نجات یافتگان در آلبانی، سیزدهم اکتبر 2021:… در هر صورت در هفته های آینده باید صدور کارت شناسایی بیومتریک صادر بشود ، چون یکی از تعهدات دولت آلبانی طبق توافق با اتحادیه اروپا می باشد که هیچ فرد خارجی در این کشور نمی تواند مستثنا از این قضیه باشد و کارت بیومتریک نداشته باشد. رجوی به خوبی می داند که با صدور کارت شناسایی برای افراد مستقر در زندان اشرف 3 ، اعضای قربانی سازمان مجاهدین اعتماد به نفس اولیه برای اینکه روی پاهای خود بایستند و با چشم های خود به زندگی و مبارزه نگاه کنند را کسب خواهند کرد. این دلیل وحشت رجوی و فرقه مجاهدین خلق است اما دیر یا زود این امر به وقوع خواهد پیوست. صدور کارت شناسایی آلبانی و وحشت رجوی
مجاهدین خلق: پایان سی سال حضور در عراق
وحشت رجوی از صدور کارت شناسایی آلبانی برای قربانیان فرقه مجاهدین خلق
شارلاتان بازی جدید رجوی : پول نداریم هزینه صدور کارت شناسایی برای قربانیان را به دولت آلبانی بپردازیم
تحریریه سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ایران آزادی ـ 11.10.2021
براساس اطلاع رسانی مقامات اداره مهاجرت آلبانی ، این کشور اقدام به صدور کارت شناسایی آلبانی معتبر بیومتریک برای افراد خارجی کرده است و به همین مناسبت کلیه پرسنل مربوط شروع به صدور آیدی کارت کردهاند ولی در رابطه با ایرانیان ، رهبری فرقه مجاهدین خلق از آنجایی که دیده به هیچ وجه نمی تواند جلوی این قانون دولت را بگیرد به شارلاتان بازی جدیدی روی آورده و مدعی شده است که پول نداریم برای کارت بیومتریک بپردازیم . این در حالی است که این کارت تنها حول و حوش ده یورو هزینه دارد.
کارت هویت معضل رجوی – خاتمه برده داری فرقه مجاهدین شرط اتحادیه اروپا برای پذیرفتن آلبانی
فرقه مجاهدین خلق در حالی که برای هر سخنران اجاره ای ده ها هزار دلار و برای هر تماشاچی اجاره ای صد ها دلار می پردازد، برای سنگ اندازی و مانع تراشی می گوید این هزینه را باید دولت آلبانی یا سازمان ملل بدهد چون ما پول نداریم .
به گفته مسئولین اداره مهاجرت این ها با این ترفند می خواهند که ایجاد مشکل و دردسر بکنند که صدور کارت شناسایی آلبانی برای ایرانیان تا جایی که می تواند به عقب بیندازند ولی این موضوع حداکثر دو هفته تا یک ماه به درازا نخواهد کشید و کارت برای ایرانیان هم باید صادر بشود.
در همین راستا افراد جداشده از سازمان در آلبانی به اداره مربوطه مراجعه کرده اند و مطرح کرده اند که ما ایرانیانی که خارج از سازمان هستیم می خواهیم بیاییم کارت بگیریم و هزینه را خودمان می دهیم . اما اداره مهاجرت پاسخ داده است که از آنجایی که اکثریت ایرانیان مستقر در آلبانی در کمپ مجاهدین هستند تا تعیین تکلیف شدن این موضوع صدور کارت برای کلیه ایرانی ها متوقف شده چون شما هم از نظر دولت آلبانی جزو کیس آنها محسوب می شوید.
در هر صورت در هفته های آینده باید صدور کارت شناسایی بیومتریک صادر بشود ، چون یکی از تعهدات دولت آلبانی طبق توافق با اتحادیه اروپا می باشد که هیچ فرد خارجی در این کشور نمی تواند مستثنا از این قضیه باشد و کارت بیومتریک نداشته باشد.
رجوی به خوبی می داند که با صدور کارت شناسایی آلبانی برای افراد مستقر در زندان اشرف 3 ، اعضای قربانی سازمان مجاهدین اعتماد به نفس اولیه را برای اینکه روی پاهای خود بایستند و. با چشم های خود به زندگی و مبارزه نگاه کنند را کسب خواهند کرد. این دلیل وحشت رجوی و فرقه مجاهدین خلق است اما دیر یا زود این امر به وقوع خواهد پیوست.
صدور کارت شناسایی آلبانی و وحشت رجوی
***
همچنین:
https://iran-interlink.org/wordpressfa/مدارک-هویتی-موجب-رهایی-اعضای-مجاهدین-خ/
مدارک هویتی موجب رهایی اعضای مجاهدین خلق در آلبانی می گردد
مسعود خدابنده، ایران اینترلینک، بیست و چهارم می 2021:… قانون جدید در دسامبر سال گذشته توسط هیأت وزیران دولت آلبانی تصویب شد و اکنون در کمیسیون پارلمانی آلبانی برای ورود به اتحادیه اروپا در حال بررسی است. این کمیسیون اعلام نمود که تلاش دارد قوانین را مطابق با الزامات اتحادیه اروپا تغییر دهد. به گفته مقامات آلبانیایی، این قانون که مدتی است در دست بررسی می باشد، به دنبال رفع نواقص در سیستم اداری است تا اخذ مدارک هویتی برای افراد مختلف خارجی را ساده کند. نمونه های ذکر شده در این خصوص عبارتند از: “اجازه اقامت افراد بدون تابعیت، اجازه اقامت برای بازنشستگان، اجازه اقامت برای کارمندان مسافرتی، یعنی آن دسته از اتباع خارجی که در کشورهای مختلف کار می کنند، نه در دفتر مؤسسات، و کار آن ها بیشتر شامل مسافرت است، و مجوز برای کسانی که از املاک و مستغلات متعلق به خود در جمهوری آلبانی استفاده می کنند.” مدارک هویتی موجب رهایی اعضای مجاهدین خلق در آلبانی می گردد
رجوی مزدور و تروریست است و ما نجات یافتگان از فرقه
مدارک هویتی موجب رهایی اعضای مجاهدین خلق در آلبانی می گردد.
صدور کارت شناسایی آلبانی و وحشت رجوی
نوشته: مسعود خدابنده
دوم خرداد 1400
ترجمه از متن اصلی به زبان انگلیسی:
هنگامی که فرقه مجاهدین خلق در سال 2016 به آلبانی منتقل شد، اعضای این سازمان بدون مدارک هویتی توسط کمیساریای عالی ملل متحد برای پناهندگان آورده شدند. به هر یک از آن ها 100 دلار آمریکا به علاوه یک قطعه کاغذ داده شد که در آن نوشته شده بود “به دلایل بشردوستانه” منتقل شده اند. رهبران مجاهدین خلق هنگام ورود به تیرانا، 100 دلار آمریکایی هر فرد را با 100 لک آلبانی (100 لک تقریباً برابر با یک دلار است) عوض کردند. به افراد تازه وارد مدارک هویتی داده نشد بلکه به عنوان خارجی بدون هویت باقی ماندند. قانون جدید در آلبانی موسوم به “برای خارجی ها” به زودی این وضعیت را اصلاح می کند.
قانون جدید در دسامبر سال گذشته توسط هیأت وزیران دولت آلبانی تصویب شد و اکنون در کمیسیون پارلمانی آلبانی برای ورود به اتحادیه اروپا در حال بررسی است. این کمیسیون اعلام نمود که تلاش دارد قوانین را مطابق با الزامات اتحادیه اروپا تغییر دهد. به گفته مقامات آلبانیایی، این قانون که مدتی است در دست بررسی می باشد، به دنبال رفع نواقص در سیستم اداری است تا اخذ مدارک هویتی برای افراد مختلف خارجی را ساده کند. نمونه های ذکر شده در این خصوص عبارتند از:
“اجازه اقامت افراد بدون تابعیت، اجازه اقامت برای بازنشستگان، اجازه اقامت برای کارمندان مسافرتی، یعنی آن دسته از اتباع خارجی که در کشورهای مختلف کار می کنند، نه در دفتر مؤسسات، و کار آن ها بیشتر شامل مسافرت است، و مجوز برای کسانی که از املاک و مستغلات متعلق به خود در جمهوری آلبانی استفاده می کنند.”
اولین ایرانیانی که از قانون جدید بهره مند می شوند کسانی هستند که عضویت در مجاهدین خلق را رد کرده اند و در حال حاضر بدون مدارک هویتی مناسب بوده و تلاش می نمایند تا خود را در جامعه آلبانی تثبیت کنند. روزنامه نگار تحقیقی جرجی تاناسی Gjergji Thanasi، که از چهار سال گذشته وضعیت اعضای سابق مجاهدین خلق را دنبال کرده تغییرات را این طور توضیح می دهد:
“قبلاً در گرفتن مجوزهای مختلف از بخش های مختلف شامل اقامت، کار، مسافرت، و غیره مشکلاتی وجود داشت. اکنون، برای خارجی ها یک اجازه واحد، و یک کارت سفید (وایت کارت) صادر می شود، که به آن ها کلیه حقوق شهروندی آلبانی به جز حق شرکت در انتخابات (انتخاب شدن و انتخاب کردن) و اخذ گذرنامه را می دهد. پس از چند سال، برای آن ها یک گرین کارت (به جای وایت کارت) صادر می شود که به آن ها حقوق شهروندی کامل می گردد.”
برای اعضای سابق مجاهدین خلق، این یک اتفاق خوشایند بوده است. حسن حیرانی می گوید:
“من برای تأمین معاش خود یک کافی شاپ را مدیریت کرده ام. اما اکنون می توانم مشاغل شخصی خودم را داشته باشم و ملک خریداری کنم. این تغییر بزرگی در تمام زندگی ما ایجاد خواهد کرد. کارت سفید حتی به ما اجازه می دهد تا دیدارهای خانوادگی را ترتیب دهیم.”
تعدادی از جداشدگان تقاضای مجوز فردی کرده اند و شماره ثبت نام را تا زمان صدور کارت سفید طی یک یا دو ماه آینده دریافت نموده اند.
قانون جدید همچنین در مورد اعضای مجاهدین خلق در اردوگاه اشرف 3 در شهرستان دورس هم اعمال می شود. پیش از این گزارش شده است كه مریم رجوی، رهبر مجاهدین خلق، در تلاش است تا این قانون را از دید اعضا پنهان كند و اقدامات لازم را برای كاهش اثرات آن انجام دهد. از اعضا خواسته می شود که متونی را امضا نمایند که از هرگونه حق زندگی مستقل چشم پوشی می کنند. آن ها باید سوگند یاد کنند که به عنوان یک عضو فرقه مجاهدین خلق شناخته شوند نه یک فرد آزاد با حقوق فردی. مشكل رجوی این است كه اگرچه وی قبلاً اعضا را از هرگونه حقوق و آزادی مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر ملل متحد محروم كرده است، اما یكی از اصول مندرج در ماده 30 در این سند این است كه هیچ كسی نمی تواند از حقوق و آزادی های خود چشم پوشی كند.
حیرانی پیش بینی می کند که این می تواند پایان مجاهدین خلق به عنوان یک فرقه در آلبانی باشد.
وی گفت: “وقتی اعضا آگاه شوند كه می توانند از سازمان خارج شده و از حقوق و مزایای اقامت آلبانیایی بهره مند شوند، سلطه رجوی بر آن ها از بین خواهد رفت.”
یادآوری می کنم که هنگامی که مجاهدین خلق در عراق بودند نیز اعضا فاقد مدارک هویتی بودند: اعضا برای از دست دادن فردیت و هویت خود از نام های سازمانی استفاده می کردند و نه از نام های اصلی خود. کسانی که نیاز به سفر داشتند از گذرنامه های جعلی یا گذرنامه های متعلق به سایر اعضا و هواداران استفاده می کردند. به اعضا گفته می شد که این امر برای اهداف امنیتی است زیرا دولت ایران از آن ها جاسوسی می کند. دلیل اصلی، جلوگیری از داشتن مدارک هویتی توسط اعضا بود. به اعضا یادآوری می شد که اگر آن ها بخواهند از سازمان خارج شوند، مجازات تحت حکومت صدام حسین برای هر کسی که فاقد گذرنامه یا مدارک هویتی باشد به صورت خودکار 8 سال زندان به جرم مهاجرت غیرقانونی است. این بدان معنا بود که بیشتر اعضا جرأت ترک سازمان را نداشتند. چندین نفر که آنجا را ترک کردند بر اساس این قانون در زندان ابوغریب زندانی شدند.
مریم رجوی در آلبانی از فساد اداری و ضعف دولت بهره مند شده است. او از حمایت ضمنی سازمان سیا سود می برد. این امر به وی امکان داده است تا اعضا را به عنوان برده های فاقد مدارک هویتی نگه دارد، و لذا آنان برای تمام نیازهای اساسی خود كاملاً به سازمان وابسته هستند. افرادی که موفق به ترک این فرقه شدند اغلب مدتی برای زنده ماندن بدون داشتن مدارک هویتی لازم، که به آن ها امکان کار می دهد، تلاش کرده اند. در عرض چند هفته آینده، این وضعیت به پایان خواهد رسید. همه ایرانیانی که در سال 2016 به آلبانی آمده اند می توانند در سیستم جدید ثبت نام کنند که قطع رابطه آن ها با فرقه رجوی را تسهیل می کند و به آن ها امکان می دهد تا در جامعه آزادانه و سالم زندگی کنند.
صدور کارت شناسایی آلبانی برای نجات یافتگان از فرقه رجوی در دستور کار قرار گرفت)
خلاصه ای از 30 ماده اعلامیه جهانی حقوق بشر:
ماده 1: همه ما آزاد به دنیا آمده ایم. همه ما افکار و عقاید خودمان را داریم و باید با همه یکسان رفتار شود.
ماده 2: حقوق مندرج در اعلامیه متعلق به همه است، مهم نیست که ما چه کسی هستیم، از کجا آمده ایم، یا چه اعتقاداتی داریم.
ماده 3: همه ما حق زندگی در آزادی و امنیت را داریم.
ماده 4: هیچ کس نباید به عنوان برده نگه داشته شود و هیچ کس حق ندارد با دیگران به عنوان برده ی خود رفتار کند.
ماده 5: هیچ کس حق ندارد شکنجه کند، یا شخص دیگری را تحت رفتار بیرحمانه یا غیرانسانی قرار دهد.
ماده 6: همه ما هر کس که هستیم و در هر کجای دنیا که هستیم حمایت قانونی باید داشته باشیم.
ماده 7: قانون برای همه یکسان است و باید با همه ما به صورت برابر رفتار شود.
ماده 8: همه ما در صورت برخورد ناعادلانه حق حمایت قانونی داریم.
ماده 9: هیچ کس نباید دستگیر، زندانی، یا از کشور اخراج شود، مگر این که دلیل موجه قانونی برای این کار وجود داشته باشد.
ماده 10: هر کسی که به جرمی متهم شده است حق دادرسی عادلانه و علنی را دارد و کسانی که ما را محاکمه می کنند باید مستقل باشند و تحت تأثیر دیگران نباشند.
ماده 11: هر کسی که به جرمی متهم شده است حق دارد تا زمانی که به طور عادلانه گناهکاری وی ثابت نشود، بی گناه شناخته شود.
ماده 12: هیچ کس حق ندارد بدون دلیل موجه وارد خانه ما شود، نامه های ما را باز کند یا در امور شخصی و خانوادگی ما دخالت نماید. اگر کسی بخواهد به طور ناعادلانه به اعتبار ما لطمه بزند، ما نیز حق دفاع و محافظت از خود داریم.
ماده 13: همه ما حق حرکت آزادانه در داخل کشور محل استقرار خود را داریم، و در صورت تمایل حق بازدید از کشورهای دیگر را داریم.
ماده 14: اگر در کشور خود در معرض آسیب قرار بگیریم حق داریم برای حفاظت از خود به كشور دیگری برویم.
ماده 15: همه ما حق شهروندی يك كشور را داريم و هيچ كس نبايد مانع از آن شود كه بدون دليل، شهروند كشور ديگری مغایر با تمايل خود باشيم.
ماده 16: ما باید حق ازدواج و تشکیل خانواده را به محض این که از نظر قانونی به سن کافی رسیدیم داشته باشیم. قومیت، ملیت و دین ما نباید مانع این کار شود. مردان و زنان هنگام ازدواج و همچنین جدا شدن از حقوق یکسانی برخوردارند. هرگز نباید مجبور به ازدواج شویم. دولت موظف است از ما و خانواده ما محافظت کند.
ماده 17: هرکس حق تملک دارایی خود را دارد و هیچ کس حق ندارد این موضوع را بدون دلیل قانونی و موجه از ما بگیرد.
ماده 18: هر کس حق دارد آزادانه فکر کند یا آنچه را که می خواهد باور نماید، از جمله حق اعتقادات دینی. ما حق داریم هر زمان که بخواهیم اعتقادات یا آیین خود را تغییر دهیم و حق داریم که به صورت علنی یا خصوصی دین منتخب خود را به تنهایی یا با دیگران تغییر دهیم.
ماده 19: هر کس حق دارد نظرات خود را داشته باشد، و بتواند آزادانه آن ها را بیان کند. ما باید حق داشته باشیم که ایده های خود را با کسانی که می خواهیم و به هر طریقی که انتخاب کنیم به اشتراک بگذاریم.
ماده 20: همه ما باید حق تشکیل گروه ها و تشکیل جلسات مسالمت آمیز را داشته باشیم. در صورت عدم تمایل هیچ کس مجبور به عضویت در گروهی نیست.
ماده 21: همه ما حق داریم در امور سیاسی کشورمان یا با انتخاب آزادانه سیاستمداران برای نمایندگی از ما یا متعلق به خود دولت مشارکت داشته باشیم. مردم باید به طور منظم رأی بدهند و رأی فردی هر شخص باید مخفی باشد. هر رأی فردی باید به یک اندازه ارزش داشته باشد.
ماده 22: جامعه ای که در آن زندگی می کنیم باید از طریق دسترسی به کار، درگیر شدن در فعالیت های فرهنگی و حق رفاه اجتماعی به هر فردی کمک کند تا در بهترین توانایی خود رشد کند. هر فرد در جامعه باید از آزادی رشد شخصیت خود با پشتیبانی از منابع موجود در آن کشور برخوردار باشد.
ماده 23: همه ما حق اشتغال، آزادی در انتخاب كار و حقوق عادلانه ای داريم كه به ما اجازه می دهد زندگی كرده و خانواده خود را تأمين كنيم. همه کسانی که کار یکسانی را انجام می دهند، باید حق دریافت حقوق برابر و بدون تبعیض داشته باشند. ما حق داریم دور هم جمع شویم و گروه های صنفی تشکیل دهیم تا از منافع خود به عنوان کارگر دفاع کنیم.
ماده 24: هر کس حق استراحت و اوقات فراغت را دارد. ساعت کاری باید محدود باشد و افراد باید بتوانند مرخصی با حقوق داشته باشند.
ماده 25: همه ما حق داشتن به حد کافی غذا، لباس، مسکن و مراقبت های بهداشتی برای خود و خانواده خود را داریم. اگر بیکار، بیمار، سالمند، از کار افتاده، بیوه شده ایم یا به دلایلی که خارج از اختیار ماست نمی توانیم زندگی خود را تأمین کنیم، باید به پشتیبانی لازم دسترسی داشته باشیم. مادر باردار و کودک او باید هر دو از مراقبت و پشتیبانی بیشتری برخوردار شوند. همه کودکان هنگام تولد باید از حقوق یکسانی برخوردار باشند.
ماده 26: هر کس حق تحصیل دارد. تحصیلات ابتدایی باید رایگان باشد. همه ما باید بتوانیم تا جایی که تمایل داریم ادامه تحصیل دهیم. در مدرسه باید به ما کمک شود تا استعدادهای خود را رشد دهیم، و درک و احترام به حقوق بشر دیگران را به ما یاد بدهند. همچنین باید به ما یاد داده شود که از هر قومیت، مذهب یا کشوری که هستیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم. والدین ما حق انتخاب خویشاوندی را دارند.
ماده 27: همه ما حق داریم در هنر، موسیقی، ادبیات و علوم اجتماعی و مزایایی که به همراه دارند سهیم شویم. اگر ما یک هنرمند، نوازنده، نویسنده یا دانشمند هستیم، باید از آثار ما محافظت شود و بتوانیم از آنها بهره مند گردیم.
ماده 28: همه ما حق داریم در جامعه ای آرام و منظم زندگی کنیم و از این حقوق و آزادی ها باید محافظت شود و از این حقوق همه کشورهای جهان برخوردار شوند.
ماده 29: ما در قبال جامعه ای که در آن زندگی می کنیم وظایفی داریم که باید به ما امکان توسعه هرچه بیشتر را بدهد. این قانون باید حقوق بشر را تضمین کند و به همه اجازه دهد تا از احترام متقابل یکسانی برخوردار شویم.
ماده 30: هیچ دولت، گروه یا فردی نباید به گونه ای رفتار كند كه موجب از بین رفتن حقوق و آزادی های اعلامیه جهانی حقوق بشر شود.
مدارک هویتی موجب رهایی اعضای مجاهدین خلق در آلبانی می گردد.
صدور کارت شناسایی آلبانی و وحشت رجوی
***
بایدن بر سر دوراهی : ایرانیان ترامپ را دیوانه می دانند، اما آمریکا را مقصر می بینند
همچنین:
https://iran-interlink.org/wordpressfa/مسعود-خدابنده-در-گفت%e2%80%8cوگو-با-پایگاه-مر/
مسعود خدابنده در گفتوگو با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی (قسمت دوم و پایانی)
محمد جعفربگلو، مرکز اسناد انقلاب اسلامی (انتشار اول: بیست و پنجم ژوئن 2020) :… مسعود خدابنده میگویدوقتی مجاهدین خلق از عراق اخراج شدند، امریکا با پرداخت حدود سی میلیون دلار (سه پرداخت ده میلیون دلاری) به آلبانی و فشارهای سیاسی و خارج کردنِ سازمان از لیست تروریستی امریکا و اروپا، دولت آلبانی را وادار کرد که اینها را بپذیرد. بخش مهمی از ناگفتههای مسعود خدابنده درباره طرح سازمان مجاهدین خلق برای ترور سران نظام در اواخر دهه 60 است. او میگوید: در اواخر دهه 60، سازمان منافقین با اعزام یک تیم تروریستی، قصد ترور آیتالله خامنهای را داشت. او رابط این تیم ترور را برای نخستینبار معرفی میکند و اطلاعات تازهای درباره آن عملیات ناکام ارائه میدهد. خدابنده در بخش دیگری از تحلیلهایش، تاکتیک و استراتژی سازمان مجاهدین خلق را به چالش میکشد و فراز و نشیب روابط فرقه رجوی با سرویسهای آمریکایی را تبیین میکند. مسعود خدابنده در گفتوگو با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی (قسمت دوم و پایانی)
شد غلامی که آب جوی آرد، آب جوی آمد و غلام ببرد
مسعود خدابنده در گفتوگو با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی (قسمت دوم و پایانی)
( جوخههای ترور مجاهدین خلق )
عضو سابق سازمان مجاهدین خلق مطرح کرد:
نقشه منافقین برای ترور آیتالله خامنهای در اواخر دهه 60/ رجوی در جلسات درون سازمانی مسئولیت انفجار 7 تیر و 8 شهریور را پذیرفت/ سرنوشت عامل انفجار حزب جمهوری چه شد؟
مسعود خدابنده میگوید: درمورد انفجار دفتر نخستوزیری و دفتر حزب جمهوری اسلامی، فکر نمیکنم کسی در بین اعضاء، هواداران، اعضای شورا و یا جداشدگان وجود داشته باشد که نداند آن انفجارها کار سازمان بوده. بله! رجوی بارها در جلسات این مسئولیت را پذیرفته و البته آن روزهایی هم که مسئولیت را با کنایه میپذیرفت (میگفت این خشم خلق قهرمان بود که این کار را کرد) بخاطر حضورش در فرانسه بود که با رفتن به عراق این قید دیگر برایش وجود نداشت. وقتی مجاهدین خلق از عراق اخراج شدند، امریکا با پرداخت حدود سی میلیون دلار (سه پرداخت ده میلیون دلاری) به آلبانی و فشارهای سیاسی و خارج کردنِ سازمان از لیست تروریستی امریکا و اروپا، دولت آلبانی را وادار کرد که اینها را بپذیرد.
تاریخ انتشار: ۱۰:۵۳ – ۰۴ تير ۱۳۹۹ – 2020June 24
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی – محمد جعفربگلو؛ بعد از ورود سازمان مجاهدین خلق به فاز مسلحانه، عملیات تروریستی این سازمان در ابعاد وسیع دنبال شد. انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر 1360 و دو ماه بعد، انفجار دفتر نخستوزیری در 8 شهریور همان سال، نشان داد مسعود رجوی «زدن سرانگشتان نظام» و «بیآینده کردن» آن را هدف خود قرار داده است.
تاکنون روایتها و تحلیلهای بسیاری درباره وقایع 7 تیر و 8 شهریور 60 منتشر شده است اما روایت اعضای سازمان مجاهدین خلق از آنچه در تابستان آن سال رخ داد نیز قابل تامل است و میتواند حلقههای مغفول مانده و یا مفقود شده را نمایان کند.
مسعود خدابنده، عضو اسبق سازمان مجاهدین خلق و از نزدیکترین حلقهها به مسعود رجوی، ناگفتههای بسیاری درباره سازمان منافقین و عملیات تروریستی سازمان در تابستان 1360 دارد. او که عضو شورای ملی مقاومت، مسئول مستقیم تیم حفاظت، استقرار و تردد مسعود و مریم رجوی و فرمانده ارتش آزادیبخش بود، در سال 1375 از سازمان جدا شد.
خدابنده به یاد میآورد که رجوی بارها در جلسات، مسئولیت انفجار دفتر حزب جمهوری و دفتر نخستوزیری را پذیرفت. او میگوید بعد از عملیات تروریستی 7 تیر و 8 شهریور 1360، محمدرضا کلاهی و مسعود کشمیری را ملاقات کرده است. به گفته خدابنده، کلاهی بعد از انفجار دفتر حزب جمهوری به مقر منافقین در مرز کردستان ایران رفت و در آن مقر بود که خدابنده با کلاهی آشنا شد. چندی بعد کشمیری هم به همین مقر آمد و از آنجا به بغداد منتقل شد.
مسئول مستقیم حفاظت از مسعود رجوی، اطلاعات و تحلیلهای تازهای درباره نقش رجوی در قتل کلاهی دارد. او میگوید: تنها نیرویی که از حذف وی منفعت میبرد سازمان مجاهدین خلق و شخص رجوی بوده است. به گفته وی، سرویسهای امریکایی مانع از انجام تحقیقات درمورد نقش سازمان مجاهدین خلق در قتل کلاهی شدند.
مسعود خدابنده درباره کشمیری نیز اعتقاد دارد: این که سازمان، مسعود کشمیری را هم مثل کلاهی کشته باشد یا بخواهد بکشد اصلا بعید نیست.
وی درباره حمایت آمریکا از سازمان منافقین میگوید: وقتی مجاهدین خلق از عراق اخراج شدند، امریکا با پرداخت حدود سی میلیون دلار (سه پرداخت ده میلیون دلاری) به آلبانی و فشارهای سیاسی و خارج کردنِ سازمان از لیست تروریستی امریکا و اروپا، دولت آلبانی را وادار کرد که اینها را بپذیرد.
بخش مهمی از ناگفتههای مسعود خدابنده درباره طرح سازمان مجاهدین خلق برای ترور سران نظام در اواخر دهه 60 است. او میگوید: در اواخر دهه 60، سازمان منافقین با اعزام یک تیم تروریستی، قصد ترور آیتالله خامنهای را داشت. او رابط این تیم ترور را برای نخستینبار معرفی میکند و اطلاعات تازهای درباره آن عملیات ناکام ارائه میدهد.
خدابنده در بخش دیگری از تحلیلهایش، تاکتیک و استراتژی سازمان مجاهدین خلق را به چالش میکشد و فراز و نشیب روابط فرقه رجوی با سرویسهای آمریکایی را تبیین میکند.
بخش دوم گفتوگوی مکتوب پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی با مسعود خدابنده را در ادامه میخوانید.
کشمیری و کلاهی بعد از عملیات تروریستی تابستان 60 از ایران خارج شدند. آیا این دو نفر را در جمع سازمان دیدید؟ سرنوشت آنها چه شد؟
مسعود خدابنده: همزمان با آمدن مسعود رجوی و ابوالحسن بنیصدر به فرانسه، من از لندن به پاریس اعزام شدم و سپس همراه آقای سعید شاهسوندی برای بردن یک فرستنده رادیو ده کیلوواتی و سایر وسائل ارتباطی از مونیخ به بغداد (همراه رادیو و وسائل) و از آنجا به مرز کردستان ایران و از طریق کوهستان به دره زیر سردشت منتقل شدم.
مدتی نگذشته بود که این مقر، محل وصل نفرات داخل کشور به فرانسه شد. خیلیها در آن سالهای بعد از شکست کودتای رجوی (30 خرداد شصت) از طریق مقر ما که آن زمان همجوار مقر حزب دموکرات بود به دفتر بغداد و از طریق اردن به فرانسه منتقل شدند. از جمله اینها مهدی ابریشمچی از سران مجاهدین و جلال گنجهای از شوراییهای مجاهدین و بسیاری دیگر را من خودم از مرز تحویل گرفتم.
مسعود کشمیری و محمدرضا کلاهی هم در همین زمان و البته با فاصله زمانی کمی به مقر ما آورده شدند. مشخص بود که هیچکدام را بخاطر سابقه، نمیتوانستیم به اروپا بفرستیم و دستور، نگه داشتن و مراقبت از آنها بود. کلاهی (نام سازمانی: کریم رادیو) را که به لحاظ فنی در ایستگاه رادیو قابل استفاده بود در کردستان نگه داشتیم و مسعود کشمیری (نام سازمانی: باقر روابط) را که عربی بلد بود به دفتر بغداد فرستادیم.
من بعنوان کسی از نزدیک با این دو فرد در ارتباط بودم میتوانم شهادت بدهم که هیچ کدام سابقه جدی ارتباطی با مجاهدین نداشتند. بطور مشخص مسعود کشمیری حتی یک سرود سازمانی یا دعاهای خاص بعد از نماز مجاهدین را بلد نبود و من سرودهای صبحگاه و شعائر مرتبط را به وی آموزش دادم. کلاهی هم همینطور. به هیچ وجه حتی ریخت و قیافهاش به این کارها نمیخورد. رابطش ابراهیم ذاکری (نام سازمانی: کاک صالح) بود که در ایران برای ترور مجهزش کرده بود. ابراهیم ذاکری هم خودش مهندسی برق از دانشگاه تهران داشت.
من دو سال بعد (زمانی که سپاه وارد منطقه شد و ما با گذشتن از رودخانه زاب از ایران به عراق عقبنشینی کردیم) ماموریتم در آنجا پایان یافت. (رادیو به عراق منتقل شد و نیازی به من نبود). کار رادیو را به محمدرضا کلاهی سپردم و به فرانسه رفتم. سالها بعد که با مسعود رجوی – این بار علنی – به عراق برگشتم، کلاهی بدون هیچ تغییری (شاید کمی خستهتر) هنوز مسئولیتهای صرفا فنی را بعهده داشت. (سرویس و نگهداری و تعمیرات بیسیمها و تلفنها و …) و کشمیری هم همچنان در دفتر بغداد بعنوان رابط و مترجم مشغول کار بود. هیچ کدام از این دو تا آخرین روزهایی که من آنها را در عراق دیدم به لحاظ ایدئولوژیک به سازمان نزدیک نشدند. آنها سازمان را تحمل میکردند و سازمان آنها را. هیچکدام چارهای نداشتند. مراحل مختلف انقلاب ایدئولوژیک و طلاقهای ایدئولوژیک حتی برایشان قابل فهم نبود ولی در کارهای اجرائی سر خودشان را گرم میکردند تا زمان بگذرد. مسئولین سازمانی هم از این موضوعات اطلاع داشتند، ولی همین که اینها مشکلی ایجاد نکنند برایشان کافی بود.
توضیح خدابنده درباره عکس: دو نفر سمت راست من و سعید شاهسونی هستیم. رادیو به قطعات قابل حمل بستهبندی شده و درحال آمادهسازی قطعه اصلی برای حمل با دست هستیم
یک خاطره از کلاهی دارم که بعد از عقبنشینی از ایران به عراق به مقر فیلق دوم در سلیمانیه رفتیم و آنجا سلاحها تحویل داده شد و هنوز عرق نفرات خشک نشده بود که عراقیها آمدند و تعدادی را برای تخلیه اطلاعاتی بردند. کریم (کلاهی) وقتی برگشت گریه میکرد و تشنج داشت. بعدا خصوصی به من گفت عملا بخاطر این که اطلاعاتش را آن روز به عراقیها داده بود از درون شکسته شده بود و دیگر آن آدم قبلی نبود.
برادرتان ـ آقای ابراهیم خدابنده ـ میگفت بعد از اینکه کلاهی و کشمیری از ایران خارج شدند، رجوی آنها را در یک جلسه به اعضاء معرفی کرد و گفت که اینها عاملین انفجار 7 تیر و 8 شهریور هستند. شما چیزی از این جلسه یا جلسات مشابه به خاطر دارید؟ آیا رجوی رسما در بین اعضاء اعلام کرد که ما دفتر حزب جمهوری و دفتر نخستوزیری را زدیم؟
مسعود خدابنده: بله! این مسائل بعدها و در جریان جلسات انقلاب ایدئولوژیک و بحث طلاق و دادن “همه چیز” به رهبری بود. اما رجوی طبعا نمیدانست که روزی صدام سقوط میکند و آن اطمینان خاطرش مخدوش میشود. درمورد انفجار دفتر نخستوزیری و دفتر حزب جمهوری اسلامی، فکر نمیکنم کسی در بین اعضاء، هواداران، اعضای شورا و یا جداشدگان وجود داشته باشد که نداند آن انفجارها کار سازمان بوده. بله! رجوی بارها در جلسات این مسئولیت را پذیرفته و البته آن روزهایی هم که مسئولیت را با کنایه میپذیرفت (میگفت این خشم خلق قهرمان بود که این کار را کرد) بخاطر حضورش در فرانسه بود که با رفتن به عراق این قید دیگر برایش وجود نداشت.
سرانجامِ کلاهی چه شد؟ آیا درست است که سازمان او را حذف کرد؟
مسعود خدابنده: محمدرضا کلاهی در هلند با نام مستعار زندگی میکرد که چند سال پیش کشته شد. متاسفانه تحقیقات درمورد مرگ کلاهی به مسئله سیاسی و متهم کردن جمهوری اسلامی تبدیل شد (طبعا به عمد) درحالیکه با وساطت سرویسهای امریکایی عملا تحقیقات درمورد سازمان و نقش آن در این قتل حتی اجازه شروع نیافت.
با توجه به این که احتمال دستگیری کلاهی توسط پلیس بینالملل (درحالیکه حفاظ سازمانی از وی برداشته شده بود) یا حرف زدنش در مورد اطلاعاتی که داشت، برای سازمان و ایضا سرویسهای مرتبط قابل قبول نبود، شخصا فکر میکنم تنها نیرویی که از حذف وی منفعت میبرد سازمان مجاهدین خلق و شخص رجوی بود.
مسئله پیچیدهای نیست؛ سازمان مجاهدین هم انگیزه بالایی برای این کار (قتل کلاهی) داشت (پاک کردن گذشته و راحت شدن از دست کسی که میتوانست هر زمان بخواهد حرف بزند و حاضر به همراهی با آنها نبوده و جدا زندگی میکرده) و هم اطلاعات و دسترسی خوبی به وی داشت (هواداران سازمان با کلاهی در ارتباط بودند) و هم موقعیت آن را داشت. بنده در این مورد چند بار هم با مقاماتی در هلند صحبت کردم ولی متاسفانه مسیر تحقیق در رابطه با سازمان مجاهدین را از بالا بستهاند و اجازه داده نشد که حتی یک مصاحبه اولیهای با مریم رجوی بعنوان مسئول این سازمان انجام بگیرد.
سرنوشتِ کشمیری چه شد؟
مسعود خدابنده: کشمیری به قولی چند سال قبل در آلمان دیده شده بود که رانندگی تاکسی میکرده است. همانطور که قبلا گفتم زندگی خارج از روابط این دو نفر چیز عجیبی نیست و برایم قابل فهم است (از اول هم وصل ایدئولوژیک نبودند و احتمالا افرادی مثل ابراهیم ذاکری سرشان کلاه گذشته و به ترور وادارشان کرده بودند) ولی این که سازمان، مسعود کشمیری را هم مثل کلاهی کشته باشد یا بخواهد بکشد اصلا بعید نیست. چراکه سازمان از زمان ورودش به آلبانی به شدت بدنبال حذف افراد شناخته شده و پاک کردن سابقهاش بوده و یکی از این تهدیدات جدی را هم همین مسعود کشمیری میدانست و میداند (اگر هنوز زنده باشد).
به نقش سرویسهای آمریکایی در حمایت از سازمان مجاهدین خلق اشاره کردید. در این باره بیشتر صحبت کنید.
مسعود خدابنده: وقتی مجاهدین خلق از عراق اخراج شدند، امریکا با پرداخت حدود سی میلیون دلار (سه پرداخت ده میلیون دلاری) به آلبانی و فشارهای سیاسی و خارج کردنِ سازمان از لیست تروریستی امریکا و اروپا، دولت آلبانی را وادار کرد که اینها را بپذیرد. آلبانی ولی عراق صدام نیست. در این محل جدید که میخواهد به اتحادیه اروپا هم بپیوندد، یکی از معضلات و تهدیداتی که نمیگذارد فرقه رجوی خواب راحت داشته باشد گذشته و تاریخچه تروریستی سازمان بوده و هست. به همین خاطر سازمان از همان روز اول ورودش، شروع به حذف شاهدین و مدارک کرده است. (حذف کلاهی توسط سازمان مجاهدین، در همین راستا توجیه میشود.)
از همان روزهای اول انتقال شاهد بودم که خیلی از کسانی که یا تحت تعقیب بینالمللی بوده و یا شاهدین عینی برخی از قتلهای گسترده درون سازمانی بودهاند، به اشکال مختلف کشته شدهاند. بطور مثال میشود از مالک شراعی (که از شاهدین قتل 51 نفر در درون کمپ اشرف عراق بود) یاد کنم. او کسی بود که دوبار عرض کارون را شنا میکرد. بعد از مرگش، سازمان ادعا کرد در یک حوض کشاورزی چند متری غرق شده است! بعدا معلوم شد که یکبار میخواسته از قرارگاه فرار کند که نگذاشتهاند.
شراعی اگر بیرون میآمد حتما اطلاعاتش از قتل آن 51 نفر در کمپ اشرف علنی میشد. رجوی چطور میتوانست این را بپذیرد؟ سازمان از دست افرادی مثل محمدرضا کلاهی و مسعود کشمیری در عراق در امان بود و آن دو نمیتوانستند کاری انجام بدهند ولی بعد از سقوط صدام و بخصوص که اینها حتی در آلبانی هم نبودند و در اروپا بودند، عملا تهدید جدی محسوب میشدند و از نظر من سازمان با انگیزه خلاص شدن و با سوءاستفاده از اعتماد این افراد و هواداران در اروپا و با خرید مزدور و قاتل، محمدرضا کلاهی را ترور کرد و اگر هم مسعود کشمیری را هنوز نکشته باشند حتما دنبالش هستند او را هم حذف کنند.
سازمان رجوی تحمل دیدن مسعود کشمیری جز در “اطاقی دربسته”، در “قرارگاهی دربسته” و در “کشوری دربسته” را نداشته، ندارد و نخواهد داشت. عدم تحقیق سرویسها و مقامات اروپایی در این رابطه هم البته خودش شکبرانگیز است. یعنی اگر سازمان به سرویسها اطلاع داده که کلاهی را فرستادهاند هلند و تحت نام مستعار در هلند زندگی میکند که چرا امنیتش توسط سرویس هلند تامین نشده؟ و اگر اطلاع ندادهاند که سرویسهای اروپا چطور حاضرند از این مسئله بگذرند و قبول کنند با سازمانی کار کنند که سرخود چنین پروژهای را انجام داده است؟ منطقی نیست. معمول هم نیست. دست آخر فقط تحقیقات مستقل است که ریشه این قضیه را خواهد یافت؛ ولی این راه را به هر دلیل، با فشار امریکا بستهاند.
مسعود خدابنده پشت سر مسعود و مریم ایستاده است
ماجرای آن 51 نفر که گفتید در اشرف کشته شدند چه بود؟
مسعود خدابنده: زمانی که سازمان را از لیست بیرون آوردند، اطلاع دادند که در مقابل، شما کمپ اشرف را تخلیه میکنید و به کمپ موقت لیبرتی میروید تا از آنجا تعیین تکلیف شوید. مجاهدین خلق قبول کردند و امضاء کردند. ولی وقتی اتوبوسها آمدند که منتقلشان کنند، طبق معمول دبه درآورند که باید یک پولی بابت این زمین به رجوی بدهید (دقت داشته باشید که زمین را صدام به زور از کشاورزان گرفته و به آنها داده و دادگاه هم به نفع کشاورزان رای داده بود) به این حساب صد نفر را در کمپ نگه داشتند. مدتی بعد از بیرون حملهای به این کمپ شد و درگیری بین مهاجمین و این صد نفر رخ داد. پنجاه و یک نفر از اینها کشته شدند و 49 نفر زنده ماندند که روز بعد به کمپ لیبرتی منتقل شدند.
این میان یک جنازه دیگری هم بود که بیصاحب ماند و مجاهدین مدعی شدند که از نفرات مهاجم است. با ورود دولت عراق و بررسی دی.ان.ای مشخص شد که این فرد “مسعود دلیلی” است که مدتی قبل از قرارگاه فرار کرده بود و در بغداد یک روز از هتل مهاجر خارج شده و دیگر برنگشته بود. جای شکنجه هم بر بدن جسد نشان میداد که این فرد را بعد از دزدیدن در عراق در کمپ اشرف زندانی کرده بودند (چون وی از نفرات نزدیک و گارد حفاظتی رهبر سازمان بود) صورت جسد را هم برای این که شناخته نشود سوزانده بودند. مجاهدین خلق بعد از لو رفتن مسئله اعتراف کردند که این مسعود دلیلی است ولی مدعی شدند که وی با مهاجمین همراهی میکرده و نمیدانیم اصلا چطور کشته شده و چطور صورتش را سوزاندهاند!
در هر حال 49 نفر به کمپ جدید منتقل شدند. این افراد طبعا شاهدین عینی بودند که آن روز چه اتفاقی افتاده. مجاهدین خلق حاضر نشدند اجازه دسترسی به این افراد را بدهند و بعدا هم جداشدگان اطلاعرسانی کردند که در داخل کمپ هم اینها بصورت مجزا نگهداری شده و حق صحبت با دیگران در این مورد را ندارند. شراعی فردی بود که هم اطلاعات آن زمان را داشت و هم در آلبانی قصد جداشدن داشت.
آیا سازمان برنامه تروریستی بزرگی (در ابعاد انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری یا ترور سران نظام) داشت که به نتیجه نرسید؟ یا موفق به اجرای آن نشد؟ اگر بود لطفا توضیح دهید. قصد ترور چه کسی را داشتند که موفق نشدند نقشه خود را انجام دهند؟
مسعود خدابنده: سازمان بعد از این دو حرکت عملا به بحث “زدن سرانگشتان رژیم” روی آورد. خاطرهای دارم از کسانی که سازمان آنها را میفرستاد برای ترور و ممکن بود خودشان هم در این جریان کشته شوند.
یکی از کسانی که الان هم در انگلستان است، مسئول آموزش و انتقال تیمهای ترور از مرز پاکستان بود. او میگفت: روزی به من اطلاع دادند که این بار خودت باید بروی. میگفت: من هم تا حدودی خوشحال شدم، چون خیلیها بخاطر من و با آموزش من کشته شده بودند و خوب بود که نوبت خودم باشد. لذا نفر همراهم را انتخاب کردم و از مرز عبور کردیم و در مسافرخانهای خوابیدیم. صبح که بیدار شدم دیدم نفر همراه من بیست هزار دلار را برداشته و فرار کرده. من بیست هزار دلار داشتم و قرار بود روز بعد به زاهدان برویم تا سرقرار سلاح و موتور تحویل بگیریم. زنگ زدم به سرپل که قضیه این است. جواب دادند که خودت تنهایی برو و کار را انجام بده.
او میگفت: من یک روزِ تمام نقشه و برنامه را بالا و پایین کردم که چطور یک نفره کار را انجام بدهم؟! شروع میکردم از بالا و وقتی به آخر نقشه میرسیدم میدیدم “من کشته خواهم شد” و “سوژه زنده میماند.” سوژه آیتالله خامنهای بود. این موضوع مربوط میشود به سالهای 1989 یا 1990.
میگفت: در نهایت رفتم سر قرار. قاچاقچی را دیدم، آشنا درآمد. بیست هزار دلار را دادم به او که من را به طریقی خارج کند و این قاچاقچی توانست من را برساند به انگلستان.
این شخص الان سالهاست به عنوان یک فرد پاکستانی با نام مستعار کار و زندگی میکند. من با او حدود سال 1995 آشنا شدم. البته پنج شش سال قبل از آن دنبال این کار بوده و بعد از فرار مدتی بصورت مخفی در بین جامعه پاکستانی کار میکرد تا که قانع شد خودش را معرفی کند. و البته از گذشته هم صحبتی نمیکند. او در سازمان در ردههای بالاتر به اسم «رئوف پاکستان» شناخته میشد و سرپل “اعزام” و رابط “رابطی” در پاکستان بود. یعنی مسئولیت آخرین آموزشها و توجیه و اعزام تیمهای ترور از مرز پاکستان را داشت.
اساسا شروع کار انجمن نجات در ایران هم از همین قضیه سرچشمه گرفت. سالهای 1996 و 97 (من تازه از سازمان جدا شده بودم). انبوهی افراد را میفرستادند به ایران و اینها باید هرجا که میتوانستند، در سطل زباله بمب بگذارند، رهگذران را ترور کنند، خمپاره بزنند به مناطق مسکونی و … آنقدر ادامه بدهند تا دستگیر شوند. تعلیم هم این بود که قبل از دستگیری نارنجک بکشید و سیانور بخورید. سیستمهای امنیتی ایران متوجه این مسئله شدند و با هزار زحمت (و به خطر انداختن جان خودشان) توانستند تعدای از اینها را قبل از خودکشی دستگیر کنند. اینها اولین افرادی بودند که متوجه شدند چه کلاهی سرشان رفته و رجوی بدنبال کشته شدن خود اینها بوده که تنور داخل سازمان را گرم نگه دارد. اینها بعدها پس از گذراندن دوره زندان پایهگذاران انجمن نجات شدند.
بعد از خروج رجوی از ایران در مرداد 60، خط دهی ترورها در ایران به چه صورت بود؟ هدفگذاری ترورها و بمبگذاریها چطور صادر میشد؟
مسعود خدابنده: سازمان بعد از خروج از ایران تقریبا همهی طرفدارانش را به امان خدا ول کرد که اکثرا بخاطر عدم اطلاع از ورود سازمان به فاز نظامی (شکست کودتا) به کار علنی ادامه دادند و دستگیر شدند. سازمان تعدادی را مخفی کرد که بعدا به خارج فرستاد (مثل مهدی ابریشمچی و زنش، محمود عطایی و امثالهم) ولی خانه تیمی موسی خیابانی و زن اول رجوی (اشرف ربیعی) لو رفت و اینها کشته شدند.
مسعود رجوی بعد از این که در پاریس کمی جا افتاد بحث “زدن سرانگشتان رژیم” و بحث “هفت هفتم” را مطرح کرد. یعنی چون دستگاه ترور سازمان (مثل دستگاهی که کلاهی و کشمیری را تربیت کرده بود) از بین رفته بود بدنبال تهییج “میلیشا” رفت و این بحث که باید هر کسی را که مثلا لباس پاسداری دارد یا ریش دارد و در کمیته خدمت میکند هدف قرار بدهید. با سلاح با چاقو با دست خالی. و اگر هر هفته هفت نفر را بزنیم عملا اوضاع به حدی شلوغ میشود که “رژیم سقوط میکند”.
در این رابطه خانهای در فرانسه خریداری شد و حدود دویست و پنجاه خط تلفن در آن تعبیه شد (علی زرکش، جانشین موسی را آن زمان از ایران احضار کرده و چون ازدواج مسعود و مریم را نپذیرفت خلع رده و زندانی کرده بودند. مریم به جانشینی علی زرکش منصوب شد و خط رهبری سازمان در داخل هم به این ساختمان و خطوط تلفن تبدیل شد که طبعا مریم به داخل کشور برنگردد.) این سیستم تلفنی هم تحت نظر چند نفر خبرهتر که به پاریس آورده شده بودند تعلیم داده شده و خطوط، سوژهها، طرز تهیه بمب و متفجرات را به تیمها آموزش میدادند. این سیستم همچنین مسئولیت رساندن سلاح و پول به تیمها را هم داشت. یعنی سیستم مالی و قاچاقچیهای سازمان سلاح و پول را با جاسازی (مثلا در یک تلویزیون یا در شکم لاشه گوسفند یا … ) از مرزهای زمینی به تیمها میرساندند.
بسیاری از تیمهای داخل بعدها رابطه خودشان را قطع کردند. یکی از دلایلی که دونالد رامزفلد (وزیر خارجه وقت امریکا) در ملاقات با صدام قبول کرد که “سلاح شیمیایی” و “مجاهدین خلق” را به او بدهند این بود که عملا تئوری تروریسم از راه دورِ سازمان به گِل نشسته بود و اصطلاحا خرج این گروه به دخلش نمیارزید. رفتن به عراق هم برای “تقویت روحیه سربازان صدام” بود و هم “کانالی برای فعال کردن تروریسم فرقه رجوی از طریق مرز”. عراقی که رجوی از آن بعنوان “جوار خاک میهن” یاد میکرد و وقت رفتنش گفت “میروم تا برافروزم آتشها در کوهستانها… هر کس بدنبال من نیاید و در اروپا بماند دیگر نفسش حرام است”. تروریسم از عراق طبعا متفاوت شد چون پشت جبهه آن، تسلیحات آن، آموزشهای آن و پشتیبانی مالی آن به سطح جدیدی ارتقاء یافته بود.
همه ترورهای سازمان تصمیم مرکزیت بود یا از جای دیگر هم خط میگرفت؟
مسعود خدابنده: خیلی از عملیاتها را سازمان دستوری انجام میداد. مثلا ترور صیاد شیرازی با دستور صدام صورت گرفت. یعنی صدام بابت این کار به رجوی پول داد. نوارهایش هم وجود دارد. حتی رجوی سر قیمت این کار چانه میزد. زدنِ صیاد شیرازی هیچ ربطی به رجوی نداشت. او پول گرفت تا این کار را بکند. یعنی یک حرکت کاملا مزدورانه انجام داد.
به نظر شما، چه شد که سازمان تصمیم گرفت از ترور سران نظام به ترور و کشتار مردم عادی (از طریق بمبگذاری) یا مثلا کشتن پاسدارها رو بیاورد؟
مسعود خدابنده: اساسا ترور سران نظام در زمانی انجام گرفت که ایران سیستم و دستگاهی نداشت. سوء استفاده از شرایط اوایل انقلاب باعث شد که سازمان بتوانند نفوذیهایی را فعال کنند. این ترورهای اولیه بخش اصلیاش بخاطر اعتماد بود. مسعود رجوی کاندیدای مجلس بود. موسی خیابانی میرفت و در کنار آیتالله خمینی مینشست. ترورهای اولیه را شاید بشود به ترور درونی و خانوادگی تشبیه کرد. من اگر از اعتماد ـ فرض کنید ـ پدرم سوء استفاده کنم و بروم او را شب بکشم، نمیتوانم این را بعنوان یک “عملیات” به شما عرضه کنم. ترور آیتالله بهشتی “عملیات” نبود عین خیانت به اعتماد بود. البته وقتی شما دو تا ترور به این شکل انجام بدهی ادامهاش باید از خانهات (ایران) فرار کنی و ادامهاش دیگر “اعتمادی” هم نیست که بتوانی از آن سوء استفاده کنی. روی آوردن سازمان به بمب گذاشتن در سطل آشغال و کشتن مغازهدار و سرباز و پاسدار نه استراتژی بود و نه تاکتیک. از سر استیصال بود. امروز هم اگر نگاه کنید جیغ و دادهای آنلاین و بازنشر اطلاعات ساختگی موساد و سیا را نمیشود نه استراتژی دانست و نه تاکتیک. میخواهد بگوید من را فراموش نکنید. من هنوز قابل استفاده هستم!
غربیها تا به حال چندین بار به تروریستی بودن سازمان اعتراف کردهاند. دلیل اعتراف آنها و حمایتهای بعدیشان چه میتواند باشد؟
مسعود خدابنده: آنهایی که در غرب در این زمینه فعال هستند هنوز هم از بیان سابقه تروریستی سازمان ابائی ندارند. کسی فراموش نکرده که اولین حرکت تروریستی سازمان قتل نظامیان امریکایی، مستشاران اقتصادی امریکایی و انگلیسی و بمبگذاری در مراکز تجاری امریکایی و انگلیسی در زمان شاه بود. ممکن است بعضیهایشان مثل رودی جولیانی، جان بولتون یا مایک پمپئو بخاطر پول لابیگری یا منافع مقطعی مزخرفاتی سر هم کنند ولی آنجایی که باید تصمیمگیری شود تاریخچه این گروه محفوظ است.
اینها نه نوابغ سیاسی بوده یا هستند، نه علمای اقتصادی یا نظامی. خاصیت چاقو این است که میبرد. خاصیت سازمان مجاهدین خلق هم این است که ترور کرده و اگر بتواند باز هم ترور میکند. کسی در غرب مدعی “تغییر ماهیت” این سازمان نیست. ولی مسئله “لیست تروریستی” بعنوان “لیست دوست و دشمن” مسئله دیگری است.
سازمان مجاهدین خلق وقتی در لیست تروریستی قرار گرفت که شروع کرد راه خودش را برود. سازمان را امریکا به صدام هدیه داده بود (چون ارتشش در حال پاشیدن بود و واقعا به یک کمک روحی نیاز داشت. کمک دیگری که به سازمان دادند گاز شیمیایی بود که هم علیه ایرانیان و هم علیه عراقیها استفاده کرد) یادم هست که رجوی بعد از شکرآب شدن رابطه امریکا با صدام، هم در عربستان و هم در بغداد ملاقاتهایی با امریکاییها داشت و اصرار بر این داشتند که از عراق خارج شود و یادم هست اصرار رجوی را که “یک جایی بهتر ازعراق به من بدهید بعد از من بخواهید بروم” و در آخرین ملاقاتی که من هم حضور داشتم، مامور امریکایی پاسخ داد که ما اول حرکت شما را نظاره میکنیم و بعد ارزیابی میکنیم و اخم کرد و رفت و حتی اجازه نداد که نفرات سازمان همراهش به فرودگاه بروند. سازمان وارد لیست تروریستی شد نه بخاطر قتل ایرانیان یا عراقیها و نه حتی بخاطر قتل امریکاییها. سازمان مجاهدین خلق وارد لیست دوست و دشمن شد بخاطر ماندن با صدام حسین بعد از این که او از چشم امریکا افتاده بود.
میدانید که جورج بوش برای حمله به عراق دو دلیل آورد: یکی سلاحهای شیمیایی (که پیدا نشد) و دیگری حمایت صدام از تروریسم و از سازمان مجاهدین بطور مشخص نام برد ( که بعدا خودشان آوردند این سازمان را در آلبانی جا دادند!) سازمان مجاهدین خلق از نظر امریکا یک “جماعت” نیست. یک “وسیله” است. وسیله را یک روز در اطاق و یک روز ممکن است در انبار نگه دارند. بعضی اوقات تیزش میکنند و بعضی اوقات غلافش میکنند. همانطور که گفتم سرویسهای امریکایی تعریف بسا جامعتری از سازمان مجاهدین خلق، مسعود رجوی، مریم عضدانلو و تک تک باقی ماندگان اینها دارند. بخاطر داشته باشید که تک تک نفرات این سازمان بارها و بارها توسط وزارت دفاع آمریکا، وزارت خارجه آن کشور، سازمان سیا و اف.بی.آی بصورت مبسوط تخلیه اطلاعاتی شدهاند. رجوی و زنش را هم سه چهار دهه از نزدیک دیدهاند. اینها نیازی به توضیح درمورد ماهیت مجاهدین خلق ندارند. شاید هم به همین دلیل است که تا امروز تعریف مشخص بینالمللیای برای کلمه “تروریسم” بدست نیامده. یعنی حاضر نیستند تعریفش کنند چون دست بستگی ایجاد میکند.
در هر حال از لیستها و کلمات بدون تعریف که بگذریم هیچکس مدعی نیست که رجویها جنایات علیه بشریت و جرائم جنگی مرتکب نشدهاند. صرفا میگویند که اینها الان دیگر آن کارها را نمیکنند. این که پیرمردان و پیرزنان علیل امروز دیگر نمیتوانند ترور کنند را من هم میپذیرم ولی این که به جرم قتل و جنایت دادگاهی نشوند را نمیشود پذیرفت. حتی اگر قبول کنیم که “خروج از لیست تروریستی اروپا و امریکا” به منزله “مهر باطل زدن بر شناسنامه سازمان مجاهدین خلق” باشد باز هم نمیشود جنایات را به فراموشی سپرد.
یک نکته دیگری هم همیشه در نظر من هست؛ ببینید، لیستی ساختهاند که در آن نیروهای مسلح کشوری مثل ایران را قرار دادهاند؛ این لیست، حشدالشعبیای که داغ درست کردن “خلافت داعش” را به دل ترور پروران گذاشت را هدف قرار داده، مقاومت قهرمانانه فلسطینیان را به آن اضافه کرده و اخیرا هم بخش عمدهای از حکومت منتخب و دموکراتیک لبنان (حزبالله) را در آن جا داده است. واقعا جای تعجب نیست که سازمان مجاهدین خلق و جماعت رجوی در این لیست نباشد. لیستی که سردارانی مثل قاسم سلیمانی و المهندس یعنی ستون فقرات نیروی ضدداعش را هدف قرار داده، اگر مجاهدین خلق را تروریست بداند جای تعجب دارد. ( جوخههای ترور مجاهدین خلق )
پایان…
لینک به منبع (مرکز اسناد انقلاب اسلامی)
مسعود خدابنده در گفتوگو با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی (قسمت دوم و پایانی)
صدور کارت شناسایی آلبانی و وحشت رجوی
***
Tectonic Shift In World Order After Unforced Error By Trump
After Soleimani’s Assassination, There Will Be No Regime Change in Tehran
The Life of Camp Ashraf. Mojahedin-e Khalq – Victims of Many Masters
By Anne Khodabandeh (Singleton) and Massoud Khodabandeh
همچنین:
مسعود خدابنده در گفتوگو با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی (قسمت اول)
محمد جعفربگلو، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، دهم می 2020:… مسعود خدابنده که با نام مستعار «رسول» در سازمان حضور داشت، عضو شورای ملی مقاومت، مسئول مستقیم تیم حفاظت استقرار و تردد مسعود و مریم رجوی و فرمانده ارتش آزادیبخش است که در سال 1375 از سازمان جدا شد. خدابنده که به گفته خودش در تابستان 60 چند روز بعد از فرار رجوی و بنیصدر با آنها دیدار کرد، خاطرات جالبی از آن روزها دارد. ناگفتههای وی از پشت پرده این سازمان، ارتباط منافقین با سیا و موساد و سرویسهای اطلاعاتی سعودی بسیار بدیع است. با او که در حال حاضر خارج از ایران به سر میبرد در دو مرحله به صورت مکتوب گفتوگو کردیم که حاصل آن متن زیر است. بخش نخست از روایتهای دست اول مسعود خدابنده درباره مسعود رجوی، ناگفتههای کمپ اشرف، ماجرای دلارهای آمریکایی و طلاهای سعودی که خرج سازمان شد، منابع مالی سازمان و … را در ادامه میخوانید. مسعود خدابنده در گفتوگو با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی
The Many Faces of the MEK, Explained By Massoud Khodabandeh
مسعود خدابنده در گفتوگو با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی:
صدور کارت شناسایی آلبانی و وحشت رجوی
منابع مالی سازمان منافقین از کجا تامین میشود؟/ دیدار ماموران سیا با رجوی در پاریس/ نظر یکی از بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق درباره فرقه رجوی
“سازمان وقتی به خود مسعود رجوی میرسد هزار دلیل میآورد که چرا در زمان شاه همه اعدام شدند ولی او اعدام نشد؟ و تمامی شواهد و دلایل علیه رجوی را دروغ میداند. ولی وقتی به نفرات برمیگردد اساسا زندانی آزادشده را قبول ندارد. “زندانی آزادشده”، طبعا تمام بافتههای سازمان درمورد زندانهای ایران را پنبه کرده است. ولی دلیل عدم اعتمادش به زندانی آزاد شده این است که قرار نیست زندانی آزاد شود. قرار نبود اصلا زندانی شود. قرار است که سیانور بخورد، شهید شود، برود در «بانک خون» آقا و خانم رجوی. در قوانین سازمان رجوی، زندانی شدن و بعد هم آزاد شدن عین نقض دستور است. “
تاریخ انتشار: ۱۲:۳۰ – ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی – محمد جعفربگلو؛ «سازمان مجاهدین خلق»، امروز برای همه تقریبا نامی آشناست که پس از شنیدنِ نام آن سازمان، بلافاصله واژگانی چون خیانت، جنایت، ترور، کشتار، وطنفروشی، دروغ و … در ذهن تداعی میشود.
سازمان منافقین که روزی دوشادوش رژیم بعث علیه هموطنانش در ایران میجنگید، امروز آن سوی دنیا همچنان به فعالیت علیه مردم ایران مشغول است.
هنوز هم با وجود تحقیقات و پژوهشهای متعدد درباره این سازمان، علامت سوالهای بسیاری پیرامون آن وجود دارد. «قرارگاه اشرف» همچنان به عنوان یک مکان مرموز ناشناخته مانده و منابع مالی سازمان مجاهدین خلق برای بسیاری مبهم است. منابع مالی سازمان هماکنون از چه طریقی تامین میشود؟ برنامههای منافقین در بازه زمانی فعلی چیست؟ مسعود رجوی، سرکرده منافقین در چه شرایطی به سر میبرد؟ سرانجامِ این سازمان چه خواهد بود؟ مسعود خدابنده، عضو سابق شورای مرکزی سازمان مجاهدین خلق به این سوالات و پرسشهای دیگر پاسخ میدهد.
او که با نام مستعار «رسول» در سازمان حضور داشت، عضو شورای ملی مقاومت، مسئول مستقیم تیم حفاظت استقرار و تردد مسعود و مریم رجوی و فرمانده ارتش آزادیبخش است که در سال 1375 از سازمان جدا شد. خدابنده که به گفته خودش در تابستان 60 چند روز بعد از فرار رجوی و بنیصدر با آنها دیدار کرد، خاطرات جالبی از آن روزها دارد. ناگفتههای وی از پشت پرده این سازمان، ارتباط منافقین با سیا و موساد و سرویسهای اطلاعاتی سعودی بسیار بدیع است.
با او که در حال حاضر خارج از ایران به سر میبرد در دو مرحله به صورت مکتوب گفتوگو کردیم که حاصل آن متن زیر است. بخش نخست از روایتهای دست اول مسعود خدابنده درباره مسعود رجوی، ناگفتههای کمپ اشرف، ماجرای دلارهای آمریکایی و طلاهای سعودی که خرج سازمان شد، منابع مالی سازمان و … را در ادامه میخوانید.
بسمالله الرحمن الرحیم. در ابتدا لطفا به طور مختصر از خودتان بگویید و خودتان را معرفی کنید. از چه زمانی به سازمان مجاهدین خلق ملحق شدید و کی و چگونه تصمیم به جدایی از سازمان گرفتید؟
مسعود خدابنده: به نام خدا. با سلام خدمت شما. من از قبل از پیروزی انقلاب در ارتباط با سازمان قرار گرفتم. حضورم در سازمان از زمان دانشجویی (در انگلستان) شروع شد و تشکیل “کمیته حمایت از مجاهدین خلق” در خارج کشور که بعد از انقلاب به “انجمن دانشجویان مسلمان” تبدیل شد.
مسعود خدابنده پشتِ سر مسعود و مریم رجوی ایستاده است.
(این عکس مربوط به اکتبر 1991 در اشرف است. نفری که قرار بود آنجا بایستد مریض شد و من خودم رفتم و ایستادم. بنابراین عکسم پخش شد.)
من با ورود مسعود رجوی به فرانسه، به پاریس اعزام شدم و تا سال 1994 مسئولیتهای مختلف امنیتی، حفاظتی و نظامی و سیاسی به عهده داشتم. در این سال به عنوان مسئول حفاظت، مریم رجوی را بصورت مخفیانه با گذرنامه جعلی به فرانسه آوردم و پس از کشمکشهایی، یک سال بعد تصمیم به جدایی گرفتم و با مراجعه به رابط سازمان در سرویسهای فرانسه و انگلیس اعلام کردم که جدا شدهام. زمانی که اعلام جدایی کردم مسئول حفاظت رهبریِ سازمان، رابط امنیتی با کشورهای غربی (و اردن و عربستان) و عضو شورای ملی مقاومت (شاخه سیاسی سازمان) بودم.
***دلایل جدایی خدابنده از سازمان مجاهدین خلق***
باید بگویم که جدایی من از سازمان از یکی دو سال قبل از آن شروع شد و ریشه آن به تناقضات سیاسی برمیگشت تا اعتراض به موارد نقض حقوق بشر در داخل سازمان (بعدها این مسئله برایم بیشتر باز شد.) وابستگی روزافزون سازمان، فاصله گرفتن از آنچه که موسسین سازمان بیان کرده بودند، فرقهگرایی و شخصیتپرستی و در سالهای آخر افتخار علنی به مزدوری عملا چارهای باقی نگذاشته بود.
شخصا فکر میکنم این مسعود و مریم رجوی بودند که از “سازمان حنیفنژاد و بدیعزادگان و سعید محسن” جدا شدند و نه من. به همین شکل آقایان مهندس میثمی، دکتر رضا رئیسی، دکتر حسین رفیعی، آقایان پرویز یعقوبی، سعید شاهسوندی، عبدالرضا نیکبین و علی زرکش و صدها تن از مسئولین و دستاندرکاران دیگری که تبدیلِ سازمان مجاهدین به فرقه رجوی را تاب نیاوردند را به عنوان کسانی که بر سر عهدشان با آرمانهای بنیانگذاران سازمان ماندند میبینم. (بدون ورود به بحث درست یا غلط بودن آرمانها و استراتژی مجاهدین اولیه.)
من لیسانس مهندسی برق و الکترونیک را در لیدز انگلستان گرفتم و فوق لیسانس را از دانشگاه لافبرو. بعد از جدایی از سازمان دورههای تخصصی مهندسی فتونیک را در دانشگاه اشتوتگارت آلمان گذراندم و در شرکت الکتل فرانسه با مسئولیت شبکههای فیبرنوری اروپا مشغول به کار شدم.
بعد از سقوط صدام حسین دوستان عراقی (مشخصا دکتر موفق الربیعی که به عنوان مشاور امنیت از لندن به بغداد بازگشت) خواستار همکاری شدند. بنده در سال 2003 شرکت “مشاورین استراتژیک خاورمیانه” را تاسیس کردم و با سمت مشاور وارد کار با دولت جدید شدم. این شرکت و سمت هنوز پابرجاست و البته به خارج از عراق و انگلستان هم گسترش یافته.
بخشی از ماموریت من مربوط به اخراج مجاهدین خلق از عراق بود که این کار با انتقال موفقیتآمیز این افراد از کمپ اشرف به کمپ موقت لیبرتی و سپس به آلبانی پایان یافت.
واکنش سازمان به جدایی شما چه بود؟ چون به هرحال شما پستهای مهمی در سازمان داشتید. مسئول حفاظت رهبری سازمان بودید و به تبع اطلاعات زیادی هم داشتید. آیا بعد از جدایی، سازمان شما را اذیت نکرد؟ یا تهدید نشدید؟
مسعود خدابنده: زمانی که مریم رجوی را به فرانسه آوردم دلیل اصلی آمدنش این بود که در خارج جای پایی برای مسعود باز کند (که در عراق گیر کرده بود و فهمیده بود که ماندنش با صدام و حرف امریکا را گوش نکردن خطا بوده.) قبل از آن دو سال طول کشید تا بشود به باقی ماندههای شورای ملی مقاومت قبولاند که مریم رئیسجمهور اعلام شود. یادم هست آقای متین دفتری و آقای هزارخانی واقعا به کتشان نمیرفت و النهایه هم با اکراه و فاصله گرفتن کوتاه آمدند.
**سورچرانیهای مریم رجوی***
برخلاف قرار، وقتی به پاریس رسیدیم مریم شروع کرد دعوت کردن و سورچرانی و میرفت پول میداد به فمنیستهای امریکایی و سوئدی که بیایند بنشینند و مریم برایشان سخنرانی کند که “راه فمنیسم از درک مسعود و انقلاب میگذرد”. آنها هم میخورند و سهمشان را میگرفتند و میخندیدند و میرفتند.
من اگر چه قبلا هم تقریبا به این نتیجه رسیده بودم که این سازمان دیگر سازمان اولیه نیست ولی اینجا دیگر شروع به بحث با مریم کردم و دلایل سیاسی و غیره. کمی بعد از بغداد تماس گرفتند که برگردم مسعود کار دارد و بخشی از پناهگاه زیرزمینی (که مسئول ساختش من بودم) در اشرف کار نمیکند. من برگشتم و دیدم که بحث پناهگاه نیست و مسعود در حال چِک کردن من است. یک مقدار دست و پایم را جمع کردم. وقتی برگشتم به پاریس دیگر آخر خط بود. مستقیم رفتم پیش رابطهای امنیت و کارتها و غیره را تحویل دادم. از آنجا رفتم به لندن و آنجا تعدادی پاس فرانسوی و کارتهای عدم تعرض اردن و عراق و چند حساب مالی که به نامم بود را تحویل دادم و اعلام کردم که دیگر با مجاهدین نیستم.
یک دوستی داشتم که به او زنگ زدم و رفتم پیش او. مدتی در کارگاه او کار کردم تا توانستم اطلاعات تخصصیام را به روز کنم و بتوانم در رشته خودم کار کنم. استخدام مخابرات شدم. وقتی در شمال بودم چند بار آمدند سراغم که دیدند خبری نیست. یک روز مسعود زنگ زد و بعد از احوالپرسی گفت که اینها را من نمیدانستم و خلاصه تقصیر مریم است (مریم در این زمان از فرانسه اخراج شده و مجددا به عراق برگشته بود) و تو به عنوان عضو شورا بیا بغداد صحبت کنیم که به وی یادآوری کردم که من مثل بقیه اعضاء نیستم و خیلی از مسائل را میدانم و به زیر سایه صدام برنمیگردم.
یادم هست همینطور که به مریم فحش میداد (که کنارش بود و من نمیدانستم) گوشی را کوبید زمین. بعد از آن اخبار مختلفی در بین اعضای مسئلهدار پخش کردند که مسعود خدابنده بیمارستان است. بعد گفتند که ما جدایش کردیم چون معتاد شده بود و از این حرفها. حتی یادم هست بچههای لندن یک روز زنگ زدند که محمد سید المحدثین آمده لندن پاسخ سوالات هواداران را بدهد و گفته که تو خودت خواستهای به خاطر حفظ آبروی سازمان و چون معتاد شدهای دیگر در سازمان نباشی.
وقتی من در لندن اعلام کردم که جدا شدهام سرویسها خوششان نیامد و یک مقدار عصبی برخورد میکردند ولی النهایه کاری نمیتوانستند بکنند. البته بعدها چند بار سراغ من را گرفتند که اگر کمکی لازم داشته باشم که دیگر نیازی به آنها نبود و روی پای خودم ایستاده بودم.
***چاقوکشی منافقین در پاریس***
در موارد مختلف سعی کردهاند که من را حذف کنند ولی خوشبختانه عملی نشد. یک بار دو نفر را به عنوان خبرنگار فرستادند به شهری که زندگی میکنم و سعی کردند با ماشین من را زیر کنند که با انتقال مسئله به سرویسها جلویش گرفته شد. به نظرم آن زمان حتی پای یکی از لابیهایشان “لرد کوربت” که الان مرده است هم پیش آمد. یک بار در پاریس جلسهای بود در ساختمان فیاپ که قرار بود صحبت کنم. تلفن زدند و اطلاع دادند که برنامهای برای کشتن من، همسر و پسرم که با هم بودیم چیده شده. متوقف شدم تا مامورین رسیدند. همسر و پسرم را برگرداندند هتل و من و یکی دو مامور رفتیم به محل. زمانی که رسیدیم برنامه حمله مجاهدین با چاقو و قمه و غیره به محل جلسه تمام شده بود. تا پلیس برسد چند نفر زخمی شده و به بیمارستان فرستاده شده بودند و تعدادی را هم دستگیر کرده بودند. آقای آلن شوالغیاس یکی از خبرنگاران و محققین و متخصصین نسبتا با نفوذ در زمینه مسائل خاورمیانه هم همراه من بود که بعدها مطالبی اعتراضی علیه چاقوکشی مجاهدین در پاریس منتشر کرد.
سالها بعد از سقوط صدام که من ترددم به بغداد زیاد بود یک روز در هتل در اربیل نشسته بودم با خانم جودیت نیوریک (خبرنگار هلندی که آن زمان کلاسهایی را در دانشگاه اربیل برگزار میکرد) که از آسایش (سرویس منطقه خودمختار عراق) زنگ زدند که یک تعداد قاتل را استخدام کردهاند که بیایند آنجا و تو را بکشند. ماشین فرستادند و من را به سلیمانیه منتقل کردند و البته کار من هم آنجا تمام شده بود و برگشتم به لندن.
در حال حاضر، مجاهدین خلق در لندن (و اروپا) جرات این کارها را دیگر ندارند. میدانید که همین الان با پیشنهاد سرویسهای کشورهای مختلف اروپایی عملا بساط سازمان در اروپا جمع شده (اجازه تظاهرات، جلسه در پارلمان اروپا و از این قبیل) و مریم هم عملا به آلبانی تبعید شده است (البته دلیل به ابدی بودن مسئله نیست. برگی است که ممکن است دوباره وارد بازی شود) انگلستان و امریکا هم طبعا اطلاعات گستردهای از مجاهدین خلق دارند و رجوی هم میداند که نفوذیهای سرویسها تا حد کافی در همه جای سازمانش هستند و موافق ترور فیزیکی در خاکشان نیستند.
البته در جایی مثل آلبانی قضیه فرق میکند. کما این که وقتی همسرم به عنوان متخصص “فرقههای خطرناک” برای شرکت در یک جلسه درمورد “دیرادیکالیزه کردن افرادی که در گروههای تروریستی بودهاند” (معنی دقیق دیرادیکالیزه کردن را به فارسی نمیدانم ولی شخصا از کلمه “زهرکشی” در فارسی و عربی استفاده میکنم) دعوت شده بود عملا سفارت انگلیس مشکل حفاظتی را مطرح کرد و درنتیجه حفاظت تامین شد. البته اتفاقی نیفتاد.
در هر حال، کسانی که به قول خودشان 17000 ایرانی، 25000 عراق و انبوهی اروپایی و امریکا را کشتهاند حتما اگر دستشان برسد هزینه حذف من یا من نوعی را میدهند. یادمان باشد که سال 2003 اینها در خیابان خودشان را به آتش کشیدند (مغزشویی در اوج آن). کسی که با دستور تشکیلاتی “خودش را به فجیعترین شکل میکشد” حتما برایش راحتتر است تا “در حین کشتن خودش یکی از منتقدین رهبری فرقه را بکشد”. کسی در اروپا و امریکا شکی در “خطرناک” بودن این افراد شستشوی مغزی داده شده ندارد.
***نگاهِ سازمان مجاهدین خلق به «توابین» ***
شما مدتها در ردههای بالای سازمان حضور داشتید. نگاه سازمان به «توابین» چه بود؟ آیا آنها را خائن میدانست یا سعی میکرد دوباره آنها را برگرداند؟
مسعود خدابنده: سازمان وقتی به خود مسعود رجوی میرسد هزار دلیل میآورد که چرا در زمان شاه همه اعدام شدند ولی او اعدام نشد؟ و تمامی شواهد و دلایل علیه رجوی را دروغ میداند. ولی وقتی به نفرات برمیگردد اساسا زندانی آزادشده را قبول ندارد. “زندانی آزادشده”، طبعا تمام بافتههای سازمان درمورد زندانهای ایران را پنبه کرده است.
ولی دلیل عدم اعتمادش به زندانی آزاد شده این است که قرار نیست زندانی آزاد شود. قرار نبود اصلا زندانی شود. قرار است که سیانور بخورد، شهید شود، برود در «بانک خون» آقا و خانم رجوی. در قوانین سازمان رجوی، زندانی شدن و بعد هم آزاد شدن عین نقض دستور است.
ولی مهمتر از همه این است که وقتی مثلا بنده به شما القاء کرده باشم که اینجا پرتگاه است ولی شما رفتهای آنجا و بعد راه رفتهای و برگشتهای، در نهایت هر حرف دیگری هم بزنم دیگر شما جدی نمیگیرید. این درمورد تیمهای عملیاتی هم مصداق داشت. یعنی تیم میرفت عمل میکرد و برمیگشت ولی با همین کار جامعه را هم میدید و وقتی برمیگشت تا خرخره متناقض بود. به این فرد نمیشد گفت که الان اگر ما برویم به سمت کرند و اسلامآباد، ملت هم از کرمانشاه با تفنگ میریزند بیرون و میآیند به پیشواز ما. از نظر مرکزیت سازمان، چشم و گوش کسی که زندان رفته باشد بازتر از آن است که بشود به او اعتماد کرد. به اعتقاد سازمان، نفر زندان رفته و نفر عملیات رفته دیگر “در خانه” جایی ندارد و باید در فاصله استفاده شود تا “شهید” شود و در لیست واردش کنیم.
به نظر شما آیا مسعود رجوی زنده است؟
مسعود خدابنده: درمورد زنده یا مرده بودن مسعود رجوی من نمیتوانم قطعی صحبت کنم و اصلا این موضوع هم مهم نیست. این مسئله بین سران مجاهدین و بدنه آن است که بالاخره رهبر ایدئولوژیکشان زنده است یا مرده. اتفاقا یکی از دلایلی که من همیشه میآورم که این افراد به دلخواه در آن بیابان در آلبانی نماندهاند همین است. یک سری افراد مسن که خودشان را شیعه اثناعشری مینامند رفتهاند یک رهبر مطلق پیدا کردهاند که بخاطرش قتل انجام دادهاند، علیه هموطنهایشان در کنار صدام جنگیدهاند، زنشان را طلاق داده و به ازدواج این رهبر در آوردهاند، فرزندانشان را به یتیم خانههای کشورهای دیگر فرستادهاند و آخرالامر حتی نمیدانند که این رهبرشان اصلا زنده است یا مرده. این با عقل جور درنمیآید که اینها برایشان سوال ایجاد نشود. تنها دلیلی که سکوتشان را توجیه میکند “ترس” است و در خانه ماندن از سر بیچادری!
مسعود خدابنده در بغداد – سال 2008
من زمانی مسئولیت حفاظت این فرد (رجوی) را به عهده داشتم. کسانی که کارشان حفاظت باشد میدانند که اولین و آخرین مسئله یک عنصر حفاظتی این است که «سوژهاش باید بتواند کارش را بکند.» اگر مسعود رجوی نتواند (که نمیتواند) رهبری یک سازمان را در عمل به عهده بگیرد، زنده و مردهاش فرقی ندارد و طبعا حفاظت جدیای هم نیاز ندارد. مسعود رجوی زنده یا مرده فعلا کارهای نیست. رهبری یک سازمان هم با دوتا نوار و سه صفحه مزخرفنویسی پیش نمیرود. البته زمانی هم که بود رهبری چندان مشعشعی ارائه نداد. به قول خودش 500 هزار نفر در سی خرداد 60 آمدند بیرون و برایش تظاهرات کردند. یعنی رجوی این تعداد را طی سه دهه تبدیل کرد به دو هزار نفر پیرزن و پیرمرد مریض و علیل در بیابانهای آلبانی! که لعن و نفرین هر انسانی و بخصوص هر ایرانی را، خارج از دیدگاهها و اعتقاداتشان، بدرقه راهشان دارند.
الان شما نگاه کنید ایرانیان چه در داخل و چه در خارج از کشور هزار نوع برداشت و طرز تفکر و اعتقادات متفاوت و اغلب به شدت متناقض با یکدیگر دارند. از راست افراطی تا چپ افراطی، از سلطنتطلب تا برانداز، مارکسیست و تجزیهطلب و … تنها نقطه مشترکی که سرش دعوا ندارند، لعن و نفرین مجاهدین خلق ایران یا همان فرقه رجوی است. این شد یادگار زنده یا مرده مسعود رجوی.
***حضور شاهزاده سعودی در جلسه منافقین***
مورد دیگری که شاید قابل اشاره باشد حرف شاهزاده ترکی الفصل است که آمد در جلسه اینها، رفت پشت بلندگو و سه بار جلوی تمامی اعضای سازمان، مرگ مسعود رجوی را به زنش مریم تسلیت گفت. من بعدها هم با منشی وی و هم در موقعیتی با سردفتر او در واشنگتن صحبت داشتم و نه من و نه آنها شکی نداشتیم که شاهزاده نه رفتنش به آنجا بخاطر تبلیغ بود، نه به پول سازمان نیاز داشته یا دارد و نه اگر حرفش اشتباه بود مشکلی داشت که بعدا بیاید بگوید حرفم درست نبود. اصلا این فرد در چهار پنج دهه گذشته کِی بدون برنامه حرف زده که این بار بزند؟ میدانید که ترکی الفیصل تا بیست روز قبل از فاجعه یازدهم سپتامبر مسئول استخبارات عربستان بود و خیلیها حتی وی را در ارتباط با این مسئله مشکوک میدانند. فرد اطلاعاتی خبره و زبدهای است. در جوامع اطلاعاتی بینالمللی جایگاه بالایی دارد.
نظر من این است که بعد از سقوط صدام و تثبیت شدن سازمان در آلبانی، شاهزاده ترکی الفیصل مسئولیت مستقیم اینها را به عهده گرفته و رفتنش به جلسه آنها در واقع اعلام وضعیت جدید بود. دقت بفرمایید که وی نه با قرار قبلی رفت و نه حتی آنجا حاضر به صحبت و نشست و برخواست با کسی شد. حفاظتش را هم خودش با خودش برد (اعتماد مینیمم را هم نکرد) چهره مریم عضدانلو هم در فیلمها مشخص است که آچمز شده و نمیداند چه کند. یعنی ترکی الفیصل رفت که میخ را بکوبد، سویچ را بزند و برگردد و بعد از آن جلسه، الباقی کارها را با ریموت کنترلش دنبال کند!
با این تفاصیل شما اگر حرکت سازمان بعد از سقوط صدام و ظهور ترکی الفیصل را ببینید بیشتر متوجه میشوید که این حرکت (اعلام مرگ مسعود رجوی) به معنی “خاتمه سازمان مسعود و صدام” و “شروع سازمان مریم و ترکی” است. سازمان “مسعود و صدام” دستگاهی “تروریستی و نظامی” بود درحالیکه سازمان “مریم و ترکی” سازمانی کاملا “امنیتی و تبلیغاتی” است.
شاهزاده ترکی یا میداند که او مرده و بنابراین آن روز خط جدید را مشخص کرده است و یا میداند که زنده است (صد در صد بیخبر نیست چون صاحب است) و آب پاکی را روی دستش ریخته که همینجا در عربستان یا هرجای دیگری مینشینی و حرکتی نمیکنی! (الا این که هرازگاهی که من گفتم یک بیانیهای تحت نامت درمیکنیم) و این هم ویدئوی ختمت است که بنشین و ببین که پیش زنت گرفتم. دست از پا خطا کنی، حرف اضافی بزنی و یا بخواهی زرنگی بکنی (رجوی در زرنگیهای احمقانه سابقه طولانی دارد) قتلت کار چند دقیقه است و مرگت را هم که از قبل اعلام کردهایم و اصلا نیازی به جسدت هم نخواهد بود. البته این نظر بنده است؛ به عنوان کسی که هم با خلق و خوی رجوی کاملا آشنا هستم، هم تا حدودی در سیستمهای اطلاعاتی و امنیتی غربی و عربی فعال بودهام و هم سالها شیوه کار استخبارات عربستان و طرز کار ترکی الفیصل را شاهد بودهام. به هر حال این هم آخر و عاقبت زنده یا مرده مسعود رجوی است. بهای “مبارزه” که چه عرض کنم، بهای “انسان بودن” را که نپردازی آخرش همین میشود.
منابع مالی سازمان مجاهدین خلق بعد از ورود به فاز مبارزه مسلحانه چگونه تامین میشد؟
مسعود خدابنده: من چند روزی بعد از ورود مسعود رجوی و ابوالحسن بنیصدر به فرانسه، از لندن به آنجا رفتم. قبلا هم البته عباس داوری برای حل و فصل امور آمده بود. من آنجا مسئولیتهایم را تحویل دادم (یکی از آنها بسیج نیروهای خارج از کشور برای حمله به سفارتخانهها و اشغال آنها بود که به عنوان تبلیغات قبل از ورود مسعود انجام شده باشد. آخری آن لندن بود و طبعا اسم رجوی قبل از ورودش به پاریس در همه نشریات اروپا و امریکا منعکس بود) کار بعدی من انتقال رادیو ده کیلو واتی زیمنس و انبوهی فرستنده و تجهیزات از مونیخ به بغداد و از آنجا به دفتر سیاسی حزب دموکرات کردستان در نزدیکی سردشت بود. وسایل (به غیر از فرستنده اصلی) را قبلا از امریکا تهیه کرده و به مونیخ (انبار ترانزیت) منتقل کرده بودیم. این وسایل نه به لحاظ امکانات مالی و نه به لحاظ دریافت جواز خرید و نه حتی رد کردن از ترانزیت به مقصد بغداد در قد و قواره سازمان مجاهدینی که تازه از ایران فرار کرده بود نبود.
***دیدار ماموران سیا با رجوی در پاریس***
همان روزهایی که هنوز در پاریس بودم، یادم هست که انبوهی امریکایی رفت و آمد داشتند و برخی به عنوان خبرنگار میآمدند و برخی هم خیلی مخفی نمیکردند که از طرف سازمان سیا آمدهاند. اینها اساسا ملاقاتهایشان پشت درب بسته با مترجمهای خودشان و صرفا با مسعود رجوی بود. اگر درست بخاطر داشته باشم همان روزها مسعود اعلام کرد که آمدن به پاریس موقتی است و چند هفته دیگر حکومت ایران را سرنگون کرده و به ایران برمیگردیم (کلاهی که سر بنیصدر هم گذاشتند و همراهش کردند.)
***مخارج ترورهای سازمان در داخل ایران چگونه تامین میشد؟***
آن زمان پول مستقیم از سرویسها پرداخت میشد و بخش مالی مسئول انتقال آن از طریق فرش فروشیها و غیره به داخل بود برای ترورها و مخارج دیگر. ولی بعدها وقتی سازمان از طرف دونالد رامسفلد به همراه کمکهای دیگر به صدام هدیه شد و سازمان به عراق منتقل شد قضیه فرق کرد. در زمان صدام عملا محدویت مالی وجود نداشت. یعنی اگر ما پروژهای ارائه میکردیم و تصویب میشد (مثلا یک تظاهرات سراسری در اروپا علیه نظام ایران که حدود ده هزار نفر را اجیر کنیم و بیاوریم و مخارج تبلیغات مطبوعاتی و …) مسئله مالی آن ثانویه بود و مشکلی نداشت (طبعا این قضیه بعد از سقوط صدام تغییر کرد. کما این که تبلیغات سازمان هم از سطح خرجهای کلان به خرید یکی دو تا لابی امریکایی اروپایی محدود شد.)
***کمکهای مادی سعودیها به منافقین***
همانطور که میدانید بخشی از مخارج جنگ صدام با ایران را عربستان سعودی (طبعا با تائید امریکا) و گاهی هم کویت یا شیوخ دیگر میدادند. سهم خرج مجاهدین هم جزوی از همین بودجه بود و صدام بخشی را به دلار (بواسطه پولشویی از طریق خیریههایی که تاسیس کرده بودند مثل ایران ایدز در لندن) و بخشی را هم به دینار (که فیلمبرداریهای مخفی مخابرات صدام از تحویل و تحولات صندوقهای اسکناس بعدا بیرون آمد) تا این که رابطه صدام با امریکا و غرب بواسطه حمله به کویت شکرآب و جنگ اول خلیج فارس شروع شد.
یادم هست آن زمان بصورت موقت رابطه رجوی و عربستان مستقیم شد و مسعود رجوی به عربستان احضار شد (که مسافرتها آن زمان مخفی بود ولی بعدها فیلم و عکس آن علنی شد) شاهزاده ترکی الفیصل آن زمان مسئول استخبارات عربستان بود و سابقه ارتباطش با سازمان به آن سالها برمیگردد و البته ملک عبدالله ولیعهد بود و نفر بالای ترکی الفیصل. ملک عبدالله گاها حتی مستقیم کارهای رجوی را کنترل و رسیدگی میکرد. همان روزها من در یکی از سفرها سه کامیون طلا (هرکدام حدود یک تن) و انبوهی هدایا از جمله ساعتهای رولکس طلا با مارک سلطنتی و اقلام دیگری را به بغداد آوردم که بعدها با کمک تعدادی از تجار اردنی وابسته به دربار عربستان اینها را به پول تبدیل کردیم.
سازمان البته در این سه چهار دهه با اموالی که از خانوادههای اعضایش دزدید، با مبالغی که از سرویسها گرفت تحت عنوان خرج نفرات، با سرانهای که از صدام حسین میگرفت و مبالغی که از طریق فروش نفت قاچاق بدست آورد و هزار راه غیرقانونی دیگر توانست انبوهی شرکت و هتل و دارالتجاره هم باز کند. در جریان فروش نفت قاچاق برای صدام ده درصد درآمد را نگه میداشت که به سرعت تبدیل به چند هتل بزرگ در لندن شد. بعد از فرار مریم رجوی از عراق بعد از سقوط صدام (سال 2003) مریم رجوی را با چند ده میلیون دلار اسکناسهای دزدیده شده از بانکهای عراق در پاریس دستگیر کردند و فرانسه مسئله را به سوریه اطلاع داد که در همان زمان چند ده میلیون دیگر با صندوقهایی از جواهرات و طلا در مرز عراق به سوریه که بار قاطر کرده بودند کشف و ضبط شد.
البته بعد از دستگیری مریم رجوی در پاریس (سال 2003) تحقیقاتی شروع شد که منابع مالی سازمان را هم نشانه گرفت. سازمان برای فرار از دست تحقیقات مجبور شد حجم بالایی از پولها را خرج کند. مقدار زیادی هم از بین رفت چون مجبور بود جابجا کند. شرکتهای بسیاری تعطیل شد و خلاصه حجم پول پایین آمد. طبق برآورد سازمانهای فرانسوی که مسئول تعقیب این قضیه بودند، امروز مجاهدین خلق کمتر از بیست درصد پولی را که زمان صدام جمع کرده بود را دارد. این را طبعا در میزان خرج کردنها هم میشود دید. تحرکات سازمان چه در منطقه و چه در اروپا و امریکا عملا با مخارجی که قبلا میکردند قابل مقایسه نیست.
امروز این منابع مالی از چه طریقی تامین میشود؟
مسعود خدابنده: به نظرم به جرات میشود گفت که امروز هم منابع اصلی و اولیه مالی سازمان فرق زیادی نکرده. باز همان سرویسهای امریکا اسرائیل میدهند و ارسال از طریق خزانه شیخ عربستان است. البته روشها و واسطهها فرق کرده. زمانی مستقیم در فرانسه به چند صد حساب بانکی واریز میشد، زمانی از طریق صدام حسین بدستشان میرسید. گاهی با چمدان، گاهی با کامیون طلا، گاهی از طریق پولشویی و گاهی هم از طریق خیریههایی که تاسیس کرده بودند. یا بهتر است بگویم برایشان تاسیس کرده بودند.
امروز در آلبانی پنج زمین کشاورزی خریداری شده و در آن کمپی برای مجاهدین ساخته شده است که نه تنها مجوز ساختمان ندارد که اصلا ردی از آن (یا سکنه آن) در دفاتر دولتی آلبانی وجود ندارد. این زمین را بواسطه یکی از معروفترین قاچاقچیهای سلاح آلبانی بصورت نقد تهیه کردهاند و هیچ داد و ستد بانکی و رد اداری انجام نشده است. کلیه مصالح ساختمانی از طریق ایتالیا بدون پرداخت مالیات و مجوز واردات آمده که باز هیچ ردی از حساب و کتاب و بانک و غیره در آن نیست.
چندی قبل دو نفر اسرائیلی را در همان مرز آبی با ایتالیا دستگیر کردند با حجم بالایی اسکناس که به کمپ میرفتند. البته خبرش یکباره قطع شد و کسی نفهمید چه شد. سازمان مجاهدین در آلبانی نه تنها یک حساب بانکی ندارد که اصلا در دفاتر وزارت کشور (و این روزها در دفاتر وزارت بهداشت) اصلا نه این نفرات ثبت هستند و نه قرارگاهی در نقشه وجود دارد. پلیس هم یکی دو بار خواست بخاطر قتلهای مشکوک وارد شود که از شیش (سرویس امنیتی آلبانی تحت نظارت سازمان سیا) وارد شدند و کنارشان زدند. جالب است.
به نظرم یکی از دلایلی که مجاهدین را بعد از سقوط صدام به آلبانی منتقل کردند همین فساد گسترده در سیستم کشور است. آلبانی در اروپا به عنوان دروازه قاچاق مواد مخدر، بردهداری مدرن و ایضا قاچاق سلاح شناخته میشود بسیاری از سلاحهایی که از غرب بدست گروههای تروریستی در سوریه میرسید و میرسد از آلبانی عبور میکند. مافیای آلبانی البته این روزها رابطه خوبی با مجاهدین هم دارد که مسائل مختلفی از جمله مسئله پولشویی را حل میکند. یاد فشاری افتادم که به ایران وارد میکنند که باید به اف.ای.تی.اف (بخاطر جلوگیری از پولشویی) بپیوندد. بیراهه نمیروم، بحث دیگری است.
مسعود خدابنده در کاظمین (2008)
در حال حاضر ارتباط سازمان با امریکا، رژیم صهیونیستی و کشورهای عربی چگونه است؟ در اوضاع کنونی گروه رجوی چه کارکردی برای غرب می تواند داشته باشد؟
مسعود خدابنده: همانطور که خدمتتان گفتم الان (بعد از سقوط صدام) سازمان نظامی-تروریستی صدام و مسعود به سازمان امنیتی-تبلیغاتی ترکی الفیصل و مریم تبدیل شده است. کسانی هم که دیروز با سلاح میرفتند در خیابانهای شهرهای ایران بقال و بزاز ترور میکردند یا بمب در سطل زباله میگذاشتند امروز در سنین کهولت پشت کامپیوتر مینشینند و از صبح تا شب کلیک میکنند.
***فعالیتهای سایبری منافقین***
یکی از این شگردها که اخیرا لو رفته حسابهای مجازی “حشمت علوی”، از تویتر و فیسبوک گرفته تا مقالهنویسی برای شبکه العربیه عربستان سعودی و نشریات اسرائیلی است. برخی مطبوعات غربی و تعدادی از خبرنگاران تحقیقی شواهد و مدارکش را بیرون دادهاند که همه آنها سر نخ را عملا در همین کمپ مجاهدین در آلبانی یافتهاند. جالب است که هم رئیس جمهور امریکا و هم وزیر خارجه امریکا بارها با اشاره به نوشتههای این فرد (که اصلا وجود خارجی ندارد) مدعی دلیل و مدرک علیه ایران شدهاند. مثلا شبکه دو سه هزار نفره حسابهای تویتری سازمان تویتی از حشمت علوی را پخش میکند که مثلا پنج هزار نفر در ایران الان توی خیابان کشته شدند. مایک پمپئو میآید کنفرانس مطبوعاتی میگذارد که “اخبار نشان میدهد که حکومت ایران همین الان پنج هزار نفر را کشت و صدایش را در نمیآورد”!! منظورم این است که مصرف عوض شده. مثلا فرض کنید آمریکا یک ابزاری دارد به عنوان سرنیزه، وقتی این از کار میافتد یا سرنیزه جدیدی میخرد، میآید این سرنیزه کهنه را میدهد به کسی مثل شاهزاده ترکی الفیصل تمیزش کند و تغییرش بدهد و از آن در حد خودش استفاده کند.
***سازمان مجاهدین تقریبا به آخر خط رسیده است***
البته در این زمینه هم به نظرم سازمان مجاهدین تقریبا به آخر خط رسیده است و کارآییاش هر روز کمتر میشود. اگر یادتان باشد روزگاری موساد مدارکش را میداد به اینها تا منتشر کنند که خودش مستقیم وارد نشود (عکسهای ماهوارهای که از مراکز تحقیقات اتمی ایران گرفته بودند و نماینده مجاهدین خلق -علیرضا جعفرزاده- را آوردند این عکسها را به عنوان کشف مجاهدین علنی کند. البته همان اتهامات هم بعدا مشخص شد که تقلبی و دستساز بوده) ولی سالهاست که دیگر از اینها استفاده نمیکنند. و البته سازمان هم در تبلیغاتش هر کاری میکند که بگوید ما را هنوز استفاده میکنند. به نظرم این پایان تاریخ مصرف مجاهدین خلق در زمینه “اطلاعات شویی” و همخانه شدن اینها با “مافیای آلبانی” النهایه آش بدی برای اتحادیه اروپا (که همسایه آنهاست) درست کند.
فراموش نکنیم که فردی مثل اسامه بن لادن وقتی برگشت و از پشت به امریکا خنجر زد که دیگر امریکا برای جنگ با شوروی در افغانستان نیازش نداشت و تاریخ مصرفش تمام شده بود. رجوی و مجاهدین خلق را اگر بعد از چهار دهه رها کنند حتما به یک گروه مافیایی “اقتصادی – نظامی” خشن علیه خود اروپا و امریکا تبدیل خواهد شد.
***ارتباط مجاهدین خلق و داعش***
به نظر شما آیا سازمان مجاهدین خلق با داعش ارتباط داشت؟
مسعود خدابنده: سازمان در تبلیغاتش در روزهای اول از داعش بعنوان “جوانان انقلابی عراق” یاد میکرد و سقوط موصل را در نشریات و رادیو تلویزیونشان جشن گرفتند. سقوط موصل بخشی به دست سیستم نظامی اطلاعاتی صدام انجام گرفت و گروه نقشبندی عراق (بقایای وابستگان صدام) بخش اصلی سناریوی سقوط موصل و بدنبال آن حرکت به سمت جنوب را طراحی و اجرا کرد.
مجاهدین خلق هم بخشی از همین سیستم بود و تابحال هم نه علیه صدام، نه علیه گروههای نقشبندی و مشابه آن و نه علیه داعش حرفی زده است. آن زمان دفترشان در کنار دفتر رغد صدام (دختر صدام) در اردن به شدت فعال شده بود و بقولی “بوی کباب” شنیده بودند. سازمان (کما اینکه کل غرب) فکر نمیکرد که داعش (و سیستم صدام) کلا حذف شوند. حداقلش این بود که بخشهایی از خاک عراق را نگه خواهند داشت.
سقوط کامل داعش ضربه بزرگی بخصوص به اسرائیل بود که میخواست بدین وسیله جایی در کنار مرز ایران پیدا کند. زنده باد یاد شهدا سلیمانی و المهندس که واقعا داغ “حکومت داعش” را بر قلب اینها گذاشتند. ارتباط سازمان تا همین اواخر با گروههای وابسته به داعش در سوریه و عراق هم علنی بوده و در نشریاتشان هم هست. البته همانطور که ترور امریکاییها را انکار میکنند، امروز حمایت و همکاری با این گروهها را هم انکار میکنند.
***تورهای جذب منافقین؛ از منتظری تا شجریان***
درباره رابطه سازمان با آیتالله منتظری، نگاه سازمان به منتظری و طریقه نفوذ در اعضای دفتر و اطرافیان وی توضیحاتی بدهید.
مسعود خدابنده: در این رابطه چیز زیادی نمیدانم ولی یادم هست که بخشی از شگردهای رجوی (با استفاده از تخصص سرویسهای غربی) نزدیک شدن به نفرات شناخته شده بود و الان هم هست. البته نه به نام مستقیم مجاهدین خلق. شخصا فکر میکنم حتی افرادی مثل کلاهی و کشمیری را هم به همین طرق آلوده کردند. فراموش نکنیم که اینها توانستند بنیصدر را هم به همین صورت با خودشان همراه کنند. (که البته بعدا هم خدمت کلاهی و کشمیری رسیدند و هم آنچه را که در جریانید با آقای بنیصدر کردند.)
سازمان مجاهدین خلق اغلب سراغ کسانی میرفت که احتمال همراهی آنها با سازمان وجود داشت. مثلا آقای منتظری، آقای بنیصدر و … یادم هست سازمان مجاهدین خلق مدتی به دنبال شجریان بود تا او را جذب کند که بالاخره به زبان آمد و علنی علیهشان حرف زد که بگذارند و بروند. باز یادم هست که مدتی به دنبال خدابیامرز مهندس بازرگان بودند. یکبار هم که او برای معالجه از ایران خارج شده بود که به شدت دنبالش بودند که به ما بپیوند و برنگرد و … یادم هست جمله معروف مهدی بازرگان را که گفته بود به رجوی بگویید: «من هم زنم را دوست دارم و هم خانه ام.» (اشاره به ازدواج رجوی با همسر سابق ابریشمچی و اشاره به انقلاب ایدئولوژیک درونی سازمان و ایضا قرار گرفتن در کنار دشمنان کشور.)
آیا پایبندیهای مذهبی در بین اعضای سازمان وجود دارد؟ چگونه و در چه حد؟
مسعود خدابنده: پایبندی مذهبی در سازمان مجاهدین خلق از بعد از انقلاب ایدئولوژیک مشخصا امتیاز منفی محسوب میشود. حتی مثلا قرآن خواندن هم ممنوع بود. بعد از “انقلاب ایدئولوژیک”، کتاب خواندن و بخصوص قرآن و نهجالبلاغه ممنوع شده بود. (توجیه این بود که شما باید به مریم وصل شوید، مریم به مسعود وصل است و مسعود به امام زمان. بنابراین صرفا تماشای ویدئوهای مسعود و مریم آن هم با حضور مسئول جایز بود.) اگر کسی تخطی میکرد، در جمع، پدرش را در میآورند بهقدری که به گریه میافتاد.
کتابخانهای در کمپ اشرف بود که ابوذر ورداسبی با خواهش و تمنا اجازه ایجاد آن را گرفت. ورداسبی در جریان عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) کشته شد. این کتابخانه را بعد از مرحله دوم انقلاب طلاق و ازدواج بستند. داستان هم از اینجا شروع شد که بحث شیعه را تخطئه کردند و این که شما نمیتوانید مستقیم به خدا که هیچ به امامان هم وصل شوید. یعنی راه نشان دادند که شما به مریم، مریم به مسعود و مسعود به امام زمان وصل هستند (یا به تعبیری مسعود همان امام زمان است و این را در جلسهای با شرکت چند صد نفر هم عنوان کردند و مسعود تکذیب نکرد و نوارهایش هم بعدا بیرون آمد). با این تفسیر نه تنها کتب دینی، که کتب دیگر هم مجاز نبود. علنی گفته میشد که اگر کسی به دنبال درس خواندن و مطالعه باشد یعنی به دنبال آینده خودش است و بنابراین “از مبارزه و فدا کردن” بریده و دست برداشته و گاها اگر اصرار میکرد متهمش میکردند که نفوذی است و میخواهد بعد از فرار آینده داشته باشد.
میدانید که مسعود رجوی و مریم عضدانلو هیچ وقت بصورت رسمی ازدواج نکردند. طلاق مریم عضدانلو از مهدی ابریشمچی هم رسمی و شرعی نبود. البته باز من بخاطر کارم (حفاظت) بخاطر دارم که مریم قبل از ازدواج با مسعود از وی حامله بود و برخی هم فهمیده بودند. انتقال مریم به بیمارستان برای کورتاژ توسط برادرِ مسعود رجوی (صالح رجوی) انجام شد و من هم حفاظت را به عهده داشتم.
به نظرم شروع انحراف در شعائر اینطور شروع شد که دعای بعد از نماز را با آوردن نام مسعود و مریم و … مخدوش کردند و بعد اصلا تعریف گناه را عوض کردند. تعریفی که مرکزش مسعود و مریم بود تا خدا و پیامبر و دین. همین است که یک مجاهد خلق امروزی قباحتی در دروغ و دزدی و قتل نمیبیند (اگر دستور رهبری باشد) در این دستگاه اگر رهبری نگوید (دوربین نباشد) نماز و روزه معنی خودش را از دست میدهد.
شما اگر به کمپ اشرف سابق در عراق بروید یک “مسجد” و “نمازخانه” در آن میبینید که با حلبی و بشکه برایش مناره ساختهاند. این را همه اعضاء و جداشدگان میدانند که بسرعت در عرض دو هفته بعد از سقوط صدام و آمدن امریکاییها بنا کردند صرفا بخاطر این که به عراقیها بگویند “ما هم مسجد داریم”. نه قبل از آن نمازخانه و مسجدی داشتند و نه امروز در آلبانی چنین چیزی دارند. یادم هست آن روزهایی که عراقیها وارد کمپ شدند شروع کردند افرادی را با لباس روحانی جلو انداختند. حتی مجید معینی از اعضای سابقهدار را عبا و عمامهدار کردند که عکسهایش هست.
***اعتقادی جز به رهبری مسعود و مریم در فرقه رجوی حرام است***
در یک کلام پاسخ این سوال منفی است. اعتقادی جز به رهبری مسعود و مریم رجوی در فرقه رجوی حرام و حتی قابل تنبیه است. اسلامِ مجاهدین خلق با اسلامهای دیگر کاملا مجزاست. اسلامی که ما میشناسیم را هر قدر هم بکشید باز اجازه این حرکات را نمیدهد. در اسلام رجوی دزدی از مادر به نفع رهبری ثواب دارد. قتل برادر بخاطر منافع سازمان واجب عینی است. قدم زدن در پارک اگر در جهت منافع مریم رجوی نباشد گناه کبیره است و … شواهد و قرائن و نمونهها بیش از حد و حوصله این گفتار است. در این دستگاه “شعائر” معنیاش عوض میشود. نماز و روزه شعائر نیست. شعائر میشود: “دفاع از منافع رهبریِ سازمان”. مثلا فحاشی در شبکههای اجتماعی به هر کس که ممکن است انتقاد کند و …
امروزه اخباری درباره فعالیتهای سایبری سازمان در رسانههای خبری منتشر شده است، تحلیل شما از ورود و فعالیت منافقین در این فضا چیست؟
مسعود خدابنده: به همان شکل که در بالا گفتم تغییر سازمان “صدام و مسعود” به سازمان “ترکی الفیصل و مریم” بعد از سقوط صدام الزامی بود. تغییر کاربردی در ابزار. این ابزار در قالب قبلی دو شاخصه داشت: یکی “تروریسم با بمب و سلاح” و دیگری “جاسوسی و ترجمه و ارائه خدمات به ارتش متخاصم” که طبعا سوژه و نوع کار و ریزکار را ارباب (آن زمان ژنرال حبوش و استخبارات عراق) معین میکرد. مخارجش را هم میپرداخت.
این ابزار در قالب جدید هم دو شاخصه دارد: یکی “پاپوشسازی اطلاعاتی و امنیتی” و دیگری “جعل و دروغ و اطلاعات شویی و جنگ سایبری و رسانهای”. گفتم اسم مستعار “حشمت علوی” در حال حاضر در غرب هم آنقدر لو رفته که گاهی به عنوان شوخی یا گاهی به عنوان ناسزا در جنگ و جدلهای آنلاین استفاده میشود (جملاتی مثل “تو حشمت علوی نیستی؟”، “هوای آلبانی چطور است”، “برو از رهبر سازمان بپرس” و ….)
به نظر شما آیا هنوز هم سازمان برای نسل جوان جذابیت دارد و آنها جذب منافقین میشوند؟ سازمان امروز سازوکاری برای جذب اعضاء دارد؟
مسعود خدابنده: سازمان از بعد از رفتن به عراق تقریبا قید وارد کردن نیروی جدید را زد. مسعود رجوی میدانست که راهی را که انتخاب کرده (رفتن به عراق) درب ورودی سازمان را تا ابد بسته است. (البته گاهی این جمله معروف هیتلر را تکرار میکرد که اگر پیروز شدیم، کسی از فرد پیروز سوال نخواهد کرد. و معتقد بود که همین تعداد برای پیروزی کافی است. آن زمان روی پیروزی صدام حساب باز کرده بود، امروز هم روی پیروزی امریکا. بنابراین به قول خودش “نیروی وفادار میخواهم نه نیرویی که سوال کند”. بعد هم میگفت “حضرت عباس از امام حسین سوال نکرد. کرد؟”)
سازمان بعد از سقوط صدام و آمدن به آلبانی سعی کرد تعدادی از همان بچههایی را که سر راه گذاشته بود مجددا برگرداند. چندتایی هم بخاطر مادر و پدرشان برگشتند ولی هنوز هم آنقدر نیستند که در یک عکس در مراسم بتوانند دو ردیف اول را پر کنند. در داخل ایران که مشخص است، در میان ایرانیان خارج از کشور هم نه تنها سازمان مجاهدین خلق جاذبهای ندارد بلکه نفرت عجیب و غریبی هم از آن دارند. بارها شاهد بودهایم که تظاهراتی علیه جمهوری اسلامی برگزار شده ولی به محض ورود یکی دو نفر از سازمان مجاهدین خلق و بخصوص اگر آرم یا عکس همراه داشته باشند، همه شرکت کنندگان پراکنده شدهاند.
پیشبینی شما از آینده منافقین چیست؟
مسعود خدابنده: تا منظور از آینده چه باشد. اگر منظور یک آینده سازمانی و تشکیلاتی و حزبی باشد که دیگر تاریخش گذشته. تاریخ جلو میرود و نسلها عوض میشوند. سازمان مجاهدین خلق که سابقه خیانت به وطن در زمان جنگ، جنایات جنگی و جرائم علیه بشریت کم ندارد ولی اگر هم اینطور سابقهای نداشت و اصلا سابقهاش هم درخشان بود باز آیندهای نمیتوانست داشته باشد.
تغییر هم بخواهیم باید نیروی تغییرخواه جدید را جستجو کنیم. ضمنا “فرقهای” بودن و متکی به فرد بودن این سازمان را هم نباید فراموش کرد. نباید فراموش کرد که سازمان مجاهدین خلق سازمانی است که بعد از قریب به دو دهه حتی نمیتواند بگوید سرکردهاش مرده است یا زنده. چرا؟ چون مثل یک باند متکی به آن فرد است. جایگزین ندارد. سازماندهیای نیست که بشود یک رهبر دیگر برایش انتخاب کرد. برای نفرات سازمان مرگ مسعود رجوی مثل مرگ خدایشان (بتی که ساختهاند) است. عمر یک فرقه همانقدر است که عمر رهبرش باشد. فرقه بنابر تعریفش “بیآینده” است.
ولی اگر منظور این طرز فکر و ایدئولوژی باشد که به نظرم نه حال دارد و نه آینده و نه گذشتهای که بشود به آن دست زد. مقصر هم نه جمهوری اسلامی بوده و نه تفکرات دیگر. این تفکر با شعار “پیش به سوی جامعه بیطبقه توحیدی” شروع شد و اوایل انقلاب نعره میکشید علیه امثال خدابیامرز آیتالله طالقانی که “شما خرده بورژوا هستید و به حد کافی ضد امپریالیست نیستید”، ولی امروز به جایی رسیده که در آلبانی در فضای مجازی از راستترین جناحهای صهیونیستی درخواست میکند که “خانه مادران و خواهران” خودشان را در ایران بمباران کنند و شیون مجازی راه میاندازد که “تحریمهای دارویی و غذایی” علیه خانوادههای خودشان در ایران را هر چه شدیدتر کنند.
***نظر یکی از بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق درباره فرقه رجوی***
این بیآینده شدن را، این ابتر شدن را، این دم بریده شدن را دشمنان رجوی ایجاد نکردند ( إنّ شانئك هو الأبتر – اینها چوب خداست) این را خودش و دار و دستهاش بوجود آوردند. تصمیم خودشان بود. به قول عبدالرضا نیکبین رودسری (از بنیانگذاران اولیه سازمان که تن به سازمان مسعود و صدام نداد) که اواخر عمرش یکبار نظرش را پرسیدند و گفت: “متاسفانه اینها نه تنها شکست خوردند، که سقوط اخلاقی هم کردند”.
بله، شکست خوردن یک حرف است، سقوط یک حرف دیگر. اتفاقا مسعود رجوی آن زمانی که هنوز غیبت طولانی مدت نداشت، بعضی اوقات میگفت که اگر من فلان و فلان نکرده بودم (منظورش انقلاب ایدئولوژیک بود و در کنارش رابطههایی که با امریکاییها برقرار کرده بود) الان سازمان مجاهدین خلق هم مثل سازمانهای فدایی و فرقان و … از بین رفته بود. الان که نگاه میکنیم میبینم که کاش از بین رفته بود و به این خفت وذلت نمیافتاد.
مولوی در یکی از غزلیات دیوان شمس تبریزی میگوید: “هر که گریزد ز خراجات شهر، بارکش غول بیابان شود” کاش این سازمان در کشور میماند و شکست میخورد اما الان بیآبرو شده است. آن بهایی که آن روز پرداخت نشد ادامهاش بارکشی برای صدام حسین و محمد بن سلمان سعودی و این روزها سیا و موساد است. ( جوخههای ترور مجاهدین خلق )
از شما ممنونم. در پایان اگر نکته دیگری دارید، مرقوم بفرمائید.
مسعود خدابنده: من هم از شما تشکر میکنم. فعلا نکته دیگری ندارم
صدور کارت شناسایی آلبانی و وحشت رجوی
***
قتل مستشاران امریکایی توسط مجاهدین خلق ایران فرقه رجوی
Saddam’s Private Army
How Rajavi changed Iran’s Mojahedin from Armed Revolutionaries to an Armed Cult
The Life of Camp Ashraf
Mojahedin-e Khalq – Victims of Many Masters
By Anne Khodabandeh (Singleton) and Massoud Khodabandeh
همچنین:
سهیل جان نثاری به نقل از فارین پالیسی، بیست و نهم آوریل 2019:… صدور کارت شناسایی آلبانی رهایی اعضای مجاهدین خلق مسعود خدابنده، که در سال ۱۹۹۶ از سازمان جدا شد، میگوید سازمان مجاهدین بعد از سقوط صدام آنقدر پول ندارد که به حزبی کوچک، تازه تأسیس، حاشیهای، و با احتمال کم موفقیت یک میلیون یورو کمک کند. او اضافه میکند که سازمان مجاهدین نه حامی مالی، که انتقالدهندهی… مسعود خدابنده : رهایی اعضای مجاهدین خلق در آلبانی صدور کارت شناسایی آلبانی و وحشت رجوی
سارا زهیری، سایت خبری ایرانیان (کانادا و امریکا)، ششم آوریل 2019:… صدور کارت شناسایی آلبانی رهایی اعضای مجاهدین خلق مسعود خدابنده در صفحه رسمی خود نوشت: مریم رجوی از مردم ایران خواسته است با کمک رسانان به مردم سیل زده وارد درگیری مسلحانه شوند! مریم رجوی همانند زمان جنگ ایران و عراق که به روی مردم ایران اسلحه کشید اکنون نیز همین درخواست را از مردم ایران دارد! کشیدن اسلحه… مسعود خدابنده : رهایی اعضای مجاهدین خلق در آلبانی صدور کارت شناسایی آلبانی و وحشت رجوی
ایرنا به نقل از لوبلاگ، دهم مارس 2019:… صدور کارت شناسایی آلبانی رهایی اعضای مجاهدین خلق مسعود خدابنده’ مدیر برنامه راهبردی خاورمیانه که مدت های طولانی برای ارائه راه حلی صلح آمیز برای انتقال اعضای مجاهدین خلق (منافقین) از عراق به آلبانی تلاش کرد و همسرش ‘آنه خدابنده’ در مطلبی با عنوان آیا مجاهدین خلق (منافقین) به آخر خط رسیده اند؟ افزودند: ارابه تغییر رژیم در ایران توسط… مسعود خدابنده : رهایی اعضای مجاهدین خلق در آلبانی صدور کارت شناسایی آلبانی و وحشت رجوی
مسعود خدابنده، مشاورین استراتژی خاورمیانه، بیستم فوریه 2019:… صدور کارت شناسایی آلبانی رهایی اعضای مجاهدین خلق سازمان مجاهدین خلق از بعد از ساقط شدن ولینعمت سابقش صدام حسین از سازمان “مسعود رجوی و صدام حسین” که سازمانی “تروریستی نظامی” بود به سازمان “مریم رجوی و ترکی الفیصل” که سازمانی “تروریستی اطلاعاتی” است تغییر شغل داد. این سازمان که دیگر توانایی نظامی را بصورت صد در صد از دست داده است امروز… مسعود خدابنده : رهایی اعضای مجاهدین خلق در آلبانی صدور کارت شناسایی آلبانی و وحشت رجوی
مسعود خدابنده، مشاورین استراتژی خاورمیانه، نهم فوریه 2019:… صدور کارت شناسایی آلبانی رهایی اعضای مجاهدین خلق وضعیت آنچنان خراب شده که میگویند عملا به وی (مریم رجوی) اطلاع داده اند که “کاش اصلا تظاهرات نمی کردید”. میگویند مهدی ابریشمچی هم مثل دیوانه ها در حیاط راه میرود و زیر لب هی میگوید “خدایا مرگم بده. خدایا مرگم بده”. شوخی نمیکنم. جدی میگویم. هم “اطلاع به مریم رجوی از طرف… مسعود خدابنده : رهایی اعضای مجاهدین خلق در آلبانی صدور کارت شناسایی آلبانی و وحشت رجوی
مسعود خدابنده، اول فوریه 2019:… صدور کارت شناسایی آلبانی رهایی اعضای مجاهدین خلق محمد رضا کلاهی هیچ گاه تن به خواسته های رجوی و انقلاب و الاخ نداد و اصلا به کتش نمیرفت و قابل هضم نبود. مسعود کشمیری هم ایضا. اینها تا زمانی که یادم هست عملا در حبس (بخاطر نداشت جایی در بیرون مجاهدین و تحت تعقیب بودن) زندگی می گذراندند و خر حمالی ها را… مسعود خدابنده : رهایی اعضای مجاهدین خلق در آلبانی صدور کارت شناسایی آلبانی و وحشت رجوی
باشگاه خبرنگاران و خبرگزاری فارس (به نقل از البوابه اردن)، نوزدهم سپتامبر 2018:… صدور کارت شناسایی آلبانی رهایی اعضای مجاهدین خلق صدور کارت شناسایی آلبانی جوخههای ترور مجاهدین خلق( مسعود خدابنده در گفتوگو ) این عضو سابق منافقین میگوید خود از نزدیک بر عملیات انتقال این محموله نظارت داشته است. وی همچنین میافزاید مقامات سعودی در زمان ریاست ترکی بن فیصل آل سعود بر دستگاه اطلاعاتی عربستان و دوران حکومت عبدالله بن عبدالعزیز آل سعود، پادشاه سابق رژیم سعودی … مسعود خدابنده : رهایی اعضای مجاهدین خلق در آلبانی صدور کارت شناسایی آلبانی و وحشت رجوی
مسعود خدابنده، هافینگتون پست، بیست و نهم ژوئن 2017:… صدور کارت شناسایی آلبانی رهایی اعضای مجاهدین خلق صدور کارت شناسایی آلبانی امانوئل ماکرون نشان داده است که یک چالشگر باهوش و ماهر در روابط بین المللی است که قبل از آنکه دهان باز کند رئیس جمهور ترامپ را در اجلاس ناتو در ماه مه در بروکسل آچمز کرد. شاید بالاخره زمان آن فرا رسیده باشد که ارزیابی جدیدی از انعطاف ناپذیری در برابر… مسعود خدابنده : رهایی اعضای مجاهدین خلق در آلبانی صدور کارت شناسایی آلبانی و وحشت رجوی
مسعود خدابنده، هافینگتون پست (هافپست)، چهارم ژوئن 2017:… صدور کارت شناسایی آلبانی رهایی اعضای مجاهدین خلق صدور کارت شناسایی آلبانی این همایش، که با شرکت تعدادی از پارلمانترها، محققین و تحلیلگران همراه با نمایندگانی از خارج از پارلمان از جمله مسئولین امنیتی اروپایی، برگزار شد توسط آنا گومزآنا گ از کشور پرتقال سازماندهی و توسط ماریتیه شاکه از هلند و میشل گاهلر از آلمان همراهی گردید. هر سه نفر سوابق روشنی در… مسعود خدابنده : رهایی اعضای مجاهدین خلق در آلبانی صدور کارت شناسایی آلبانی و وحشت رجوی
مسعود خدابنده، هافینگتون پست، بیست و یکم می 2017:… صدور کارت شناسایی آلبانی رهایی اعضای مجاهدین خلق صدور کارت شناسایی آلبانی این داستان یک وجه دیگر هم دارد. در 16 ژانویه 2017، جبریا همراه با برخی دیگر از شخصیت های آلبانیائی، در یک کنسرت موسیقی زیرزمینی در تیرانا به میزبانی گروه تبعیدی ایرانی مجاهدین خلق که پایگاهش در آلبانی است شرکت نمود. جبریا ادعا کرد که مردم آلبانی “در همبستگی با مجاهدین خلق”… مسعود خدابنده : رهایی اعضای مجاهدین خلق در آلبانی صدور کارت شناسایی آلبانی و وحشت رجوی
صابر از تبریز (امضاء محفوظ)، ایران اینترلینک، بیست و ششم فوریه 2017:… صدور کارت شناسایی آلبانی رهایی اعضای مجاهدین خلق صدور کارت شناسایی آلبانی این آزادی با گروه خون ایرانی ها سازگار نیست و چه بهتر که برای خود سرهنگ باشد! همینطور: ” …این گزارش میگوید: وزارت اطلاعات ایران، اعضای سابق مجاهدین خلق را در اروپا عضوگیری کرده و از آنها برای انتشار اطلاعات دروغ علیه مجاهدین استفاده میکند. در بین کسانی… مسعود خدابنده : رهایی اعضای مجاهدین خلق در آلبانی صدور کارت شناسایی آلبانی و وحشت رجوی صدور کارت شناسایی آلبانی