مقدار» و خودم را «مداح دربار رجوی» خوانده است. پیش از این نیز وقتی شعری دربارة اعتصاب كنندگان زندانها در ایران نوشته بودم شعرم را در وصف زندانیان خطرناك با جرائمی غیر قابل اغماض خوانده بود. این حرفها صف بندی ها را بهتر و بیشتر مشخص می كند. من البته همة این اتهامات را، ایضا بقیه را كه در سایر سایتهای وزارتی هست و پرونده شان را هم دارم، جزو افتخارات خود می دانم. من البته خوشحالم كه «شاعری بی مقدار» هستم و نه «آدم فروشی با مقدار» من به این «بی مقدار»ی خود مفتخرم. كما این كه به شعر گفتن دربارة برادر مسعود یا مریم رجوی افتخار می كنم. و البته شاعر همان زندانیان با جرمهای آن چنانی هستم. چه افتخاری بالاتر از این؟ آنها كه در دار دنیا چیزی و كسی را ندارند. ای كاش من اقلا بتوانم شاعر آنها باشم! البته نوچه های سربازجو محمد توانا و هم جبهه گان با قاضی صلواتی چنین گناهی را بر من نمی بخشایند و چه بهتر!» (۱)
http://shabavazha.blogspot.se/2015/12/blog-post_9.html
صبح امروز، مقالهای از او در سایت «آفتابکاران» انتشار یافت با نام « راهگشایی در جستجوی ارزش غائی كلمات» که به یاد چهلوچهارمین سالگرد شهادت محمد حنیف نژاد نوشته شده است.
http://aftabkaran.com/maghale.php?id=5538
خوب است مقالهی وی «راهگشایی در جستجوی ارزش غائی كلمات» نام دارد و به سرقت «کلمات» روی میآورد و … آیا در دم و دستگاه «بیت رهبری فراری» ارزشی برای «کلمات» باقی مانده است؟
آیا او و «قلمکش»هایی همچون وی که آگاهانه و از روی اختیار دروغ میگویند و شطح و طامات میبافند، حرمتی برای «کلمات» قائلند؟ سعی میکنم در این مطلب کوتاه یک نمونه از «سرقت ادبی» صورت گرفته توسط او و سینه چاکان «ولی فقیه مغلوب» و «بیت رهبری» در اورسورواز را نشان دهم.
حمید اسدیان (کاظم مصطفوی) در انتهای مقالهی امروز صبحاش نوشته است:
«حسین فیضآبادی برخوردی تكان دهندهتر دارد. آخرین همسلولش نوشته است: «حسین را قبل از اعدام بهسلول ما آوردند. مدتها در سلول انفرادی بود و ریشش حسابی بلند شده بود. از ماجرای قتلعام و اعدامها بیخبر بود و وقتی بهاو گفتیم كه فردا میخواهند اعدامت كنند. خندید و گفت: ”باید فكری برای ریشم بكنم. اگر اعدام شوم با این ریش توی آن دنیا چه جوابی بدهم؟ تا بتوانم ثابت كنم كه آخوند نبودهام میبرندم بهقعر جهنم”. آنوقت با اصرار از ما خواست كه بهترتیبی ریشش را بزنیم. بالاخره خودش پیشنهاد كرد كه با ناخنگیر ریشش را بزنیم، اما نگذاشت سبیلش را بزنیم و گفت میخواهد مثل ”موسی” سبیل داشته باشد. صبح روز بعد كه ناصریان (آخوند مغیثهای، رئیس زندان گوهردشت) برای بردن او آمد وقتی قیافة حسین را دید از شدت تعجب و عصبانیت فریاد كشید و او را برد.»
http://aftabkaran.com/maghale.php?id=5538
این به اصطلاح «خاطره» بدون آن که نامی از «سارق» آن برده شود و در گیومه هم آورده شده، در واقع دستدرازی به کتاب «تمشکهای ناآرام» جلد سوم «نه زیستن نه مرگ» است.
در طول سالهای گذشتهی مجاهدین به دستور ولی فقیه فراریشان، تلاش زیادی کردهاند تا با کپیبرداری از روزشمار کشتار ۶۷ که در خاطرات زندان من آمده و گاه با «سرقت ادبی» از آن، به تولید خاطره و سیاه کردن کاغذ بپردازند.
در روز شمار کشتار ۶۷ به قلم من آمده است:
«شنبه ۱۵ مرداد…. حسین فیضآبادی سه ماه بود در انفرادی به سر میبرد و موی سر و ریشش حسابی بلند شده بود. چیزی نگذشته بود که سر شوخی را با او باز کردم. به او گفتم: اگر فردا تو را با این ریش اعدام کنند و در قبر بگذارند، چه جوابی داری بدهی؟ تا بخواهی ثابت کنی که حزباللهی نیستی، ترتیبات داده است. شوخیام اثر کرد. حسین تصمیم گرفت هر طور شده، ریشش را اصلاح کند. نمیخواست با آن ریخت و قیافه اعدام شود. تنها راه، استفاده از ناخنگیری بود که محمد درویشنوری به همراه آورده بود. محمد چند روزی بود حکمش تمام شده بود و بعد از کش و قوس بسیار، مانند تعداد دیگری از متهمان کرج حکم زندان جدیدی گرفته بود، بدون این که جرم جدیدی مرتکب شود و یا به دادگاهی برده شده باشد. ساعتها طول کشید تا محمد با حوصله هر چه تمامتر ریش وی را از ته با ناخنگیر بزند. اجازه نداد سبیلش را بزند. خودش میگفت برای اولین بار در عمرش سبیل گذاشته و میخواهد به یاد موسی خیابانی با سبیل بر طناب دار بوسه زند.» (صفحه ۱۵۵ تمشکهای ناآرام)
http://irajmesdaghi.com/pfiles/tameshkhaye_naaram.pdf
«دوشنبه ۱۷ مرداد. اول وقت ناصریان به بند ما آمد. با دیدن سه کرمانشاهی خیالش راحت شد که از میان ما قربانیانی برایش پیدا خواهند کرد. وی قبل از بیرون رفتن متوجهی حسین فیضآبادی شد که ریشش را زده بود. از خشم میخواست منفجر شود. به او گفت: خبیث ریشات را زدی؟ منتظر جواب او نشد و با خشمی وصف ناشدنی، در حالی که دندانهایش را روی هم میفشرد، سرش را چند باری تکان داد. مطمئن بودم از حسین نخواهد گذشت. ( صفحه .۱۵۸ تمشکهای ناآرام)»
http://irajmesdaghi.com/pfiles/tameshkhaye_naaram.pdf
این خاطره علاوه بر کتاب خاطراتم، ۲۰ سال پیش در یک سلسله مقاله به قلم من در نشریه «ایران زمین» انتشار یافت.
افلاس مسعود رجوی و مدیحهسرایان او اینجاست که مجبور میشوند برای عرض اندام و ابراز وجود به «سرقت ادبی» از خاطرات کسی روی آورند که او را خیرهسرانه و بیشرمانه «تواب تشنبه به خون» مینامند. (۲) ملاحظه کنید چگونه خاطرات شخصی من و شوخیام با حسین فیضآبادی و ماجرایی که پس از آن به وجود آمد را به سرقت میبرند. اعتراض من نه به خاطر حذف نام خودم، بلکه روشنگری در مورد فرهنگ زشت و ناپسند رهبری مجاهدین است که تا پایین ترین لایههای این سازمان اشاعه پیدا کرده است.
ایرج مصداقی
۸ و پانزده دقیقه بامداد ۶ خرداد ۱۳۹۵ (۳)
پانویس:
۱- دو نمونه از آثار قلمی او را میتوانید در آدرسهای زیر ملاحظه کنید. البته دهها و بلکه صدها نمونه از این دست ترشحات قلمی او با همین مضمون میتوان ردیف کرد.
«هنگام وقوع كجا بودی؟
به یاد برادر مسعود
كه یاد یادها است»
http://shabavazha.blogspot.se/2016/02/blog-post_17.html
«ماه کنعانی من »
http://shabavazha.blogspot.se/2016/01/3057.html
هر بار که مجاهدین بنا به دلایلی گاه بسیار پیش پا افتاده او را تحت فشار میگذارند و یا تحقیر میکنند، برای برداشتن فشارها از روی خودش شعری در وصف مسعود رجوی میگوید و به این وسیله بندگی خود را نشان می دهد. لازم به ذکر است که او در قرارگاه اشرف مدتی بازداشت و تحت برخورد بود.
۲- البته حمید اسدیان چه مجیزها که در مورد من نمیگفت. حداقل یک نمونهاش را آقای سیفی بهپوری یکی از هواداران سازمان چریکهای فدایی خلق پیشتر با نوشته مقالهای مطرح کرد. او توضیح داد که از طریق حمید اسدیان و به توصیهی او با من آشنا شدهاند.
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-53693.html
۳- ساعت نگارش مطلبم را نوشتم که به مسعود رجوی حالی کنم در کمتر از یک ساعت هم میتوان مطلب نوشت و در مورد دم و دستگاه «ولایت» او روشنگری کرد.
وقتی گزارش ۹۲ را نوشتم، در مقدمهی آن توضیح دادم :
« نامهی طولانیای را که در ادامه میآید با عجله و در مدت هشت روز نوشتم و چهار روز به ویراستاری آن گذشت. قصد داشتم روز ۱۹ بهمن سال گذشته منتشر کنم که به خاطر پیگیری بیماریام، خوشبختانه انتشار آن دو روز به تعویق افتاد و حملهی بیرحمانهی تروریستی عوامل رژیم به «لیبرتی» و کشتار مجاهدین بی دفاع باعث شد که از انتشار آن موقتاً صرف نظر کرده و دست نگهدارم…. عدم انتشار نامهام این امکان را به من داد که با صرف روزهای متمادی و بازنگری در محتوای آن و اضافه کردن نمونهها و فاکت های مشخص به منظور تدقیق هرچه بیشتر ( به دو برابر و نیم شدن صفحات آن منجر شد) به انتشار آن ( در نیمه اردیبهشت ۹۲) اقدام کنم.»
http://www.pezhvakeiran.com/pfiles/gozaresh92_m.pdf
مسعود رجوی که هیچ پرنسیبی را رعایت نمیکند با هوچیگری، مشتی جیرهخوار خود را به میدان فرستاد تا نوشتن یک نامه طولانی در «هشت روز» را به تمسخر بگیرند؛ بدون این که ذکری از دو برابر و نیم شدن صفحات آن طی سه ماهی که دست نگاه داشته بودم، بکنند. در این میان علی معصومی که نقش «کاتب» و «تاریخ نگار» را در «بیت رهبری» به عهده دارد از سلسله جنبانان بود. البته آنها جملگی سطح توانایی من را با خودشان قیاس میگرفتند.
(پایان)
ایرج مصداقی: کینه مسعود رجوی به محمد رحیمی
آقای رجوی! در پیام اخیرتان بسیار شکر خوردید
قربانعلی حسین نژاد: محمد اقبال لمپن صادراتی رجوی از اشرف تا پاریس
اسماعیل وفا یغمایی: چرا حیرت میکنیم! باور کنیم!
همچنین:
https://iran-interlink.org/wordpressfa/?p=9404
ناصر میناچی مشمول «فامیل الدنگ» نشد
ایرج مصداقی، پژواک ایران، چهارم فوریه ۲۰۱۴: … عباس میناچی، فرزند بزرگ ناصر میناچی از اعضای مجاهدین است و سروناز چیتساز یکی از اعضای شورای رهبری مجاهدین و مسئول کمیسیون زنان شورای ملی مقاومت، عروس اوست. این که چرا مریم رجوی نامی از آنها نیاورده بر میگردد به سابقهی امر. محمد اقبال نیز به اشارهی رهبری مجاهدین به صحنه فرستاده شد تا پیام مریم رجوی بی مسما نباشد و پا در هوا نماند…
(Massoud Rajavi and Saddam Hussein)
ناصر میناچی مشمول «فامیل الدنگ» نشد
ناصر میناچی هم درگذشت. در میان مطالبی که در وصف او نوشته شد، متأسفانه پیام تسلیت مریم رجوی و مقالهی محمد اقبال یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت در سایت «همبستگی ملی»، نمونههای کاملی است از تزویر و ریا و دورویی.
در فرهنگ رهبری عقیدتی مجاهدین، جایی که نیاز به مطرح شدن هست، میتوان از درگذشتگان سوءاستفاده کرده و طلبکار هم شد که «عاقبت به خیرشان» کردیم.
مسعود رجوی برای اثبات و تأیید خود در دیماه ۱۳۸۸ با یک تأخیر ۲۸ ساله، خبر از دریافت پیام تسلیت دکتر علی امینی و دکتر احمد مدنی در رابطه با شهادت اشرف ربیعی و موسی خیابانی در سال ۶۰ داد. بدون آن که توضیح دهد نامبردگان در چه شرایطی پیام فوق را ارسال داشته و هنگام مرگ چه نظری نسبت به شخص او داشتند.
سیاست استفاده از نام درگذشتگان، هنگام مرگ مهندس بازرگان، توسط مسعود رجوی برای اولین بار بهکار گرفته شد. در حالی که وی کتابی ۵۰۰ صفحهای علیه بازرگان نوشته بود و در طول بیش از یک دهه اتهامی نبود که علیه وی مطرح نکرده باشد.
دکتر یحیی نظیری کفیل وزارت کشاورزی در «دولت موقت» بازرگان که فوت کرد، مریم رجوی لباس عزا به تن کرد! و اعضای شورای ملی مقاومت و تعدادی از فرانسویها را نیز به اورسورواز دعوت کرد و از زبان حمید اسدیان و مصطفی نادری یک زندانی سیاسی سابق به خدمت درآمده، چه دروغها که در مورد پیرمرد به هم نبافتند.
مریم رجوی بعداً درگذشت آیتالله منتظری را نیز تسلیت گفت! مجاهدین پس از انتشار خاطرات زندانم، نزد هوادارانشان یکی از گناهان من را نگاه مثبتم به آیتالله منتظری میشمردند.
دکتر احمد صدر حاج سیدجوادی که فوت کرد دوباره مریم رجوی دست به کار شد و پیامی به شرح زیر صادر کرد و بر «حمایتهای سیاسی و کمکهای بیدریغ آقای صدر حاج سید جوادی در بَدو انقلاب ضد سلطنتی از مجاهدین» تأکید کرد:
»پیام تسلیت بمناسبت درگذشت آقای صدرحاج سیدجوادی
۱۱ فروردین ۱۳۹۲
صبح امروز آقای احمد صدر حاج سید جوادی، نخستین وزیر کشور بعد از انقلاب ضدسلطنتی و هم چنین وزیر دادگستری در دولت بازرگان، در تهران – بیمارستان آبان درگذشت. آن مرحوم که به هنگام در گذشت ۹۶ سال داشت، در دوران دیکتاتوری شاه از وکلای نامدار مخالفِ استبداد سلطنتی و از مؤسسانِ نهضت آزادی و از یارانِ مهندس بازگان بود. مریم رجوی، با یادآوری حمایتهای سیاسی و کمکهای بیدریغ آقای صدر حاج سید جوادی در بَدو انقلاب ضد سلطنتی از مجاهدین، صرفنظر از تباین و تعارضِ آشکار خطوط سیاسی نهضت آزادی با مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران، درگذشت آقای صدر را به فرزندان مجاهد وی خواهر مجاهد شهرزاد صدر مسئول اول پیشین سازمان مجاهدین خلق ایران، و مجاهد خلق علیرضا صدر که در زندان لیبرتی به سر می برد، تسلیت گفت.»
http://www.maryam-rajavi.com/index.php/2009-08-04-19-07-34/2009-08-22-09-10-34/884-2013-03-31-16-39-22
گویا مواضع نیروها و افراد در «بدو انقلاب ضدسلطنتی» ملاکی است برای سنجش مواضع امروز آنها. در آن صورت بایستی از «حمایتهای سیاسی و کمکهای بیدریغ مجاهدین از خمینی در بدو انقلاب ضدسلطنتی» هم گفت.
لازم به توضیح است که در دیدگاه مجاهدین و شهرزاد و علیرضا فرزندان دکتر احمد صدر حاجسیدجوادی، او نیز مانند عمویشان دکتر علی اصغر حاجسیدجوادی نه تنها «فرومایه» بود بلکه جزو «فامیل الدنگ» هم محسوب میشد.
ناصر میناچی هم که درگذشت، در بر همان پاشنه چرخید و مریم رجوی بر اساس سیاست مألوف دست به قلم شد و به جای آن که او را خسرالدنیا والآخره معرفی کند و شعار «ننگ ما ننگ ما، فامیل الدنگ ما» سر دهد وی را ستود:
»تسلیت به مناسبت درگذشت آقای ناصر میناچی در تهران
۵ بهمن ۱۳۹۲
با کمال تأسف مطلع شدیم که آقای ناصر میناچی بنیانگذار حسینیه ارشاد و زندانی سیاسی در دیکتاتوری شاه، و نخستین وزیر ارشاد پس از انقلاب ضدسلطنتی در دولت بازرگان که در نهضت آزادی پیوسته از حامیان مجاهدین بود ، امروز در تهران درگذشت.
آقای میناچی که به هنگام در گذشت ۸۲ سال داشت، در دوران دیکتاتوری شاه از مخالفان همیشگی استبداد سلطنتی بود و برای آزادی زندانیان سیاسی بویژه آخرین گروه آنها تلاش میکرد.
رئیس جمهور برگزیده مقاومت خانم مریم رجوی، درگذشت آقای ناصر میناچی را به همسر و فرزندان و خانواده ایشان تسلیت گفت و برای آنها آرزوی صبر و شکیبایی و برای آن مرحوم، غفران و رحمت مسئلت کرد.»
http://www.maryam-rajavi.com/index.php/2009-08-04-19-07-34/2009-08-22-09-10-34/1059-2014-01-25-16-52-50
مریم رجوی در این پیام برخلاف گذشته، صلاح ندید نامی از فرزند ناصر میناچی بیاورد و تنها بر این نکته تأکید کرد که وی «در دولت بازرگان که در نهضت آزادی پیوسته از حامیان مجاهدین بود ».
موضوع تلاش میناچی «برای آزادی زندانیان سیاسی بویژه آخرین گروه آنها» که مریم رجوی در پیامش مورد تأکید قرار داده، اشاره به مسعود رجوی است. گویا هم و غم میناچی آزادی وی بوده است!
عباس میناچی، فرزند بزرگ ناصر میناچی از اعضای مجاهدین است و سروناز چیتساز یکی از اعضای شورای رهبری مجاهدین و مسئول کمیسیون زنان شورای ملی مقاومت، عروس اوست. این که چرا مریم رجوی نامی از آنها نیاورده بر میگردد به سابقهی امر.
محمد اقبال نیز به اشارهی رهبری مجاهدین به صحنه فرستاده شد تا پیام مریم رجوی بی مسما نباشد و پا در هوا نماند. وی که در طول یک سال گذشته بارها از سوی رهبری عقیدتی مجاهدین علیه خواهرانش کوک شده و اتهامی نیست که متوجهی آنها نکرده باشد (۱) در وصف میناچی قلمفرسایی کرد و از دکتر شریعتی هم مایه گذاشت و به نیکی یاد کرد. در حالی که اقبال در نشستهای درونی مجاهدین در اشرف، آنقدر علیه شریعتی ( به ویژه مشکلات جیم یا جنسی وی) یاوهسرایی کرد که آش شور شد و مسعود رجوی به منظور پرهیز از دافعهی آن، رشتهی سخن را به دست گرفت و او را خاموش ساخت.
مریم رجوی و اقبال به شیوهی مألوف مجاهدین، در مورد کمکهای میناچی به این سازمان در سال ۱۳۵۸ روضه خواندند. بدون این که اشاره کنند ناصر میناچی در سال ۱۹۹۶ در نامهای به موریس دنبی کاپیتورن گزارشگر ویژه ملل متحد در ارتباط با نقض حقوق بشر در ایران، علیه مجاهدین شکایت کرده و مدعی شده بود که فرزندش عباس (هدایت) در اشرف و نزد مجاهدین زندانی است.
ناصر میناچی یا آنهایی که او را تحریک کرده بودند که علیه مجاهدین در این مورد شکایت کند حساب این را نکرده بودند که عباس یکی از معتقدان رهبری مجاهدین است و این پروژه میتواند به ضد خودش تبدیل شود. البته زمینهی چنین شکایتهایی بر میگشت به نگرانی و بیخبری خانوادهها از سرنوشت فرزندانشان. وگرنه امکان برقراری تماس عباس میناچی که از قضا در بخش مخابرات مجاهدین فعالیت میکرد با پدرش مثل آب خوردن بود. عروساش سروناز چیتساز در اروپا به سر میبرد و میتوانست او را نسبت به سلامت فرزندش باخبر کند. موضوع عدم تماس با خانوادهها مطلقاً جنبهی امنیتی نداشت.
از آنجایی که اثبات بیاعتباری شکایت میناچی میتوانست ضربهی جدی به گزارشهای واقعی در مورد زندان و بدرفتاری مجاهدین با ناراضیها و نقض حقوق بشر در «قرارگاه اشرف» و مناسبات مجاهدین وارد کند به دستور رهبری مجاهدین، عباس میناچی از عراق به ژنو آمد تا شخصاً ادعاهای پدرش را رد کند. وی در دیدار نسبتاً طولانیاش با کاپیتورن به او توضیح داد که به خواست و ارادهی خود تحصیلات عالیاش را در آمریکا نیمهتمام گذاشته و همراه همسرش به عراق رفته و شکایت پدرش ناشی از تبلیغات دروغ رژیم است.
من در زمان یاد شده در نهاد «سازمانهای بینالمللی مجاهدین» که مسئولیت آن با سعیده کیهانی بود فعالیت میکردم و شخصاً در ژنو حضور داشته و از نزدیک در جریان این دیدار و گزارشهای مربوط به آن بودم.
در گزارش ۱۱ اکتبر ۱۹۹۶ کاپیتورن به پنجاه و یکمین اجلاس کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد در ارتباط با موضوع شکایت ناصر میناچی مقدم علیه مجاهدین و ابراز نگرانی نسبت به سرنوشت فرزندش آمده است:
Mr. Abbas Minachi Moghaddam, whose relatives in Iran were told that he was imprisoned outside of Iran in a jail belonging to an opposition group. Mr. Minachi Moghaddam was received by the Special Representative in Geneva on 27 August 1996 and denied the allegations of imprisonment.
http://www.iranrights.org/english/document-381.php
ملاحظه کنید مجاهدین چگونه به خانوادههای نگران از سرنوشت عزیزانشان «فامیل الدنگ» میگویند و بعد همان موقع درگذشت ناصر میناچی را که در روابط درونیشان او را مستحق هر دشنامی میدانند، تسلیت میگویند و در وصف او مقاله مینویسند و او را ارج مینهند!
اگر مجاهدین راست میگویند و قدر کمکهای میناچی و صدرحاجسیدجوادی و … در سال ۵۸ را میدانند چرا این همه در حق محمدرضا روحانی و کریم قصیم نمکناشناسی میکنند و قدر زحمات سیسالهی آنها را نمی دانند؟ آنها که هنگام «استعفا»، رویشان را هم از راه دور بوسیده و مبارزات همراه آنها را ارج گذاشته و نوشته بودند:
«در این جا از خانم رجوی و دبیرخانه شورا محترمانه خداحافظی می کنیم . از دور روی دیگر همراهان دیرینه را می بوسیم و با مهر و دوستی بدرود می گوئیم.»
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=26968
نریمان و قهرمان حیدری دو عضو سابق مجاهدین همچون ناصر میناچی به مراجع بینالمللی علیه مجاهدین شکایت نکردند بلکه در نامهای محترمانه از مریم رجوی جویای سلامتی برادرانشان شدند.
http://www.hanifhidarnejad.com/Hidarnejad/index.php?option=com_content&task=view&id=11606&Itemid=1
واکنش مجاهدین را تحت عنوان پاسخ برادران این دو نفر در زیر ملاحظه کنید:
http://www.iran-efshagari.com/index.php?option=com_content&view=article&id=13355:2014-01-29-12-28-07&catid=5:2010-12-28-06-03-02&Itemid=6
عاطفه و عفت اقبال به هیچکس شکایت نکردند، به هیچ کس نامه ننوشتند، حتی مجاهدین و رهبری آن را مستقیماً مخاطب قرار ندادند بلکه در دفاع از ساکنان اشرف و لیبرتی خواهان انتقال آنها به کشور سوم شدند. همان خواستهای که مجاهدین به دروغ میگویند خواهان آن هستند و در عمل با همهی کسانی که چنین خواستهای دارند دشمنی میورزند. محمد اقبال زشتیای نبود که بر علیه خواهرانش به خرج ندهد. علاوه بر این که خواهرش عاطفه را فاحشه خواند، به وی اتهام همکاری با لاجوردی و حاجداوود و … زد و در مقالهی «بازنشخوار کنندگان فضولات ولایت» در مورد او نوشت: «در وسط راهروی زندان به پای حاج داوود رحمانی میافتاد و لاجوردی دژخیم هر گاه که از جلوی سلول وی رد میشد با مهربانی خطاب به وی میگفت: ”السابقون السابقون اولئک المقربون”…»
http://mohammadeghbal.blogspot.fr/2013/12/blog-post.html
این در حالی بود که عاطفه اقبال توسط مجاهدین پیشتر به عنوان «زندانی از بند رسته» به کمیسیون حقوق بشر ملل متحد برده میشد و خبرش همراه با مصاحبه و آب و تاب در صفحات نشریه و اخبار رادیو مجاهد انتشار پیدا میکرد. حتی خبر ازدواج او در نشریه مجاهد انعکاس مییافت و شور و فتورش در ارتباط با «انقلاب ایدئولوژیک» مجاهدین، زینتبخش صفحات نشریهی مجاهد میشد.
آیا به چنین سازمانی میشود اعتماد کرد؟
ایرج مصداقی ۱۴ بهمن ۱۳۹۲
پانویس:
۱- دیگر مقالات محمد اقبال علیه خواهرش عاطفه را در آدرسهای زیر ملاحظه کنید:
«میرغضبها»
http://mohammadeghbal.blogspot.fr/2013/12/blog-post_11.html
«تف و لعنت بر تو عاطفه پلید»
http://mohammadeghbal.blogspot.fr/2013/12/blog-post_279.html
«قیاس مع الفارق»
http://mohammadeghbal.blogspot.fr/2013/12/blog-post_14.html
این مقالات همگی در سایت همبستگی ملی انتشار یافته است.
توضیح: البته این احتمال میرود که مجاهدین در واکنش به این نوشته عباس میناچی را وادار کنند که از علاقمندی پدرش به مجاهدین و توبه و انابههای بعدی بنویسد و موضوع شکایت علیه مجاهدین را هم به وزارت اطلاعات و … نسبت دهد و نه نگاه پدرش به مجاهدین و
***
همچنین:
سخنی با مریم رجوی؛ به یاد «گوهر» و «گوهر»ها

ایرج مصداقی، پژواک ایران، ششم نوامبر ۲۰۱۳: … فریبا هادیخانلو و همسرش بهروز قربانی که هر دو از کورهی «انقلاب ایدئولوژیک» مجاهدین گذشته بودند و شاهد برکات این «انقلاب» بودند، پس از عزیمت به نروژ ، دست از اسلام شستند و مسیحی شدند. فریبا هادیخانلو در زمرهی پیکهای «انقلاب ایدئولوژی
بخش منتشر نشدهی گزارش ۹۲، نامهی سرگشاده به مسعود رجوی
ایرج مصداقی، سایت نه زیستن، نه مرگ، بیست و هفتم ژوئن ۲۰۱۳: … ۲۶ ژوئن، روز جهانی حمایت از قربانیان شکنجه است. به همین دلیل به عنوان یک «قربانی شکنجه» این روز را برای انتشار این قسمت از نامهام مناسب دیدهام. اگر لاجوردی و لاجوردیها من و ما را به خاطر مبارزهی بیامانمان با نظام […]
گزارش ۹۲، نامه سرگشاده ایرج مصداقی به مسعود رجوی
