عصر دیپلماسی و ایرنا به نقل از لوبلاگ، پل. آر. پیلار. هجدهم نوامبر 2018:… آرون مرات، روزنامه نگار و ناظر باتجربه مسائل ایران که پیش از این خبرنگار اکونومیست در تهران بوده است، به تازگی مقاله ای ٦٦٠٠ کلمه ای را در مورد مجاهدین خلق در روزنامه گاردین منتشر کرده است که دربردارنده اطلاعات باارزشی در مورد ماهیت این گروه و نادرستی استفاده از آن به عنوان ابراز سیاست خارجی امریکا …
لینک به متن اصلی لوبلاگ (انگلیسی)
مجاهدین خلق و سیاست ورشکسته آمریکا در قبال ایران
عصر دیپلماسی، هجدهم نوامبر 2018
لینک به منبع
گروه: سیاسی
تاریخ: ۱۳:۵۹ :: ۱۳۹۷/۰۸/۲۶
پل آر. پیلار
نشنال اینترست (امریکا)
یکی از روشن ترین موارد در میان بسیاری از شاخصه های جهت گیری نادرست در سیاست خارجی دولت ترامپ در قبال ایران، تمایل این دولت به گروه تروریستی و فرقه گونه موسوم به مجاهدین خلق بوده است. جان بولتون، مشاور امنیت ملی دولت ترامپ، و رودی جولیانی، وکیل ترامپ ، از جمله تشویق کنندگان اصلی این گروه هستند که در مراسم مختلف آنها شرکت و سخنرانی کرده اند و این گروه را گزینه دمکراتیک به جای نظام سیاسی کنونی ایران معرفی می کنند.
آرون مرات، روزنامه نگار و ناظر باتجربه مسائل ایران که پیش از این خبرنگار اکونومیست در تهران بوده است، به تازگی مقاله ای ٦٦٠٠ کلمه ای را در مورد مجاهدین خلق در روزنامه گاردین منتشر کرده است که دربردارنده اطلاعات باارزشی در مورد ماهیت این گروه و نادرستی استفاده از آن به عنوان ابراز سیاست خارجی امریکا در منطقه است .
سازمان مجاهدین خلق یک جنبش دانشجویی مخالف رژیم شاه ایران با ایدئولوژی مرکب از اسلام و مارکسیسم و از همان ابتدا دارای نگرش های ضد امریکایی بود ، ولی در خلال جنگ هشت ساله عراق و ایران در کنار صدام حسین قرار گرفت .
در مقاله منتشره از سوی مرات، جزئیاتی از ویژگی های فرقه گونه مجاهدین خلق در اردوگاه اشرف و به تازگی در اردوگاهی در آلبانی منتشرشده است. مسعود و مریم رجوی همسر و رهبر مجاهدین خلق ، یادآور افرادی مانند جیم جونز و شوکو آساهارا هستند.
تلاش های مجاهدین خلق در خلال دودهه گذشته برای ارائه چهره ای ملایم از خود کاملاً در تعارض با واقعیت های درونی آن است.
اسناد منتشرشده نشان می دهند که جان بولتون برای تنها یک حضور در مراسم مجاهدین خلق در سال گذشته در پاریس مبلغ ٤٠ هزار دلار دریافت کرده است. مرات نوشته است بولتون در مجموع برای سخنرانی های خود به نفع این سازمان تا کنون، ١٨٠ هزار دلار دریافت کرده است.
محل تامین این پول ها معلوم نیست ولی برخی نشانه ها حاکی است که حکومت های رقیب منطقه ای ایران منبع احتمالی آن هستند.
بولتون و حداقل برخی از افراد دیگر که به ستایش این گروه می پردازند، به یقین چنان باهوش هستند که از ماهیت واقعی این گروه اطلاع دارند. آنها علاقه چندانی به دمکراسی در ایران ندارند و بیشتر به فکر براندازی، خرابکاری و ترور در ایران هستند – توانایی که مجاهدین خلق با وجود ادعای ترک آن ، همچنان از آن برخوردار است.
این حمایت به یقین در جهت منافع امریکا نیست و باعث بی ثباتی در ایران و اطراف آن خواهد شد و نگرش های افراطی را در ایران تقویت می کند. امریکا با پیوند زدن خود به مجاهدین خلق به اعتبار خود لطمه وارد می سازد.
–
لوبلاگ:استفاده از منافقین، نشانه ورشکستگی سیاست آمریکا است
ایرنا، هجدهم نوامبر 2018
لینک به منبع
تهران – ایرنا – لوبلاگ در یادداشتی نوشت: استفاده از گروهک منافقین برای پیشبرد سیاست در قبال ایران، ورشکستگی سیاست آمریکا را نشان می دهد و اگر این گروه در این بازی حضور داشته باشند، این بازی نمی تواند براساس دموکراسی، حقوق بشر و یا حقوق مردم ایران باشد.
به گزارش روز چهارشنبه ایرنا، ‘پل پیلار’ از اعضاء غیر مقیم مرکز مطالعات امنیتی دانشگاه ‘جرج تاون’ و افسر پیشین سیا در یادداشتی با عنوان ‘مجاهدین خلق و سیاست شکست خورده آمریکا در قبال ایران’ افزود: در میان بسیاری از سیاست های نادرست دولت ‘دونالد ترامپ’ در قبال ایران، یکی از واضح ترین آنها خاطرخواهی گروه منافقین است .
‘جان بولتون’ مشاور امنیت ملی و ‘رودی جولیانی’ وکیل ترامپ، از برجسته ترین افراد تیم ترامپ هستند که در نشست ها و سخنرانی های این گروه تروریستی شرکت کرده اند و این گروه را جایگزینی برای نظام کنونی ایران می دانند.
در ادامه یادداشت این افسر پیشین سیا می خوانیم: ‘آرون مرات’ روزنامه نگار کارکشته و خبرنگار پیشین اکونومیست در تهران، اخیرا مقاله ای طولانی در خصوص این گروه در گاردین منتشر کرده است.
این مقاله از آنجا که گزارشی دقیق و به روز در خصوص ماهیت اصلی گروهک تروریستی منافقین می دهد، ارزش خواندن دارد و به هیچ شک و تردیدی از ماهیت مخوف ایالات متحده برای بهره برداری از این گروه در راستای سیاست های خود در خصوص ایران پرده بر می دارد.
این گروه در واقع یک جنبش دانشجویی بود که ابتدا در مخالفت با رژیم شاه شروع به مبارزه کرد و به شکلی عجیب و غریب ایدئولوژی اسلامگرائی را با مارکسیسم در هم آمیخت. این گروه از همان نخست مواضع بسیار ضد آمریکایی داشت. عملیات تروریستی آن، داد و ستدهای آمریکایی را هدف قرار می داد و علاوه بر بسیاری از قربانیانی که از میان خیل ایرانیان داشت، 6 شهروند آمریکایی را هم در طول عملیات تروریستی کشت. اعضای این گروه در جریان انقلاب 57 در سرنگونی شاه نقش ایفا کردند، اما خیلی زود توسط آیت الله خمینی کنار زده شدند. این گروه حتی با آزادی گروگان های آمریکایی در سفارت ایالات متحده مخالفت کرد.
با شروع جنگ هشت ساله ایران و عراق، منافقین به جرگه طرفداران ‘صدام حسین’ دیکتاتور عراق پیوستند و صدام با در اختیار قرار دادن سلاح، پول نقد و کمپ اشرف از آنها حمایت می کرد. این گروه هم در ازای این اقدامات علاوه بر تداوم حملات به خاک ایران، به سرکوب مخالفان صدام در داخل عراق هم کمک می کردند. بنابراین ایرانیان این مرحله از تاریخ مبارزات منافقین را به عنوان یک اقدام غیرقابل بخشش و خیانت در حق خود دانسته، به گونه ای که پیشینه مبارزات پیش از انقلاب آنها را هم فراموش کردند.
مرات در مقاله خود به جزئیات جنبه هایی از اقدامات این گروه در کمپ اشرف و همچنین پس از ترک عراق در آلبانی پرداخته است.
‘مسعود’ و ‘مریم رجوی’ به عنوان رهبران این گروه شبیه به ‘جیم جونز’ (رهبر جریانی موسوم به پیپلز تمپل) و ‘شکو آساهارا (رهبر مذهبی گروه اوم شینریکیو اهل ژاپن) هستند. بر اساس قوانین این گروه خانواده ها از هم جدا می شدند، زوج ها تهدید به جدایی و زنان در صورتیکه تن به ازدواج با مسعود رجوی نمی دادند متحمل سوء استفاده های جنسی وی می شدند. (مسعود پس از حمله آمریکا به عراق از کمپ اشرف رفت و معلوم نیست آیا مرده است یا زنده).
مریم به عنوان چهره عمومی این گروه ادامه می دهد. در مورد مکان دقیق کمپ این گروهک در آلبانی اطلاع درستی در دست نیست اما رئیس پیشین اطلاعات ارتش آلبانی در این خصوص می گوید: اعضای مجاهدین ( منافقین ) به عنوان ‘گروگان’ و با بیم از قتل در این کمپ زندگی می کنند.
اما تلاش های آنها در طی دو دهه گذشته برای به تصویر کشیدن چهره ای آرام و بدون خشونت بوده است و قصد دارد خود را طرفدار دموکراسی و جانشینی مناسب برای نظام فعلی ایران معرفی کند و بی شک این اقدامات میزان زیادی پول لازم دارد. افشاگری های اخیر نشان می دهد که بولتون برای سخنرانی در نشست این گروه در پاریس 40 هزار دلار پول در کل و به گفته مرات تاکنون 180 هزار دلار از مجاهدین برای نمایش های متعددش در نشست ها و سخنرانی های این گروه پول دریافت کرده است.
علاوه بر این هزینه ها ؛ لابی های این گروه هم هزینه های بالایی برای آنها داشته است. مثلا جمعیت حاضر در رویداد پاریس از جوانانی که از شرق اروپا با اتوبوس به پاریس آورده شده بودند تشکیل می شد و بی شک این مر بسیار هزینه بر است. این گروه از همین روش هم برای تظاهراتی خارج از وزارت امور خارجه آمریکا استفاده کرد تا بتواند در نهایت نام خود را از فهرست سازمان های تروریستی خارجی حذف کند. برخی از شرکت کنندگان در این رویداد از پناهگاه بی خانمان ها در نیویورک آورده شده بودند. آنها اعتراف کردند اطلاع چندانی در مورد ماهیت مجاهدین خلق نداشتند اما پذیرفته بودند در ازای هزینه غذا در این رویداد شرکت کنند.
اما منافقین بودجه لازم برای چنین هزینه هایی را چگونه تامین می کند؟ پاسخ این پرسش تا حدودی در سایه ابهام است هرچند سرنخ های جدید نشان می دهد رقبای منطقه ای ایران منبع درآمدهای این گروهک هستند.
در نهایت باید تاکید کرد استفاده از گروهی همچون منافقین برای پیشبرد سیاست در قبال ایران، ورشکستگی سیاست آمریکا را نشان می دهد. به عبارتی اگر منافقین در این بازی باشند، این بازی نمی تواند براساس دموکراسی، حقوق بشر یا حقوق مردم عادی ایران باشد. بولتون و دستکم برخی افراد دیگری که از این گروه حمایت می کنند به اندازه کافی باهوش هستند که از ماهیت واقعی این گروه خبردار شده باشند. این گروه بی شک علاقه ای به دموکراسی ندارند، بلکه در خرابکاری، تخریب و ترور در ایران توانمند هستند؛ توانایی که هنوز مجاهدین خلق آن را رها نکرده است.
تارنمای لوبلاگ از نام جیم لوب سردبیر این تارنما، روزنامه نگار کهنه کاری که گزارش های تحلیلی از سیاست خارجی واشنگتن در قبال خاورمیانه می نوشت گرفته شده است. این تارنما اولین وبلاگ برای دریافت جایزه ‘آرتور راس’ برای گزارش گیری و تجزیه و تحلیل مستقل از آکادمی دیپلماسی آمریکا در سال 2015 بود. این تارنما در سال 2008 راه اندازی شد و هدفش بیشتر تحلیل سیاستهای اتخاذ شده از سوی واشنگتن در قبال تهران بود’.
اروپام**7276 ** 1546
انتهای پیام /*
(پایان)
***
Terrorists, cultists – or champions of Iranian democracy? The wild wild story of the MEK
همچنین:
http://iran-interlink.org/wordpressfa/سیاست-ورشکسته-ترامپ-درباره-ایران-و-نقش/
سیاست ورشکسته ترامپ درباره ایران و نقش فرقه مجاهدین خلق در آن
محمد سهیمی به نقل از لوبلاگ، صفحه فیسبوک، چهاردهم نوامبر ۲۰۱۸:… همانطور که آقای پال پیلار که برای ۲۸ سال مامور سازمان سیا بود، و حال یکی از مهمترین و واقع بینترین تحلیلگران و منتقدین سیاستهای امپریالیستی آمریکا هستند، در مقاله بسیار خوب زیر مینویسند، کافی است بدانیم که فرقه مجاهدین چه نقشی در سیاست ترامپ درباره ایران دارد تا متوجه شویم همه ادعاهای این دولت …
Remember.Mojahedin Khalq (MKO, MEK, Rajavi cult) was one of the excuses of US attacking Iraq
The shadowy cult Trump advisors tout as an alternative to the Iranian government
لینک به متن مقاله در لوبلاگ (انگلیسی)
سیاست ورشکسته ترامپ درباره ایران و نقش فرقه مجاهدین خلق در آن
دوستان سلام: خطوط اصلی سیاست آقای ترامپ درباره ایران کاملا روشن شده اند. بر طبق این سیاست که توسط جان بولتون، مشاور امنیت جنگ طلب ملی آقای ترامپ که براستی جنون ضد ایران دارد، و مایک پامپئو وزیر خارجه آمریکا که در گذشته پیشنهاد کرده بود با دو هزار بمباران تاسیسات هستهای و نظامی ایران نابود شود، طراحی شده است، فشار اقتصادی حد اکثری مردم را وادار به شورش خواهد کرد. برای سرکوب شورش سپاه وارد میدان خواهد شد، و این مداخله بهانه لازم را به آمریکا خواهد داد تا به نام “کمک به مردم ایران” وارد میدان شده و با کمک گروههای تجزیه طلب و گروههای دیگر جمهوری اسلامی را سرنگون کند. این تصویر را اپوزیسیون قلابی برای اینها ترسیم نموده است، و آن بخش از این به اصطلاح اپوزیسیون که در لابیهای اسرائیل برای آن نوکری میکنند، بولتون و امثال او را متقأعد کرده است که موفقیت آمیز خواهد بود.
در این میان بولتون و رودی جولیانی، وکیل شخصی آقای ترامپ، که هر دو لابیگر فرقه مجاهدین بوده و هستند، روی این فرقه برای موفقیت این طرح خیلی حساب میکنند. هر دو اینها پولهای زیادی از فرقه دریافت کرده اند. اسناد در دسترس نشان میدهد که بولتون دستکم ۱۸۰،۰۰۰ دلار از فرقه پول برای سخنرانی دریافت کرده است، و برای هر سخنرانی جولیانی ۴۰،۰۰۰ دلار دریافت میکند. فرقه اینها را متقأعد کرده است که در داخل ایرانی ارتشی از هواداران آن آماده هستند که در زمان درست وارد عمل شوند. ۲،۳۰۰ هوادار میانسال و پیر آنها نیز در اردوگاهی در آلبانی در حقیقت زندان هستند، و فرقه بولتون و تیم او را متقأعد کرده است که اینها یک نیروی زبده نظامی هستند که آماده انتقال به ایران برای جنگیدن هستند، در حالیکه نه تنها اینها میانسال و پیر هستند، بلکه بسیاری از آنها به زور در آنجا نگهداری میشوند [مقاله مفصل گاردین درباره این موضوع را در زیر پست را بخوانید].
همانطور که آقای پال پیلار که برای ۲۸ سال مامور سازمان سیا بود، و حال یکی از مهمترین و واقع بینترین تحلیلگران و منتقدین سیاستهای امپریالیستی آمریکا هستند، در مقاله بسیار خوب زیر مینویسند، کافی است بدانیم که فرقه مجاهدین چه نقشی در سیاست ترامپ درباره ایران دارد تا متوجه شویم همه ادعاهای این دولت درباره دموکراسی، حقوق بشر، و کمک به مردم عادی در ایران دروغی بیش نیست. بولتون و تیم او میدانند که فرقه نه دمکرات است و نه دلسوزی برای مردم ایران دارد، بلکه آنچه که بولتون را به فرقه جذب کرده است توانایی این فرقه برای ترور، خرابکری، و ویرانی است. آقای پیلار مینویسند چنین سیاستی نه تنها باعث تشویق گروههای دیگر شبیه به فرقه در خاورمیانه میشود؛ نه تنها به سود منافع و مصالح ملی واقعی آمریکا نیست، بلکه فقط باعث قدرت گرفتن هرچه بیشتر تندروها در ایران و بقیه خاورمیانه خواهد شد.
(پایان)
***
Albanian Police No Match For MEK Commanders Trained By Saddam’s Mukhabarat
A Tiny Group on a Compound in Albania are Being Groomed to Destabilize Iran
همچنین:
http://iran-interlink.org/wordpressfa/روابط-مجاهدین-و-اسرائیل/
روابط مجاهدین و اسرائیل
محمد سهیمی، خبرنامه گویا، چهاردهم ژوئیه ۲۰۱۷:… فراموش نکنیم که اسرائیل و عربستان دشمن جمهوری اسلامی نیستند، بلکه دشمن موجودیت کشور بعنوان یک کشور مستقل هستند. از دهها سال قبل اسرائیل بدنبال تجزیه خاورمیانه بوده است و به همین دلیل از استقلال کردستان عراقحمایت کرده است. این سخن معروف را که به آریل شارون نخست وزیر سابق اسرائیل و یا …
Seymour M. Hersh: Our Men in Iran?
روابط مجاهدین و اسرائیل
محمد سهیمی
مقدمه
سازمان مجاهدین خلق ایران در شهریور ۱۳۴۴ توسط مرحومان محمد حنیف نژاد، علی اصغر بدیع زادگان، و سعید محسن، و همچنین آقای عبدالرضا نیک بین رودسری (معروف به عبدی نیک بین) که هنوز در قید حیات میباشد تأسیس شد. تفسیری که رهبران اولیه سازمان از آموزشهای اسلامی و قرآنی ارائه میدادند بکلی با تفسیرهای سنتی آن زمان تفاوت داشت، و بیشتر به نوعی سوسیالیسم نزدیک بود. بعنوان مثال، جزوه یا کتاب “اقتصاد به زبان ساده” که مرحوم محمود عسکری زاده از اعضای اولیه سازمان نوشت یکی از نمونههای این تفکر بود.در شهریور ۱۳۵۰، درست قبل از برگزاری جشنهای ننگین ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی ۱۲ نفر از رهبران اولیه و کادرهای اصلی سازمان دستگیر شدند، که ۱۱ نفر آن اعدام شدند، و تنها کسی که جان سالم بدر برد مسعود رجوی بود. سازمان نیز وارد فاز مبارزه مسلحانه بر ضدّ رژیم محمد رضا شاه شد. در ۱۳۵۴ سازمان اعلام کرد که ایدئولوژی خودرا تغییر داده و آموزشهای مارکسیستی را بعنوان اساس کار سازمان قبول کرده است. ولی تغییر ایدئولوژی کامل نبود، و بخشی از کادرهای سازمان که یا در زندان بودند و یا مخفیانه زندگی میکردند آن تغییر ایدئولوژیک را قبول نکردند. نتیجه آن شد که بخش مارکسیستی سازمان بعدها “سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر” را تأسیس نمود، که یکی از چپگراترین سازمانهای سیاسی در چند سال اول بعد از انقلاب بود.
چون رژیم دیکتاتوری محمد رضا شاه متحد نزدیک غرب بخصوص آمریکا بود، و چون کودتای آمریکایی-انگلیسی ۱۳۳۲ دولت ملی زندهیاد دکتر محمد مصدق را سرنگون کرده بود، سازمان از ابتدا مواضع ضدّ آمریکایی و ضدّ امپریالیستی داشت. به همین دلیل یکی از مهمترین اهداف سازمان حمله به دفاتر شرکت ها، سازمان ها، و حتی سفارت خانههایی بود که یا آمریکایی بودند و یا متحد آمریکا بودند. دفاتر شرکتهای پپسی، جنرال موتورز، شرکت نفت مرین، هتل بینالمللی [دو بار]، دفتر آژانس اطلاعات ایالت متحده، و دفتر انجمن ایران-آمریکا بمبگذاری شدند. وقتی در خرداد ۱۳۵۱ پرزیدنت ریچارد نیکسون، رئیس جمهور آمریکا، از ایران بازدید نمود، درست چند ساعت قبل از دیدار او از آرامگاه رضا شاه بمبی در نزدیکی آنجا توسط مجاهدین منفجر شد. وقتی ملک حسین پادشاه وقت اردن، و متحد نزدیک محمد رضا شاه که از سازمان سیا حقوق نیز میگرفت در مرداد ۱۳۵۲ از ایران دیدن کرد، سفارت اردن در تهران مورد حمله مجاهدین قرار گرفت. وقتی سلطان عمان در اردیبهشت ۱۳۵۳ از تهران دیدن نمود، مجاهدین دفتر بانک عمان در تهران، و همچنین سفارت بریتانیا در تهران را مورد حمله قرار دادند. به دفاتر شرکت هواپیمایی پان-آمریکن و شرکت نفت شل نیز حمله شد. در اردیبهشت ۱۳۵۳ دفتر شرکت نفتی پان-آمریکن در تهران بمب گذاری شد. ماه بعد پنج کارخانه که صاحب آنها کلیمی بود و با اسرائیل ارتباط داشت بمب گذاری شدند. در همان ماه آقای هنری کیسینجر وزیر خارجه آمریکا از تهران دیدن نمود، و در طول آن دفتر شرکت آمریکایی آی آی تی، و همچنین دفاتر یک شرکت ایرانی که نمایندگی چند شرکت آمریکایی در تهران را به عهده داشت مورد حمله قرار گرفتند.
مستشاران و کارمندان آمریکایی مقیم ایران نیز در امان نبودند. در ۹ آذر ۱۳۴۹ سازمان مجاهدین تلاش نمود که داگلاس ملک آرتور دوم، سفیر آمریکا در ایران [از ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۱] را برباید، ولی موفق نشد. جورج کیو، معاون رئیس ایستگاه سازمان سیا در ایران نیز هدف سو قصد مجاهدین قرار گرفت، ولی جان سالم بدر برد. کیو در زمان کودتای ۱۳۳۲ در تهران بود، و در ماجرای ایران- کنترا در دهه ۱۳۶۰ نیز شرکت داشت. در اردیبهشت ۱۳۵۱ بمبی در زیر ماشینی منفجر شدکه سرتیپ هارولد پرایس از نیروی هوایی آمریکا را در تهران به محل کار او می برد. بمب هر دو پای سرتیپ پرایس را به شدت مجروح نمود، و همچنین یک مادر و فرزند خردسال او در خیابان را به قتل رساند. بمب گذار مرحوم کاظم ذولانوار بود که در ۳۰ فروردین ۱۳۵۴به همراه زنده یاد بیژن جزنی و یاران، و همچنین عضو دیگر سازمان مجاهدین، مرحوم مصطفی جوان خوشدل، ناجوانمردانه در تپههای اوین توسط ساواک به قتل رسید .در ۱۲ خرداد ۱۳۵۲ سرهنگ دوم لوئیس لی هاکینز، یک مستشار ارتش آمریکا در تهران توسط مجاهدین ترور شد. در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۵۴ سرهنگ پاول شیفر و سرهنگ دوم جک ترنر از مستشاران نیروی هوایی آمریکا در تهران توسط مجاهدین کشته شدند. در ۶ شهریور ۱۳۵۵ سه کارمند شرکت نظامی راکول اینترنشنال در تهران، دانالد جی اسمیت، رابرت ار کرانگرد، و ویلیام سی کاترل توسط مجاهدین ترور شدند. حال که سازمان تبدیل به یک فرقه آمریکا- شیفتهٔ شده است، ادعا می کند که تمامی آن ترورها را عناصر کمونیست شده سازمان انجام دادند، در حالیکه، بعنوان مثال، مرحوم رضا رضائی، یکی از سه براداران رضائیها که قبل از انقلاب شهید شدند، مسول ترورسرهنگ هاکینز بود.
بعد از پیروزی انقلاب در بهمن ۱۳۵۷، سازمان مجاهدین همچنان نه تنها چپگرا بود و ضدّ امپریالیسم، بلکه حتی خودرا حامی کارگران و زحمت کشان نیز اعلام میکرد. مسعود رجوی بارها گفت که مجاهدین “چپ نیروهای چپ ایران” هستند. مجاهدین از تصرف سفارت آمریکا در آبان ۱۳۵۸ حمایت نمودند، و به آن همچون دانشجویان خطً امام “لانه جاسوسی” میگفتند. مجاهدین پیشنهاد نمودند که سفارت آمریکا تبدیل به موزهای برای جنایات آمریکا شود، و از دادن سفارت سابق اسرائیل در تهران به سازمان آزادی بخش فلسطین نیز حمایت کردند. وقتی آیتالله خمینی پس از گرفتن سفارت آمریکا در تهران فرمان دستور “میلیشیای ۲۰ میلیونی” را صادر نمود، مجاهدین از آن استقبال کردند. روز بعد از تصرف سفارت آمریکا در تهران، مجاهدین خواهان قطع رابطه با آمریکا شدند، و اعلام کردند که باید ماموران و شبکههای مخفی سازمان سیا در ایران افشا گردند.
هدف اصلی این مقالهٔ مرور تاریخچه مجاهدین نیست، چرا که بسیار شناخته شده است، و پژوهشهای بسیار مهم و آموزندهای درباره آن انجام شده و منتشر شده اند. بعنوان مثال، کتاب ارزنده پروفسور ارواند آبراهامیان درباره مجاهدین بسیار ارزشمند است. در عین حال، با وجود آنکه کارنامه مجاهدین از خرداد ۱۳۶۰ وحشتناک تر و روشن تر از آن است که احتیاجی به بازگویی و تفسیر دوباره داشته باشد، برخی از زوایای آن درباره همکاری مجاهدین با غرب، اسرائیل و عربستان سعودی برای مردم در داخل کشور و حتی بسیاری از هموطنان خارج از کشور احتیاج به روشنگری دارد تا این درک عمومی بوجود آید که چطور فرقه کنونی مجاهدین برای رسیدن به قدرت حاضر به انجام هر کاری و هر خیانتی میباشد. به همین دلیل هدف این مقالهٔ مرور مختصری است بر همکاریهای مجاهدین با اسرائیل و غرب از بعد از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به آمریکا، حمله آمریکا به افغانستان در پاییز ۲۰۰۱، و آشکار شدن این موضوع در سال ۲۰۰۲ که آمریکا قصد هجوم به عراق را دارد. سازمان رژیم صدام حسین، تنها حامی خود در منطقه، را رفتنی میدید و ارزیابی رهبری آن این بود که دولت جورج بوش پسر پس از حمله به عراق به ایران نیز حمله خواهد کرد. مواضع ضدّ امپریالیستی سازمان دیگر مفید نبود، و سازمان، که دیگر در آن زمان تبدیل به یک فرقه کامل شده بود، نیاز به اتحاد با غرب داشت تا بتواند به “حیات” خود ادامه دهد.
مقالهٔ کنونی سومین در یک سری از مقالات است که به این موضوع اختصاص داده شده است. در مقالهٔ اول مواضع جنگ طلبانه آقای جان مکین، سناتور جمهوریخواه از ایالت آریزونا که اخیرا هم با مریم رجوی و هم با رضا پهلوی دیدار نمود، مورد بحث قرار گرفتند. مقالهٔ دوم سوابق جنگ طلبانه و ضدّ ایرانی لابیگران آمریکایی مجاهدین را مرور نمود.
همکاری با اسرائیل: تاسیسات هستهای نطنز و اراک
وقتی حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به آمریکا صورت گرفت، مجاهدین در اردوگاه اشرف آنرا جشن گرفته و مسعود رجوی آنرا ضربه محکمی بر امپریالیسم ارزیابی کرد. در آن زمان رژیم عراق تحت شدیدترین تحریمهای اقتصادی بود و صدام حسین، متحد و حامی مجاهدین، تحت شدیدترین فشار ها. پس پر واضح بود که مجاهدین از چنین حملات تروریستی به وجد آیند. این موضع “ضدّ امپریالیستی” تا حتی بعد از حمله آمریکا به افغانستان و اشغال آن کشور تغییر نکرد. ولی در فوریه سال ۲۰۰۲ در نطقی در کنگره آمریکا پرزیدنت جورج بوش پسر عراق، ایران، و کره شمالی را “محور شیطانی” اعلام نمود، و تبلیغات شدید دولت آقای بوش و تهدیدات آن، به همراه دروغهای بسیار درباره سلاحهای خیالی کشتار جمعی عراق، برای همه روشن کرد که آمریکا قصد حمله به عراق را دارد، بخصوص که پنتاگون انتقال نیرو به کویت بعنوان پایگاه اصلی برای حمله به عراق را نیز آغاز نمود. لازم بود که چرخشی راهبردی در مواضع سازمان صورت گیرد. این چرخش در همان سال، ۲۰۰۲، بدون سر و صدا آغاز شد.
هیچ گروه سیاسی و یا سازمان و حتی دولتی نمیتواند با آمریکا هماهنگ باشد، بدون آنکه با اسرائیل کار کند. بهترین نمونه آن تشکیلات خودگردان فلسطین به رهبری محمود عباس است. این تشکیلات چشم به لطف و رحم آمریکا برای تشکیل یک دولت مستقل فلسطین دارد، ولی در حال حاضر عملا بعنوان سازمان امنیت اسرائیل در کرانه باختری رود اردن عمل می کند. مجاهدین نیز از این قاعده کلی مستثنی نبودند، بخصوص چون دولت پرزیدنت بیل کلینتن در ماه جولای ۱۹۹۷ آنها را را یک سازمان تروریستی اعلام نمود، که این تخصیص تا سپتامبر ۲۰۱۱ باقی ماند. بنا بر این مجاهدین تلاش داشتند تا با کار کردن با اسرائیل برای خود در واشنگتن حامی و لابیگر درست کنند.
اولین فرصت در سال ۲۰۰۲ بوجود آمد. آمریکا از طریق ماهواره آگاه شده بود که دو گودال عظیم در نزدیکی نطنز حفر شده بودند. در عین حال گزارش از داخل ایران حاکی از آن بود که تعداد بسیار بالا و غیر عادی کامیونهای باربری سیمان و دیگر مواد ساختمانی را به آنجا حمل میکردند. دولت آمریکا آگاه بود که تاسیسات در حال ساخت احتمالا برای برنامه هستهای بودند، ولی قصد انتشار این اطلاعات را نداشت، چون آگاه بود که بر طبق پادمان، یا توافق ایمنی، با آژانس بینالمللی انرژی هستهای، ایران هیچگونه تعهد قانونی برای اطلاع دادن به آژانس نداشت. تنها تعهد قانونی ایران در آن زمان این بود که دستکم ۱۸۰ روز قبل از بردن مواد هستهای به داخل تاسیسات وجود تاسیسات را به آژانس اطلاع دهد. در عین حال، امید آمریکا این بود که ایران بدون اطلاع رسانی به آژانس مواد هستهای را به داخل تاسیسات ببرد، که در آن صورت پرونده ایران بلافاصله به شورای امنیت سازمان ملل ارسال میشد. به همین دلیل آمریکا خبر تاسیسات درحال ساخت نطنز و همچنین راکتور آب سنگین اراک را بطور محرمانه به آژانس اطلاع داد.
ولی مطابق معمول، اسرائیل نیز از کشف سازمانهای جاسوسی آمریکا آگاه شده بود، و بر خلاف آمریکا مایل بود که آن اطلاعات هرچه زودتر فاش شود. دلیل آن روشن بود: در آن زمان تهدیدهای آمریکا بر علیه عراق در حال اوج گیری بود، ولی رهبران اسرائیل بارها ادعا کردند که برنامه واقعی تولید سلاح کشتار جمعی در ایران است، و می گفتند اگر قرار است به کشوری و یا تأسیساتی حمله شود، باید به ایران حمله نمود. افشای چنین اطلاعاتی به ادعا های آنها اعتبار میداد، و بر علیه کشور فشار بینالمللی ایجاد میکرد. اسرائیل آن اطلاعات را در اختیار مجاهدین قرار داد، و مجاهدین با برگزاری یک کنفرانس مطبوعاتی در ۲۳ مرداد ۱۳۸۱ [۱۴ اوت ۲۰۰۲] ادعا کردند که تاسیسات در حال ساخت ایران را در نطنز و اراک “کشف” کرده اند، در حالیکه مجاهدین کوچکترین نقشی در کشف آن نداشتند، و تمامی کار توسط سازمانهای جاسوسی آمریکا انجام شده بود که مدتی قبل از افشا گری مجاهدین اطلاعات خود را در اختیار آژانس قرار داده بود.
در کتاب خود، Chain of Command: The Road from 9/11 to Abu Ghraibآقای سیمور هرش روزنامه نگار برجسته آمریکایی، که جنایات در زندان ابوقریب در عراق را فاش نمود، درصفحه۳۴۹تائید می کند که اسرائیل اطلاعات نطنز و اراک را در اختیار مجاهدین قرار داد. در مقالهٔ ایکه خانم کانی براک در ۶ مارس ۲۰۰۶ در مجله معتبر نیویورکر منتشر کرد، نیز ذکر شده بود که اسرائیل اطلاعات هستهای را در اختیار مجاهدین قرار داد. در آن مقالهٔ خانم براک به یک نکته مهم دیگر نیز اشاره می کند: اسرائیل بخوبی آگاه بود که مردم در ایران از مجاهدین متنفرند، و در خارج از ایران نیز بدلیل همکاری خود با رژیم صدام حسین، مجاهدین چهره بسیار منفی داشتند. به همین دلیل، اسرائیل اول با چند نفر از سلطنت طلبان شناخته شده ایران در آمریکا صحبت کرد تا آنها را متقاعد کند که آن اطلاعات را فاش کنند، ولی حتی سلطنت طلبان نیز اینکار را خیانت به کشور ارزیابی کردند، و تقاضای اسرائیل را ردّ کردند، چون بخوبی آگاه بودند که مردم واکنش بسیار منفی درباره آن خواهند داشت. در نتیجه اسرائیل مجبور شد که اطلاعات را در اختیار مجاهدین قرار دهد. در کتاب خود، Target Iranآقای اسکات ریتر، افسر سابق تفنگداران دریائی آمریکا و بازرس سازمان ملل در عراق برای بررسی برنامه تولید سلاحهای کشتار جمعی آن کشور از ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۸، نیز ذکر می کند که اسرائیل اطلاعات هستهای ایران را در اختیار مجاهدین قرار داد. آقای ریتر کسی بود که قبل از هجوم به عراق بارها شهادت داد که عراق هیچگونه برنامهای برای تولید سلاح کشتار جمعی ندارد، که البته بعدها روشن شد که حق با ایشان بود.
همکاری با اسرائیل: دروغ درباره برنامه هستهای
از ۱۹۸۴، و بخصوص از زمان رسمی شدن وجود یک برنامه هستهای در ایران در سال ۲۰۰۳، سیاست اسرائیل همواره این بوده است که با دروغ و اغراقهای بزرگ، و همچنین هشدارهای آنچنانی درباره قریب الوقوع بودن تولید سلاح هستهای توسط ایران، جو بینالمللی را بر علیه ایران تحریک کند، و جناح راست افراطی آمریکا را وادار به واکنش نظامی نماید. در ماه مه سال ۲۰۱۰ نگارنده یک مقالهٔ انگلیسی درباره این تاریخچه دروغها و اغراقهای اسرائیل منتشر نمود. استراتژی مجاهدین از سال ۲۰۰۲، بعد از اعلام “کشف” تاسیسات هستهای در حال ساخت در نطنز و اراک، نیز همواره دقیقا موازی با سیاست اسرائیل و بر اساس دروغهای بزرگ بوده است، که در بسیاری از مواقع حتی حامیان غربی خود را به انتقاد واداشته است. چند نمونه آن از این قرار هستند:
در ۲۷ آبان ۱۳۸۳ محمد محدثین از شورای به اصطلاح ملی مقاومت ادعا کرد که]صفحات ۱۲۳ – ۱۲۰[یک تاسیسات مخفی هستهای به نام “مرکز توسعه تکنولوژی پیشرفته دفاعی” در شمال شرق تهران وجود دارد. محدثین عکسهای ماهوارهای بکار برد تا به ادعای خود اعتبار بیشتری بدهد، در حالیکه سوالی که کمتر کسی می پرسید این بود که این گروه عکسهای ماهوارهای را چگونه بدست آورده یا می آورد؟ مگر مجاهدین خود دارای ماهوارههای مستقل هستند؟
سال بعد در سال ۱۳۸۴] ۲۰۰۵ [ در دروغ بزرگتری، مجاهدین ادعا نمودند که جمهوری اسلامی برای مخفی کردن برنامه هستهای و موشکی خود در ۱۴ نقطه تونلهای عظیمی حفر کرده است. آقای محمد البرادعی، مدیر وقت آژانس بینالمللی انرژی هستهای گفت که آژانس تمامی ادعاهای مجاهدین را بررسی می کند، ولی “آنها ساختگی هستند.”
همان دروغ را مجاهدین در سالهای ۲۰۱۰، ۲۰۱۳، و ۲۰۱۵ تکرار نمودند. دروغ سال ۲۰۱۰ درباره تأسیساتی در غرب تهران بود، ولی مقامات آمریکا گفتند که سال هاست درباره آن تاسیسات میدانند، ولی هستهای نیست. دروغ سال ۲۰۱۳، که کمتر از یکماه بعد از انتخاب آقای روحانی به برای ریاست جمهوری در ۱۱ جولای [۳۱خرداد ۱۳۹۲ [بود، ادعا میکرد که در مجموعهٔای در ۱۰ کیلومتری شرق دماوند تونلهای بزرگی در زیر کوه ساخته شده اند که به تاسیسات هستهای مخفی می رسد. برای اینکه “اعتبار” بیشتری به ادعای خود دهند، مجاهدین سعی کردند که اطلاعات “دقیقی” بدهند: تونلهای ۶۰۰ متری، و شش تالار عظیم در زیر کوه. همچنین ادعا شد که نام پروژه مخفی “معادن شرق” و یا “پروژه کوثر” است، و ۵۰ منبع درون کشور آن اطلاعات را در اختیار مجاهدین قرار داده بودند. درست خواندید، ۵۰ منبع. از قدیم گفته اند که دروغ هرچه بزرگتر باشد، باورش سهل تر است.اینهم دروغ بود. دروغ سال ۲۰۱۵ در باره کشف تاسیسات “لویزان ۳” بود، که بر اساس ادعایی بود که سالها قبل درباره تاسیسات لویزان شده بود. مقالهٔ آقای جفری لوئیس، یکی از کارشناسان مهم هستهای آمریکا، را در وبسایت فارین پالیسی بخوانید که چگونه این ادعا را مسخره کرده است.
اینها همه دروغهای مجاهدین درباره برنامه هستهای در راستای سیاست اسرائیل نیستند، ولی بخوبی هماهنگی ایندو را نشان میدهند. مجاهدین نه تنها درباره تاسیسات نطنز و اراک کاری را کردند که هیچ گروه ایرانی دشمن جمهوری اسلامی نیز حاضر به انجام آن نبود، بلکه با دروغ های متعدد در طول ۱۴ سال گذشته همیشه سعی در تحریک جهان بر ضدّ کشور و بپا کردن آتش جنگ بوده اند.
همکاری با اسرائیل: ترور دانشمندان و کارکنان برنامه هستهای ایران
از دستکم تیر ۱۳۸۰ برنامه کشتن شخصیتهای کلیدی برنامههای موشکی و هستهای ایران توسط اسرائیل و متحدان دنبال شده است. نگارنده در یک مقالهٔ انگلیسی خود که متجاوز از ۵ سال پیش منتشر شد، این تاریخچه را مرور نمود.
در تیر ۱۳۸۰ سرهنگ دوم علی محمودی میمند بطور مرموزی در گذشت. ایشان یکی از چهرههای کلیدی هوانیروز بود.گفته شد که ایشان در اثر عارضه قلبی درگذشته است، ولی گزارشاتی نیز وجود داشت که حاکی از آن بود که آن مرحوم را در دفتر خود با یک گلوله در مغز ایشان پیدا کرده بودند.
در ۲۶ دی ۱۳۸۵ دکتر اردشیر حسین پور، که یک دانشمند متشخص هستهای و متخصص الکترومغناطیس که در برنامه هستهای ایران نقش مهمی داشت، بطور مرموزی درگذشت. گفته شد ایشان در اثر گاز بخاری منزل دچار خفگی شده بود و درگذشته بود. ولی دلیل واقعی مرگ ایشان تا زمان نوشتن این مقاله هرگز فاش نشده است. مرحوم دکتر حسین پور هم در دانشگاه شیراز و هم در دانشگاه مالک اشتر که متعلق به سپاه است تدریس و تحقیق میکرد. وبسایت بازتاب، که نزدیک به محسن رضایی است، ایشان را طراح سانتریفیوژ برای غنی سازی اورانیوم معرفی نمود، ولی خبر گذاری فارس که نزدیک به سپاه است آنرا ردّ کرد. بسیاری از منابع معتبر خارجی گزارش دادند که دکتر حسین پور توسط اسرائیل ترور شد. یکی آن این منابع، استرتفور، که به آن سازمان “سیای خصوصی” می گویند، گزارش داد که دکتر حسین پور توسط موساد ترور شده است. روزنامه ساندی تایمز لندن در گزارش ۴ فوریه ۲۰۰۷ خود نیز همین را گزارش داد. خواهر دکتر حسین پور، خانم محبوبه حسین پور، پس از خروج از ایران ادعا نمود که دکتر حسین پور توسط سپاه کشته شد، چون حاضر نبود از دانش خود برای ساخت سلاح هستهای استفاده کند. نگارنده ادعای خانم حسین پور را بعید میداند، اگرچه نمیتوان احتمال آنرا صفر دانست. تمامی منابع غربی و سازمانهای جاسوسی آن، از جمله ۱۷ سازمان جاسوسی آمریکا، همعقیده هستند که اگر ایران مشغول پژوهش برای تولید سلاح هستهای بود، آن برنامه را در سال ۲۰۰۳ متوقف نمود. بنا بر این چرا باید دکتر حسین پور را سه سال بعد از آن توقف کشت، آنهم در حالیکه ایشان یک دانشمند ایراندوست بود که در ایران مانده بود وحاضر به ترک ایران نبود؟
در ۲۲ دی ماه ۱۳۸۸ پروفسور مسعود علیمحمدی، استاد فیزیک دانشگاه تهران ترور شد. نگارنده در مقالهٔای انگلیسی در آن زمان قتل ناجوانمردانه ایشان را که یک استاد برجسته و از لحاظ پژوهشی بسیار فعال بود را مورد بررسی قرار داد. اکثریت بزرگ کارشناسان، هم در داخل ایران و هم در خارج از ایران، معتقدند که ایشان توسط موساد اسرائیل و همدستان ایرانی آن به شهادت رسید، اگرچه در مقالهٔ آن زمان خود، نگارنده، بر اساس مصاحبهها و گفتگوهای مفصل خود با دوستان و دانشجویان سابق خود در ایران شواهدی را ارائه داد که امکان کشته شدن پروفسور علیمحمدی توسط عوامل داخلی را مطرح میکرد. وزارت اطلاعات در آذر ماه ۱۳۸۹ اعلام کرد که قاتل پروفسور علیمحمدی فردی به نام “مجید جمالی فشی” بوده است که در اسرائیل آموزشهای لازم را دریافت کرده بود. ولی، بدلیل بسیاری از جنایات که در ۳۵ سال گذشته در ایران اتفاق افتاده است، اعتمادی به وزارت اطلاعات وجود ندارد، بخصوص وزارتخانه ایکه وزیر آن حیدر مصلحی وزیر اطلاعات دولت محمود احمدینژاد باشد که یکی از تندروترین عناصر بنیادگرایان است. در هر حال “جمالی فشی” در اردیبهشت ۱۳۹۱ اعدام شد.
در ۸ آذر ۱۳۸۹ پروفسور مجید شهریاری، استاد فیزیک و مهندسی هستهای در دانشگاه شهید بهشتی در تهران ترور شد. محاسبات و طراحی زنده یاد دکتر شهریاری بود که به ایران امکان داد اورانیوم را در سطح ۱۹.۷۵ درصد غنی کند تا بعنوان سوخت راکتور تحقیقاتی تهران، که ایزوتوپهای لازم برای درمان سالانه نزدیک به یک میلیون بیمار کشور را تامین می کند، بکار برد. به گمان نگارنده هیچگونه شبههای درباره ترور زنده یاد دکتر شهریاری توسط موساد و همدستان ایرانی آن وجود ندارد.
در همان روزی که پروفسور شهریاری ترور شد، دکتر فریدون عباسی دوانی، رئیس وقت سازمان انرژی اتمی ایران نیز مورد سو قصد قرار گرفت، ولی او جان سالم بدر برد. آقای عباسی از افسران تندروی سپاه میباشد، و در زمان ریاست او بر سازمان انرژی اتمی فعالیتهای آن سازمان و همچنین گستره برنامه هستهای ایران بسیار افزایش یافت. او همچنین از توافق هستهای بین ایران و کشورهای ۱+۵ به شدت انتقاد کرده است. همچون زنده یاد دکتر شهریاری، شکی نیست که سو قصد به دکتر عباسی نیز توسط موساد و همدستان ایرانی آن انجام شده بود.
در ۱۵ تیر ماه ۱۳۹۰ آقای داریوش رضایی نژاد، که مهندس برق بود و دانشجوی دوره دکتری، در تهران ترور شد. ایشان در برنامه هستهای ایران شرکت نداشت، ولی “ماشه”هایی با ولتاژ بالا در پروژه دانشجوئی خود طراحی کرده بود که در بمبهای هستهای برای آغاز واکنش هستهای کاربرد دارند. به نظر می رسد چون مرحوم رضایی نژاد کار خود را در یک کنفرانس بینالمللی عرضه نموده بود، موساد اسرائیل متوجه اهمیت اختراع ایشان شده بود.
در ۲۱ آبان ۱۳۹۰ انفجار عظیمی در یک انبار موشک سپاه در پادگان شهید مدرس در نزدیکی تهران اتفاق افتاد که دستکم ۳۵ را به هلاکت رساند. مهمترین کسی که در آن انفجار کشته شد، سرلشگر حسن تهرانی مقدم بود که یکی از پایه گذاران برنامه موشکی سپاه به شمار میرفت و از زمان جنگ با عراق پس از فرماندهی نخستین واحد توپخانه سپاه در آن شرکت داشت. سپاه تعمدی بودن انفجار را انکار نمود، که واضح است چرا. ولی یک منبع اطلاعاتی غربی به مجله تایم در آن زمان گفت که “ادعای ایرانیان درباره تصادفی بودن انفجار را باور نکنید،” چون آن انفجار بخشی از خرابکاری و جنگ اسرائیل بر ضدّ ایران است. روزنامههای اسرائیل نیز این موضوع را جشن گرفتند. بعنوان مثال، عنوان اصلی روزنامه معاریو، “چه کسی مسول حمله بر علیه نیروهای مسلح ایران است؟” که میبایست آنرا با یک “چشمک” خواند.
در ۲۱ دی ۱۳۹۰ آقای مصطفی احمدی روشن، که معاون بخش بازرگانی و خرید کالای تاسیسات هستهای نطنز بود در تهران ترور شد. آقای رضا قشقایی که در ماشین مرحوم احمدی روشن بود نیز به شهادت رسید. روزنامه ساندی تایمز لندن در آن زمان گزارش داد که منابع غربی گفته بودند ترور مرحوم احمدی روشن توسط موساد اسرائیل و همدستان ایرانی آن انجام شده بود.
مرحومان دکتر شهریاری، مهندس رضایی نژاد، و مهندس احمدی روشن از طریق یکسانی ترور شدند: تروریست موتور سواری از کنار ماشین آنها ردّ شد و یک بمب را با مغناطیس [آهن ربا] به ماشین آنها چسباند که بعد منفجر شد. همین روش برای ترور دکتر فریدون عباسی نیز بکار برده شد، ولی او چسباندن بمب را متوجه شد و از ماشین خود به بیرون پرید.
در ۱۰ مهر ۱۳۹۲ جسد آقای مجتبی احمدی، که گفته میشد یکی از فرماندهان ستاد جنگهای سایبری ایران بود، در کرج پیدا شد. ایشان دستکم دور روز بود که ناپیدید شده بود. روزنامه دیلی تلگراف لندن گزارش داد که او ترور شده است، سپاه پاسداران ترور او را تکذیب نمود، ولی این در حالی بود که گفته میشد جسد او با دو گلوله در مغز ایشان پیدا شده بود. روزنامه ایندیپندنت لندن نیز گزارش داد که کشته شدن مرحوم احمدی ممکن است آخرین تلاشهای اسرائیل و همدستان ایرانی آن برای خرابکاری در برنامه هستهای، و همچنین جلوگیری از نزدیکی دولت آقای روحانی با واشنگتن بوده باشد، چرا که کشته شدن مرحوم احمدی فقط چند روز بعد از مکالمه تلفنی بین آقای روحانی و پرزیدنت اوباما در آمریکا صورت گرفت.
تروریسم چیست؟ تعریفی که دولت آمریکا خود برای تروریسم و تصمیم گرفتن برای اینکه چه گروه و یا سازمانی تروریست است از این قرار است: “خشونت سیاسی عمدی که توسط سازمانهای قابل اعتنا و یا عاملان مخفی [آنها] بر ضدّ کسانی بکار برده شوند که در نبرد شرکت ندارند.” این تعریفی است که خود دولت آمریکا بکار میبرد، و با استفاده از آن دهها گروه و سازمان را در لیست “گروههای تروریستی خارجی” وزارت خارجه خود قرار داده است، که البته در اکثریت بزرگ مواقع چنین گروههایی “تروریست” اعلام میشوند چون سیاستهایی را که دنبال میکنند یا حافظ “منافع” آمریکا در اقصی نقاط دنیا نیستند، و یا به آن منافع صدمه مستقیم میزنند. ولی صرف نظر از این موضوع، بر طبق تعریف خود آمریکا هم کشتن دانشمندان و کارکنان برنامه هستهای ایران تروریسم است، و هم حمایت مادی و “معنوی” اسرائیل از آن تروریسم دولتی. این دیگر “اما،” “ولی،” شاید،” و امثال آنها ندارد.
برخی ادعا میکنند که یک کشور نمیتواند تروریست باشد، و برای ادعای خود به “کنوانسیون بینالمللی برای جلوگیری از بمبگذاری تروریستی” استناد میکنند. ولی این تفسیر بر طبق گفته استادان حقوق و روابط بینالمللی اشتباه است. بر طبق کنوانسیون یک کشور تروریست نیست اگر اعمال خشونت توسط نیروهای مسلح آن انجام شده باشد. ولی اگر یک دولت از یک سازمان تروریستی حمایت کرد، کار آن دولت، همچون اسرائیل، تروریسم دولتی است.به دلیل مشابه، تمامی لابیگران مجاهدین تا سپتامبر ۲۰۱۱ که مجاهدین از لیست سازمانهای تروریستی وزارت خارجه آمریکا خارج شد، از یک سازمان تروریستی حمایت میکردند، و بنا بر این باید محاکمه میشدند.
در تمامی مدتی که ترور دانشمندان و کارکنان هستهای ایران در جریان بود، مجاهدین شرکت خود در آن ترور هارا را انکار میکردند. ولی،چند روز بعد از ترور مرحوم احمدی روشن در فوریه سال ۲۰۱۲، تلویزیون ان بی سی آمریکا گزارش داد که دو نفر از مقامات دولت پرزیدنت اوباما تائید نموده بودند که موساد اسرائیل اعضای مجاهدین را برای ترور دانشمندان هستهای ایران آموزش داده بود. دو مقام آمریکایی به ان بی سی رابطه بین مجاهدین و اسرائیل را تائید کرده بودند، و به گزارشگران آن گفته بودند، ” تمامی تصورات شما [درباره رابطه بین اسرائیل و مجاهدین] صحیح هستند،” ولی در عین حال هم گفته بودند که آمریکا در آن ترور شرکت ندارد.
آقای سیمور هرش، روزنامه نگار برجسته آمریکایی، در ۵ آوریل سال ۲۰۱۲، دو ماه پس از گزارش تلویزیون ان بی سی، گزارش مفصلی در مجله معتبر نیویورکر منتشر کرد که در آن گزارش داد که یک ژنرال چهار ستاره آمریکا که هم مشاور دولت آقای جورج بوش پسر و هم دولت آقای اوباما بود، گزارش تلویزیون ان بی سی را تائید نمود. آقای هرش همچنین گزارش داد که دولت آقای بوش و فرماندهی نیروهای ویژه آمریکا از سال ۲۰۰۵ تا سال ۲۰۰۸ گروهی از اعضای سازمان مجاهدین را در یک مجموعهٔ در صحرای نوادا که توسط وزارت انرژی آمریکا اداره میشود، آموزش میدادند. این آموزشها شامل چگونگی هماهنگ نمودن ارتباطات، فرستادن پیامهای محرمانه غیر قابل کشف، تاکتیکهای نظامی برای گروههای کوچک، و استفاده از سلاحها بود. آقای هرش همچنین گزارش داد که منابع ایشان تائید کرده بودند که عملیات اسرائیل و مجاهدین از اطلاعات سرویسهای جاسوسی آمریکا نیز بهره برده بودند، و هدف آن ترورها “خراب کردن روحیه و اثر گذاشتن بر روان کارکنان برنامه هستهای بود.”
یک نکته مهم درباره گزارشهای آقای هرش و تلویزیون ان بی سی را میبایست در اینجا ذکر نمود. این افشاگریها در سال ۲۰۱۲ انجام شد، در زمانیکه مجاهدین دیگر در لیست سازمانهای تروریستی وزارت خارجه آمریکا نبودند. بنا بر این این سازمان، و یا شاخه سیاسی آن، شورای به اصطلاح ملی مقاومت، می توانست هم از آقای هرش و هم از تلویزیون ان بی سی به دادگاه شکایت کند. ولی چنین شکایتی هرگز انجام نشد. این عدم شکایت از جنبه دیگری نیز بسیار معنی دار و مهم است. در طول مدتی که مجاهدین در لیست گروههای تروریستی بودند، چهار بار به دادگاه شکایت نمودند، ولی در تمامی موارد شکست خوردند. بنا بر این پر واضح است که این سازمان بطور اصولی ابایی از شکایت ندارد.
نکته مهم دیگر قابل ذکر این است که لابی اسرائیل در آمریکا دیگر ابایی از ابراز حمایت علنی از مجاهدین ندارد. بعنوان مثال، The Israel Project، [یا TIP] که یک سازمان راستگرای طرفدار اسرائیل است که در واشنگتن و بیت المقدس دفتر دارد، در انتخابات اردیبهشت ریاست جمهوری ایران ویدیویی در وبسایت خود گذاشت که در آن به انتخابات حمله شده بود و مریم رجوی را نیز بعنوان “رئیس جمهور مقاومت” نشان میداد. جالب اینجا است که آقای جاش بلاک مدیر “پروژه” که قبلا سخنگوی ایپک، بزرگترین سازمان لابیگر اسرائیل در آمریکا بود، در سال ۲۰۱۱ درباره مجاهدین چنین گفت: “مجاهدین یک سازمان تروریست است. نیست؟ شوخی نکنیم.” این همان سازمان مدافع اسرائیل است که در سال ۲۰۰۷پروژهای را پیشنهاد نمود که بر طبق آن استفاده از جملات و بیانیههایی را که در آن به انواع و اقسام مختلف برای حمله نظامی به ایران تبلیغ میشد را نزد مردم عادی آزمایش کنند تا ببینند چه زبانی از همه مناسب تر است.
مجاهدین و سربازان وظیفه شهید شده در جنگ با عراق
به گمان نگارنده ادامه جنگ با عراق بعد از تصرف خرمشهر در خرداد ۱۳۶۱ بیهوده و بر ضدّ مصالح و منافع ملی کشور بود. ولی این موضوعی است جدا از بحث کنونی. تمامی آنهائیکه خودرا مدافع حقوق بشر میدانند، از جمله نگارنده، معتقدند که اعدام زندانیان سیاسی در ۱۳۶۷ یک جنایت بر علیه بشریت بود و مسببین آنها باید محاکمه شوند. ولی به گمان نگارنده این موضوع نمیتواند یکطرفه باشد. باید مقصرین کشتن هزاران سرباز کشور در جبهههای جنگ با عراق که توسط مجاهدین کشته شدند نیز محاکمه شوند. فقط در آن صورت است که عدالت واقعی و دو طرفه برقرار شده است.خوانندگان گرامی به آمار زیر، که بر طبق ادعاهای خود مجاهدین هستند و نه جمهوری اسلامی، توجه کنند.
در مرداد ۱۳۶۶ مسعود رجوی چنین گفت [به نقل از “نشریه اتحادیه انجمنهای دانشجویان مسلمان خارج از کشور” – مجاهدین خلق، شماره ۱۰۸، صفحه ۶]: “ارتش آزادیبخش، چنان که اعلام شده، تا به حال دهها رشته عملیات بزرگ و بسیار موفق داشته است. آمار تلفاتی که به دشمن وارد کرده حدود دو هزار و ۵۰۰ نفر است، و حدود ۱۳۰ نفر را هم اسیر گرفته است.”
در کتاب “مجاهدین در آیینه تاریخ” [صفحه ۳۹۶] نوشته علی اکبر راستگوچنین آمده است: “در عملیات “آفتاب” در هشتم فروردین ۱۳۶۷ سه هزار و ۵۰۰ نفر از لشگر ۷۷ خراسان را کشته و مجروح کرده و ۵۰۸ نفر را هم اسیر کرده اند.” در اطلاعیه عملیاتی سازمان مجاهدین درباره آن عملیات چنین آمده بود: “این عملیات با فرمان مریم رجوی آغاز شد: به نام خدا و به نام خلق قهرمان ایران و به نام فرمانده ارتش آزادیبخش ملی ایران، با استعانت از آفتاب جاوید خراسان علی ابن موسی الرضا هشتمین پیشوای عقیدتی شیعیان و هشتمین پیشوای تاریخی و انقلابی کبیر مجاهدان …. آتش.”
در همان کتاب در صفحه ۳۹۹ چنین نوشته شده است: “در عملیات “چلچراغ” در مهران در ۲۸ خرداد ۱۳۶۷ [مجاهدین] هشت هزار نفر را کشته و زخمی کرده و ۵۰۰ نفر را هم اسیر کردند.” نشریه “اتحاد،” ویژه عملیات چلچراغ، شماره ۱۴۲، که در تاریخ ۱۰ تیر ۱۳۶۷ منتشر شد، چنین نوشت، “پیروزی شگرف ارتش آزادیبخش ملی بر خلق قهرمان ایران مبارک باد. فتح مهران در عملیات بزرگ چلچراغ، آزاد سازی شهر مهران، مقدمهای بر فتح تهران.”
در مقالهٔ “نگاهی به فروغ جاویدان [عملیات مجاهدین در پایان جنگ با عراق برای فتح تهران]، ۲۵ سال بعد – قسمت چهارم،” آقای حنیف حیدر نژاد چنین نوشته اند: “در عملیات “فروغ جاویدان” که در سوم مرداد آغاز و در ششم مرداد خاتمه یافت، مسعود رجوی در جلسه توجیهی پس از شکست اعلام کرد ۵۵ هزار تن از نظامیان ایرانی در این عملیات توسط نیروهای سازمان کشته شدند.” در کتاب دیگری به نام “خزان آرزوها” از یکی از اعضای سابق مجاهدین که در آن عملیات حضور داشت نیز “رقم نجومی ۵۵،۰۰۰ کشته که رجوی بعد از جمع بندی عملیات فروغ اعلام کرد” نقل قول شده است.
با لاف زدن درباره مجاهدین، مسعود رجوی در یک سخنرانی دیگر اعلام کرد که فقط در سال اول پس از اعلام مبارزه مسلحانه در خرداد ۱۳۶۰ سازمان او ۲۰۰۰ نفر را ترور کرده و کشت. از این ۲،۰۰۰ نفر چند نفر آنها سران جمهوری اسلامی و وابستگان و طرفداران آن بودند، و چند نفر مردم عادی؟ البته، نظام ولایت فقیه به رهبری آیتالله خمینی نیز در همان دوران هزاران نفر از طرفداران و اعضای مجاهدین و دیگر گروههای مخالف را اعدام نمود که همگی باید محکوم شوند، و شده اند، و در یک ایران دمکراتیک باید به همگی آن رسیدگی شود. نگارنده همچنین منکر این نیست که قبل از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ دهها نفر از طرفداران مجاهدین توسط نیروهای “فالانژی” کشته شدند، که البته آنهم محکوم است. ولی پختگی و درایت یک رهبری سیاسی در چنین بحرانهایی باید ظهور کند، وگرنه در دوران صلح و آرامش که هر کسی قادر است تصمیمات عاقلانه اتخاذ کند. وقتی که اعدامها و ترورها در سال ۱۳۶۰ آغاز شد، دکتر حبیب آلله پیمان رهبر جنبش مسلمانان مبارز [که نگارنده از هواداران آن بود] نشریه امّت را تعطیل نمود، و فعالیتهای جنبش را برای محافظت از اعضا و طرفداران آن، که کم هم نبودند، متوقف نمود.
از نظر نگارنده موضوع اصلی این بود که در دوران جنگ، بخصوص در دورانی که هنوز بخش مهمی از سرزمین ما در اشغال نیروهای صدام حسین بود، اعلام مبارزه مسلحانه به نام “دفاع از خود” و فرستادن هزاران جوان به مرگ خود فقط برای به قدرت رسیدن هر چه زودتر خیانتی بیش نبود. ولی ارزیابی غلط رهبری مجاهدین از توان خود، که حتی توانسته بود آقای ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور وقت را فریب دهد، و این توهم که مجاهدین قادر بودند که جمهوری اسلامی را فقط پس از مدت کوتاهی سرنگون کنند، هزاران جوان، از جمله برادر و عمو زاده نگارنده را، به مسلخ فرستاد.
اگر ادعاهای خود مجاهدین را قبول کنیم، ۶۹،۰۰۰ سرباز کشور که فقط مشغول دفاع از کشور بودند، توسط این سازمان کشته شدند. ممکن است برخی بگویند که ادعاهای خود سازمان قابل اعتماد نیست، کما اینکه برخی از اعضای مجاهدین که در عملیات “فروغ جاویدان” شرکت کردند درباره رقم ۵۵،۰۰۰ کشته ابراز شک کردند. ولی تا زمانی که رهبری مجاهدین به دروغ خود اعتراف نکند. این ارقام رسمی و قابل استفاده هستند. میتوان به این موضوع از جنبه دیگری نیز نگاه کرد. مجاهدین معمولاً همه ارقام را ضربدر عددی بین ۷ تا ۱۰ میکنند. بعنوان مثال، هرگاه کسی ادعا کند که در دهه ۱۳۶۰ ۱۲۰،۰۰۰ نفر اعدام شدند، در حالیکه رقم واقعی بین ۱۲،۰۰۰ تا ۱۸،۰۰۰ نفر است [بحث بر سر تعداد نیست؛ حتی یک نفر اعدامی نیز زیاد است، بحث بر سر دروغ و اغراق است]، بلافاصله واضح خواهد بود که شخص ادعا کننده طرفدار مجاهدین است. با این ترتیپ اگر رقم ۶۹،۰۰۰ نفر را تقسیم بر ۷ و ۱۰ کنیم، رقمی بین ۷۰۰۰ تا ۱۰،۰۰۰ نفر بدست میاید. چه کسی پاسخگوی عدالت خواهی خانوادههای این تعداد سربازان بی گناه کشور خواهد بود که اکثریت قریب به اتفاق آنها سربازان وظیفه بودند؟
مجاهدین و داعش
در طول کّل تاریخچه خود از انقلاب ۱۳۵۷ رهبری مجاهدین یک تحلیل درست از تحولات ایران، یا منطقه، و یا جهان ارائه نداده است. رهبری تحلیل کرد که (۱) فقط پس از چند ماه از خرداد ۱۳۶۰ جمهوری اسلامی سرنگون خواهد شد؛ (۲) جمهوری اسلامی هیچگاه آتش بس با عراق را نخواهد پذیرفت؛ (۳) با آغاز عملیات “فروغ جاویدان” مردم به مجاهدین خواهند پیوست؛ (۴) با مرگ آیتالله خمینی جمهوری اسلامی پایان خواهد یافت؛ (۵) انتخاب آقای سید محمد خاتمی در ۱۳۷۶ و جنبش اصلاحات “فتنه” بود؛ مسعود رجوی بود که کلمه “فتنه” را وارد ادبیات سیاسی ایران نمود، نه آقای خامنهای و نامیدن جنبش عظیم مردمی سبز توسط او؛ (۶) آمریکا هیچگاه به عراق حمله نخواهد کرد، و (۷) آمریکا بعد از عراق به ایران حمله خواهد کرد. تمامی این تحلیل ها، پیش بینی ها، و “محاسبات” غلط بودند. ولی شاید از آغاز جنگ در عراق در سال ۲۰۰۳، مفتضحانهترین تحلیل مجاهدین ادعای آنها در باره ظهور داعش بود.
در خرداد ۱۳۹۳ [ژوئن ۲۰۱۴] زمانیکه داعش ناگهان موصل را تصرف کرد، مجاهدین آنرا نتیجه حرکت انقلابی عشایر سنّی عراق قلمداد نمودند که بر ضدّ دولت مرکزی عراق که توسط شیعیان عراق کنترل میشود و به زعم آنها متحد جمهوری اسلامی است شوریده است. در چند هفته اول پس از تصرف موصل تمامی عوامل مجاهدین که در تلویزیونها ظاهر میشدند، و یا مینوشتند این ادعا را تکرار نمودند. فقط زمانیکه روشن شد که داعش همان سازمان تروریستی القاعده در عراق است، و آمریکا و متحدان آن بر علیه آن موضع گرفتند، مجاهدین بتدریج از آن موضع عقب نشینی نمودند. در وقاحت رهبری این فرقه همین بس که نه تنها بعد از مدتی آن موضع اولیه درباره داعش فراموش شد، بلکه حال ظهور داعش را نیز به کشور ما نسبت میدهند، در حالیکه کمتر کسی است که نداند گروههای تروریستی سنّی به خون همه شیعیان تشنه هستند، و این موضع ایدئولوژیک ربطی به دیکتاتوری ولایت فقیه و یا حتی دمکراتیکترین و سکولارترین نوع حکومت ندارد. در عین حال عوامل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بسیاری وجود دارند که زمینه مناسبی برای ظهور چنین گروههای تروریستی در خاورمیانه فراهم کرده اند، کما اینکه بسیار از همان عوامل منجر به انقلاب ایران و ظهور نظام ولایت فقیه شد.
تروریسم کور در دهه ۱۳۶۰ و بر طبق گفته مقامات آمریکا درباره دانشمندان و کارکنان برنامه هستهای ایران، جاسوسیبرای ارتش صدام حسین، خیانت به کشور با کشتن سربازان بیگناه در جبهه جنگ، و حال مزدوری برای دولت های غربی و اسرائیل و رسیدن به همکاری با دشمن شماره یک ایران در منطقه، عربستان سعودی، فرقه ای تشنه قدرت ساخته است که از همکاری با دشمنان قسم خورده ایران نیز نه تنها ابایی ندارد، بلکه با وقاحت تمام بدان افتخار هم میکند.
فراموش نکنیم که اسرائیل و عربستان دشمن جمهوری اسلامی نیستند، بلکه دشمن موجودیت کشور بعنوان یک کشور مستقل هستند. از دهها سال قبل اسرائیل بدنبال تجزیه خاورمیانه بوده است و به همین دلیل از استقلال کردستان عراقحمایت کرده است. این سخن معروف را که به آریل شارون نخست وزیر سابق اسرائیل و یا یکی از دستیاران او نسبت میدهند، “ایران اگر بهترین دموکراسی جهان هم بشود، بدلیل وسعت خود برای اسرائیل یک خطر است،” را نباید فراموش نمود. همچنین پیشنهاد اسراییلیها به آمریکا برای نابود نکردن داعش و حفظ آن برای مزاحمت برای ایران را باید همواره در ذهن خود زنده نگهداشت. عربستان سعودی سال هاست که به تروریستهای بلوچ و ایرانیان عرب در خوزستان کمک میکند، و نقشهای منتشر کرده است که بر طبق آن ایران به چندین کشور کوچک تقسیم شده است. العربیه، بلند گوی عربستان تیول ایرانیان تجزیه طلب شده است.
با این ترتیب، آیا از چنین گروهی انتظاری غیر از همکاری با اسرائیل، عربستان، نئوکان ها، و دولت ماورای راست آقای دانالد ترامپ میرود؟
صفحه فیسبوک نگارنده
(پایان)
***
Remember.Mojahedin Khalq (MKO, MEK, Rajavi cult) was one of the excuses of US attacking Iraq
BBC: Who are the Iranian dissident group MEK? (Mojahedin Khalq, MKO, PMOI, …)
Under President Macron, France can play a pivotal role in Western relations with Iran
ISIS Drew On MEK Expertise For Terror Attacks On Tehran (aka Mojahedin Khalq Rajavi cult)
همچنین:
http://iran-interlink.org/wordpressfa/?p=30300
پاریس، شهر عشاق: مجاهدین، جنگطلبان آمریکا، و رژیمهای طرفدار تجزیه ایران
محمد سهیمی، خبرنامه گویا، چهارم ژوئیه ۲۰۱۷:… از همه مضحکتر سخنرانی ترکی بن فیصل ال-سعود، رئیس سابق دستگاه امنیت داخلی و جاسوسی عربستان و سفیر سابق آن کشور در آمریکا بود. او که حال رابط مستقیم رژیم عربستان و مجاهدین است، و نماینده رژیمی است که مردم کشور آن نه انتخابات میدانند چیست، نه صندوق رأی دیده اند، و نه کمترین حقوق شهروندی، بخصوص …
بازخوانی “استراتژی تغار” ده سال بعد، نوشته آقای قاسم قزی، نروژ، سال ۲۰۰۷
پاریس، شهر عشاق: مجاهدین، جنگطلبان آمریکا، و رژیمهای طرفدار تجزیه ایران
مقدمه
معروف است که پاریس شهر عشاق است، و یا دستکم یکی از شهرهایی است که عشاق در آنجا جلوی چشم همه به یکدیگر نرد عشق میبازند. در سالهای اخیر یکی از مراسم ابراز عشق سالانه در پاریس تجمع رهبران مجاهدین و ابراز عشق به آنها، بخصوص به “رئیس جمهور مقاومت” مریم رجوی، توسط توریستهای اروپایی، پناهندگان کشورهای اسلامی و آفریقایی در اروپا، و سیاستمداران آمریکایی است که حتی در کشور خود نیز بدنام هستند. امسال نیز این مراسم برگزار شد، و بدلیل انتخاب آقای دانالد ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا و صحبت از “تغییر رژیم” در ایران توسط وزیر خارجه او آقای رکس تیلرسون، و همچنین تیم امنیت ملی ضدّ ایران ایشان، این ابراز عشق رنگ و بویی دیگر داشت.
طبق معمول هزاران توریست و پناهنده از سراسر اروپا با دریافت مخارج مسافرت خود و همچنین پول توجیبی برای سه روز به پاریس آمدند تا برای مریم رجوی دست بزنند و هورا بکشند، عکسهای او را مانند هنر پیشههای هالیوود حمل کنند، و به جای حمل پرچم کشورهای خود پرچم شیر و خورشید ایران را در دست بگیرند. مانند چند سال گذشته سیاستمداران ورشکسته و بدنام آمریکا نیز با دریافت پولهای هنگفت، پروازهای “فرست کلاس” به پاریس، و اقامت در هتلهای پنج ستاره در مراسم شرکت کردند. بساط ساز و آواز نیز برقرار بود. آخرین باقیماندههای “ارتش آزادی بخش ایران” که قبلا در عراق بودند و حال” پیروزمندانه” در آلبانی اقامت دارند نیز برای نیمه باقی مانده “مسعود و مریم” ابراز احساسات کردند، که در سنّ و سال آنها خود یک معجزه است. دیگر نه خبری بود از تانکهای اهدائی صدام حسین، و نه شعارهای “ضدّ امپریالیستی” ولی فقیه در گذشته مجاهدین که خبر مرگ او را سال گذشته رئیس سابق دستگاه جاسوسی رژیم عربستان اعلام کرده بود. به جای ابراز شادی برای حمله تروریستی به آمریکا در سال ۲۰۰۱ که مجاهدین آنرا در کمپهای خود در عراق بعنوان یک ضربه بزرگ بر امپریالیسم با سخنرانی ولی فقیه خود جشن گرفته بود، حال دیدن “رئیس جمهور مقاومت” در کنار سیاستمداران همان نظام امپریالیستی باعث شادی بود.
از همه مضحکتر سخنرانی ترکی بن فیصل ال-سعود، رئیس سابق دستگاه امنیت داخلی و جاسوسی عربستان و سفیر سابق آن کشور در آمریکا بود. او که حال رابط مستقیم رژیم عربستان و مجاهدین است، و نماینده رژیمی است که مردم کشور آن نه انتخابات میدانند چیست، نه صندوق رأی دیده اند، و نه کمترین حقوق شهروندی، بخصوص حقوق خانم ها، در آن محترم شمرده میشود، در سخنرانی خود اعلام کرد، “انتخابات در ایران غیر دمکراتیک و غیر مشروع است.” البته این یک حقیقت است که انتخابات در ایران نه دمکراتیک هستند و نه منصفانه، ولی، صرف نظر از اینکه انتخابات یک موضوع داخلی هر کشور است، کسی و یا رژیمی میتواند به آنها اعتراض کرده و از آنها انتقاد کند که دارای انتخابات در کشور خود باشد. ترکی بن فیصل همچنین گفت، “ایران بزرگترین حامی تروریسم در جهان است.” معروفترین و مهمترین تروریستهای جهان، از جمله ۱۵ نفر از ۱۹ تروریست حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، شهروندان عربستان بوده و هستند. از هر ۱۰ تروریست گروه “القاعده در عراق” در زمان اشغال آن کشور توسط آمریکا، ۵ نفر شهروند عربستان بودند. در میان تروریستهای داعش شهروندان عربستان از لحاظ تعداد بعد از تونس دوم هستند. رژیم عربستان دهها سال است که تروریست پرور است، از افغانستان و پاکستانگرفته، تا عراق، لیبی، و سوریه، و حال حتی اندونزی و فیلیپین. ایدئولوژی ارتجاعی وهابیسم، که ستون فقرات گروههای تروریستی سنّی در جهان است، از عربستان به سراسر جهان صادر شده است، و حتی کشورهای اروپایی درباره تلاش عربستان برای ترویج وهابیسم در میان مسلمانان اروپا اظهار نگرانی میکنند.
این مقالهٔ درباره مجاهدین نیست، چرا که این گروه هیچگونه پایگاه اجتماعی مهمی در ایران ندارد. کارنامه این فرقه از ۱۳۶۰ سیاه تر از آن است که جای اما و اگر داشته باشد. ولی موضوعی که کمتر راجع به آن نوشته و بحث شده سوابق سیاستمداران امریکایی است که لابیگر مجاهدین هستند. این مقالهٔ سوابق برخی از آنها را مرور میکند. خواهیم دید که این سیاستمداران بدنام آمریکا نگران مردم ایران نیستند، بلکه همه آنها طرفدار جنگ با ایران هستند، چه جنگ اقصادی به صورت تحریمهای کمرشکن بر ضدّ مردم، و چه جنگ نظامی. این موضوع از دید دیگری نیز حائز اهمیت است. طرفداران مجاهدین به هر کسیکه با آنها مخالفت کند بلافاصله برچسب “لابی رژیم” میزنند. پس باید با لابیگران خود آنها آشنا شد.
رودی جولیانی: لابیگر فرقه و وکیل عامل جمهوری اسلامی
یکی از بدنامترین و منفورترین شخصیتهای آمریکایی حامی فرقه رودی جولیانی، شهردار سابق شهر نیو یورک میباشد. او که قبلا عضو حزب دموکرات آمریکا بود، بعد خودرا مستقل اعلام کرد، و حال یک جمهوریخواه است. با پرداخت حق مشاوره مکفی به او جولیانی حتی خودرا “کمونیست” نیز اعلام خواهد نمود. بعد از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ جولیانی اعلام کرد، “خدا را شکر که جورج بوش [پسر] رئیس جمهور ما میباشد،” که البته پرزیدنت بوش، تا قبل از انتخاب آقای ترامپ، یکی از بدترین و منفورترین رئیس جمهورهای آمریکا محسوب میشد. بعدا، در سال ۲۰۰۵، که جهت وزش باد در واشنگتن تغییر یافت، جولیانی یک از اعضای کمیسیونی بود که از طرف کنگره آمریکا مأمور بررسی شرایط عراق بعد از اشغال آن توسط نیروهای آمریکا شد، ولی به دلیل حضور نیافتن در جلسات کمیسیون از آن اخراج شد] ظاهراً استعفا کرد [. بعدها کمیسیون در گزارش خود اعلام کرد که برخلاف ادعاهای دولت آقای بوش شرایط در عراق بسیار بد است. ولی چون جولیانی همیشه بقول امریکاییها “از دو طرف دهان خود صحبت میکند،” در سال ۲۰۰۷ مجله نیوزویک اورا یکی از هواداران همیشگی سیاست آقای بوش در عراق اعلام کرد.
بدنامی جولیانی هم به دلیل فرصت طلبی او میباشد، و هم به دلیل مواضع راست افراطی او، آنهم در حالیکه جولیانی همیشه خودرا یک سیاستمدار “معتدل” معرفی میکند. جولیانی نقش مهمی در تدوین دستور آقای ترامپ برای ممنوع کردن ورود شهروندهای شش کشور مسلمان، از جمله ایران، داشت. او بارها درباره مظنون بودن خود به همه مسلمانان و لزوم در نظر گرفتن همه آنها بعنوان “جنایتکار” لاف زده و ادعا کرده است. او همچنین با غرور اعلام کرد که در سال ۱۹۹۴ برای اولین بار ماموران مخفی را به مساجد در نیو یورک فرستاد. در طول کارزار انتخاباتی آقای ترامپ در سال ۲۰۱۶ نه تنها جولیانی از مواضع ضدّ مسلمانی ترامپ دفاع کرد، بلکه از استفاده از وسائل الکترونیکی برای دنبال کردن صدها هزار انسان بیگناه که بدون دلیل در لیست “مظنونان” تروریستی قرار دارند نیز دفاع نمود. او ادعا کرد که زیر نظر داشتن مسلمانان در آمریکا و مظنون بودن به آنها “لطف کردن به مسلمانان خوب” میباشد. پس از حمله تروریستی به نیو یورک در سال ۲۰۰۱ پلیس آن شهر، که زیر نظر جولیانی بعنوان شهردار نیویورک کار میکرد، محلههای نیویورک را بر اساس “اجداد” مردمان ساکن آن تقسیم بندی نمود، که واضح است که مسلمنان دارای چه اجدادی و از چه کشورهایی هستند. بعدها همین پلیس حتی شماره ماشینهای مسلمانانی که در مراسم مذهبی شرکت کرده بودند را ثبت میکرد. در یک تبلیغ انتخاباتی او از مسلمانان بعنوان “مردم منحرف” نام برده شد. نوشتن درباره اینگونه مواضع جولیانی میتواند در حد یک کتاب باشد. او اعلام کرد که آقای اوباما آمریکا و مردم آنرا دوست ندارد، که بسیاری آنرا نژادپرستانه ارزیابی نمودند.
جولیانی یکی از مدیران و سهامداران دو شرکت مهم لابیگری و وکالت، یعنی “بریسول و جولیانی” و “جولیانی و همکاران” بود.اولی مدافع شرکتهای نفت و گاز در دادگاهها برای آلوده کردن محیط زیست، و همچنین مدافع شرکتهای داروسازی برای نگفتن تمامی حقایق به مردم درباره اثرات جنبی داروهای خود میباشد. دومی یک شرکت “مشاور” در امور امنیتی است، که حتی مشاور دستیاران اسلوبودان میلوسویچ، دیکتاتور سابق صربستان و یکی از مهمترین عوامل کشتار مسلمانان در جنگهای بالکان در دهه ۱۹۹۰، نیز بود. لابیگری او برای فرقه مجاهدین، چه در زمانیکه در لیست سازمانهای تروریستی وزارت خارجه آمریکا قرار داشت، و چه بعد از آن، را نیز باید در چهارچوب فعالیتهای او بعنوان یک لابیگر ارزیابی نمود. او و دیگر شخصیتهای آمریکایی که برای فرقه مجاهدین لابیگری میکنند، حتی در مقاله ای در “نشنال ریویو،” ارگان جناح راست آمریکا از خارج کردن فرقه مجاهدین از لیست سازمانهای تروریستی به شدت دفاع کردند. بر طبق گزارش روزنامه وال استریت ژورنال در ۱۱ مه ۲۰۱۱، شخصیتهای آمریکایی که در مراسم فرقه مجاهدین شرکت کرده و در آن سخنرانی میکنند، “بین ۲۵،۰۰۰ تا ۴۰،۰۰۰ دلار،” علاوه بر هزینه سفر خود، دریافت میکنند. آقای ادوارد رندل، فرماندار سابق پنسیلوانیا و یکی دیگر از لابیگران فرقه مجاهدین، به خبرنگار روزنامه واشنگتن پست گفته بود که برای هر سخنرانی برای فرقه ۲۰،۰۰۰ دلار دریافت میکند، و بنا بر این پر واضح است که جولیانی که مشهور تر از رندل است پول بیشتری داریافت میکند. تا قبل از سپتامبر ۲۰۱۲، زمانیکه فرقه مجاهدین از لیست سازمانهای تروریستی خارج شد، رابطه با آن، و حمایت و پول گرفتن از آن جرم محسوب میشد، ولی مطابق معمول، وقتی پای اپوزیسیون خارج از کشور ایران، که حاضر است با جنگ طلبان آمریکایی کار کند، درمیان است، قوانین امریکا و قوانین بینالمللی مطرح نیستند.
برای اینکه خوانندگان گرامی به ماهیت فرصت طلب جولیانی بهتر پی ببرند، ذکر یک نکته مهم است. از یک طرف جولیانی با دریافت مبالغ هنگفت برای فرقه مجاهدین سخنرانی و لابیگری میکند. از طرف دیگر او یکی از وکلای رضا ضراب است که در آمریکا زندانی شده، و اتهام او کمک به جمهوری اسلامی برای شکستن تحریمهای اقتصادی آمریکا و غرب بر علیه ایران قبل از توافق هستهای دولت آقای حسن روحانی به کشورهای ۱+۵ است. به عبارت دیگر جولیانی هم برای “تغییر رژیم” از طریق حمله نظامی به ایران برای فرقه مجاهدین لابیگری میکند، و هم به کسی که اتهام او کمک به همان رژیم برای بقای خود است در دادگاه کمک میکند.
حال اینکه ضراب همچنین شریک در دزدی بابک زنجانی است، و خود زنجانی شریک در دزدی برخی از سرداران سپاه است که در زمانی که سرتیپ پاسدار رستم قاسمی وزیر نفت دولت محمود احمدینژاد بود کشور را غارت کردند، از جمله فروش نفت ایران و بازنگرداندن پول آن به خزانه دولت، بماند. واضح است که جولیانی با ابلیس هم معامله خواهد کرد.
جان بولتون: ایدئولوگ جنگ برای تسلط آمریکا بر جهان
بولتون، همانند جولیانی، یکی از بدنامترین سیاستمداران نئوکان آمریکایی است، با این تفاوت که در میان همه سیاستمداران آمریکایی هیچ کسی جنگ طلب تر از بولتون وجود ندارد. او همیشه خواهان جنگ در سراسر جهان برای حذف تسلط آمریکا بوده است. به همین دلیل، او هنوز از نوادر سیاستمدارانی است که از هجوم آمریکا به عراق حمایت میکند، چون آنرا “پیامی برای خاورمیانه و سراسر جهان” میداند. درست قبل از هجوم به عراق، بولتون با بنیامین نتانیاهو ملاقات نمود و اعلام کرد کهبعد از جنگ در عراق “لازم خواهد بود که با تهدیدهای ایران، سوریه، و کره شمالی نیز برخورد شود.” او همچنین طرفدار جای دادن کوبا در “محور شیطانی” پرزیدنت بوش بود.
بولتون در دهه ۱۹۹۰ یکی از نئوکانهایی بود که نهاد “پروژه برای قرن جدید آمریکا،” سازمانی که به دنبال حمله نظامی به عراق و در نهایت ایران بود، را بنیان گذاشت. در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۰، بولتون یکی از وکلای آقای بوش بود و هم او بود که باعث شد دادگاه عالی آمریکا به سود آقای بوش از شمارش دوباره آرا در ایالت فلوریدا جلوگیری کند و باعث “پیروزی” آقای بوش شود. بیشتر اعضای “پروژه برای قرن جدید آمریکا” در دولت آقای بوش شغلهای مهم سیاسی گرفتند و نقش اصلی را در حمله به افغانستان و عراق داشتند. بولتون در دولت پرزیدنت بوش پسر دستیار وزیر خارجه در مورد امور خلع سلاح بود، در حالیکه خود با همه توافقهای بینالمللی درباره محدود کردن سلاحهای هستهای مخالف بود. بعد از آن سفیر آمریکا در سازمان ملل شد. چون سنای آمریکا انتخاب او بعنوان سفیر آمریکا در آن سازمان را حاضر نبود تصویب کند، پرزیدنت جورج بوش او را بطور موقت که دو سال بود به سمت سفیر آمریکا در سازمان ملل منصوب کرد. او بارها گفته است که بزرگترین دستاورد او در دوران کار او در سازمان ملل آوردن پرونده هستهای ایران به شورای امنیت و صدور اولین قطعنامه، قطعنامه ۱۶۹۶، بر ضدّ ایران در چهار چوب فصل هفت منشور سازمان ملل بود که مربوط به تهدید بر ضدّ صلح و ثبات بینالمللی است، و اجرای آن توسط اعضای سازمان ملل اجباری است. با وجود آنکه سفیر آمریکا در سازمان ملل بود، بولتون بارها بر علیه سازمان صحبت کرد، چون معتقد بود، و هست، که آمریکا باید آزاد باشد هرکاری را که میخواهد در جهان انجام دهد، و سازمان ملل “مزاحم” آمریکا میشود.
بولتون به شدت ضدّ مسلمانان است، و خواهان تجزیه خاورمیانه است. در حال حاضر او هم در “امریکن اینترپرایز انستیتو،” تیول نئوکانها حضور دارد، و هم مدیر “انستیتوی گیستون” میباشد. اولی نقش مهمی در دروغ گفتن به مردم آمریکا برای هجوم به عراق در سال ۲۰۰۳ داشت و دومی، گیستون، از سازمانهای ضدّ مسلمان و طرفدار اسرائیل در آمریکا است. در گذشته او همچنین مشاور “انستیتو کلیمی برای امور امنیت ملی” بود که یک سازمان مارای راست، طرفدار اسرائیل، و مخالف ایران است. در طول انتخابات سال گذشته آمریکا، بولتون یکی از نوادر نئوکانهایی بود که از آقای ترامپ حمایت نمود. او ترامپ را بخاطر اینکه گفته بود مسلمانان در حال “جنگ ایدئولوژیک” با آمریکا هستند ستایش نمود. او، علاوه بر حمایت از هجوم به عراق، حمله به لیبی، و مداخله در سوریه، مخالف خروج نیروهای آمریکا از عراق در سال ۲۰۱۱ بود. در اکتبر ۲۰۱۵ بولتون نوشت که آمریکا بعد از شکست داعش باید در مناطق تحت کنترل آن یک کشور جدید سنّی تأسیس کند، که لازمه آن تجزیه عراق و سوریه است. او این پیشنهاد را در نوامبر ۲۰۱۵ نیز تکرار کرد. علاوه بر این، بولتون نه تنها طرفدار سرسخت اسرائیل است، بلکه همیشه از جنگهای اسرائیل بر ضدّ همسایگان خود حمایت کرده است.
دشمنی بولتون با ایران سابقه طولانی دارد. او سال هاست که از “تغییر رژیم” در ایران از طریق حمله نظامی حمایت میکند. او به شدت از پرزیدنت اوباما به خاطر مذاکرات هستهای با ایران انتقاد کرد، معتقد بود که ایران در حال تولید سلاحهای هستهای است، و مخالف هرگونه تاسیسات هستهای در ایران، حتی برای تولید برق و کاربردهای دیگر مسالمت آمیز بود. در یکسخنرانی در سال ۲۰۰۹ در دانشگاه شیکاگو بولتون پیشنهاد کرد که اسرائیل به ایران حمله کند. در مقالهٔای در روزنامه نیو یورک تایمز در ماه مارس ۲۰۱۵، بولتون نوشت، “برای توقف [تولید] بمب [هستهای ایران]، ایران را بمباران کنید.” در همان مقالهٔ بولتون پیشنهاد کرد که اگر دولت آقای اوباما حاضر به بمباران ایران نیست، اسرائیل باید آنرا انجام دهد. بعد از امضای توافق هستهای بولتون باردیگر پیشنهاد کرد که به جای اجرای مفاد توافق آمریکا باید تاسیسات هستهای ایران را بمباران کند. در آوریل ۲۰۱۴ بولتون نوشت که جنگ در سوریه “نمایش استراتژیک کناری [جزعی]” است،” و آمریکا باید خودرا برای جنگ با ایران آماده کند. او بارها گفته است که حمله به عراق و یا ایران برای به وجود آوردن شرایط بهتر برای مردمان این کشورها نیست، بلکه برای تأمین امنیت و منافع آمریکا و متحدان آن میباشد. حتی زمانیکه پیمان ناتو به لیبی در سال ۲۰۱۱ حمله کرد،بولتون پیشنهاد کرد که باید به ایران حمله شود. وقتی رژیم حسنی مبارک در مصر سقوط کرد، بولتون اعلام کرد که باید زمان حمله به ایران را جلو انداخت و آنرا هرچه زودتر انجام داد. وقتی در دسامبر ۲۰۰۸ اسرائیل به نوار غزه حمله کرد، بولتون اعلام کرد که باید تهران بمباران شود. روشن است که بولتون از لحاظ روانی جنون ضدّ ایران دارد، و حمایت او از فرقه مجاهدین نیز به همین دلیل است.
جوزف لیبرمن: سناتور آمریکا و لابیگر اسراییل
جوزف لیبرمن سناتور سابق جنگ طلب دموکرات است که از سال ۱۹۸۹ تا ۲۰۱۳ سناتور ایالت کانتیکت بود. او به همراه سناتورهای جمهوریخواه، جان مکین از ایالت آریزونا و لیندسی گرم (گراهام) از ایالت کارولاینای جنوبی “سه تفنگدار” جنگ طلب سنای آمریکا بود. مانند دو سناتور دیگر، لیبرمن هم به شدت بر ضدّ ایران بود و هست؛ هم طرفدار تحریمهای کمرشکن اقتصادی بر ضدّ مردم ایران و تهدید نظامی کشور بود و هست، و هم طرفدار سرسخت اسرائیل است که بخاطر آن ابأیی از جنگ در سراسر خاورمیانه ندارد. لیبرمن همیشه از سیاستهایی دفاع میکند که به زعم او به سود اسرائیل است، حتی اگر واضح باشد که آن سیاستها به سود آمریکا و مردم آن نیست.
لیبرمن در حال حاضر مدیر گروه “اتحاد بر ضدّ ایران هستهای،” که یک لابی اسرائیل، میباشد و در عین حال در “آمریکن اینترپرایز انستیتو” نئوکانها فعالیت میکند. بخشی از بودجه گروه “اتحاد بر ضدّ ایران هستهای” را شلدون ادلسون، میلیاردر طرفدار اسرائیل و همان کسی که پیشنهاد نمود ایران بمباران اتمی شود، تأمین میشود. درسال ۲۰۰۰ نیز نامزد معاونت ریاست جمهوری آمریکا بود. به غیر از دو گروه نامبرده، لیبرمن همیشه در سازمانها و مؤسسات راست افراطی کار کرده است. او با “انستیتو واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک” که بازوی تحقیقاتی لابی اصلی اسرائیل، یعنی ایپک، میباشد؛ با “انستیتو ی کلیمی برای امور امنیت ملی،” و “انستیتوی هادسن” که هر سه آنها لابیهای گوناگون اسرائیل میباشند و همیشه از جنگ در خاورمیانه حمایت کرده اند، کار کرده است.
لیبرمن به شدت مخالف مذاکرات و توافق هستهای با ایران بود، و به همین دلیل آقای ترامپ را برای سیاست ضدّ ایران خودستایش کرده است. در آوریل ۲۰۰۶ لیبرمن اولین سناتور دموکرات بود که اعلام کرد از حمله نظامی به ایران برای جلوگیری از تولید سلاح هستهای حمایت میکند. در اواسط سال ۲۰۰۷ لیبرمن نه تنها از حمله نظامی به تاسیسات هستهای ایران حمایت میکرد، بلکه معتقد بود تاسیسات نظامی ایران در نزدیکی مرز با عراق نیز باید بمباران شوند. در ماه مه ۲۰۰۸ لیبرمن اعلام کرد که “بمباران ایران دارای جذابیت است.” در یک سخنرانی در سال ۲۰۱۰ در “شورای روابط خارجی” لیبرمن پیشنهاد کرد که به ایران ۶ ماه فرصت داده شود تا برنامه هستهای خودرا پایان دهد، و اگر جمهوری اسلامی این کار را نکرد، به ایران حمله شود. در همان سال لیبرمن پیشنهاد نمود که نه تنها تحریمهای کمرشکن اقتصادی بر ضدّ مردم ایران را باید تشدید نمود، بلکه باید حملات نظامی را نیز در نظر گرفت. او همچنین ادعا کرد که مذاکرات با ایران مانع از تولید سلاحهای هستهای توسط جمهوری اسلامی نخواهد شد، و اعلام کرد که حمایت وسیعی در کنگره آمریکا برای حمله نظامی به ایران وجود دارد. وقتی در ماه مارس ۲۰۱۵ نتانیاهو در کنگره آمریکا بر ضدّ توافق هستهای سخنرانی کرد، لیبرمن، بر خلاف تقریباً همه دموکراتهای دیگر، از آن حمایت کرد. بعد از امضای توافق هستهای بین ایران و کشورهای ۱+۵، لیبرمن از کنگره آمریکا خواست که آنرا لغو کند.
دقیقا به دلیل همین مواضع ضدّ ایرانی، لیبرمن از فرقه مجاهدین و “تغییر رژیم” در ایران توسط حمله نظامی حمایت کرده است. در یک مصاحبه در سال ۲۰۱۲ لیبرمن گفت اگر به ایران حمله نظامی شود، برنامه هستهای ایران را عقب خواهد انداخت و فرصتی برای “تغییر رژیم” ایجاد خواهد نمود. در سال ۲۰۱۵ لیبرمن برای تجمع مجاهدین پیام فرستاد و گفت که “تغییر رژیم” در ایران ممکن است و آمریکا باید با فرقه برای رسیدن به آن هدف کار کند. لیبرمن همچنین در مراسم ابراز عشق به “رئیس جمهور مقاومت” در پاریس شرکت نمود.
نیوت گینگریچ: ایدئولوگ اسلام-ستیزی
یکی دیگر از بدنامترین جنگ طلبان آمریکا، که به شدت ضدّ مسلمانان نیز میباشد آقای نیوت گینگریچ، رئیس جمهوریخواه سابق کنگره آمریکا است. او یکی از ایدئولوگهای جناح راست افراطی آمریکا برای اسلام-ستیزی و حمله نظامی به کشورهای اسلامی و دوست نزدیک جان بولتون است. گینگریچ که حامی سرسخت حمله نظامی آمریکا به عراق بود، در مقالهٔای در روزنامه وال استریت ژورنال در سال ۲۰۰۶ اعلام نمود که جنگهای دولت پرزیدنت بوش پسر در خاورمیانه همانند جنگ پرزیدنت آبراهام لینکلن برای آزادی سیاه پوستان آمریکا میباشد. دو سال بعد در یک سخنرانی در “آمریکن اینترپرایز انستیتو” در سال ۲۰۰۸ گینگریچ خواهان مداخله نظامی آمریکا در ایران شد. او همچنین یکی از سرسختترین مخالفان توافق هستهای با ایران بود. در مقالهٔ ایکه در روزنامه نئوکان واشنگتن تایمز در ۲۱ جولای ۲۰۱۵، شش روز بعد از امضای توافق هستهای، منتشر شد گینگریچ نوشت، “این توافق پیروزی برای صلح نیست. این تسلیم شدن به یک رژیم خشن و خطرناک است.” گینگریچ همچنین به آقای جان کری، وزیر وقت خارجه آمریکا و آرشیتکت آمریکایی توافق، به شدت حمله نمود، و ادعا کرد که در طول ۴۵ سال عمر فعالیت سیاسی خود، آقای کری همیشه یک “سیاست خارجی ضدّ آمریکا و فرصت طلبانه” را دنبال نموده است. در مصاحبهای با تلویزیون فاکس نیوز در ۱۴ سپتامبر ۲۰۰۶ گینگریچ راجع به اتحاد ایران و ونزوللا، و همچنین رابطه خیالی بین ایران و تروریستهایی که در بریتانیا مرتکب حملات تروریستی شده بودند [که حتی دولتهای بریتانیا و آمریکا ادعا نکردند که به جمهوری اسلامی مربوط بود]، هشدار داد، فقط بخاطر اینکه افکار عمومی را بر علیه ایران تحریک کند. گینگریچ در همان مصاحبه خواهان “تغییر رژیم” در ایران [و کره شمالی] از طریق حمله نظامی شد.
همانطور که ذکر شد، گینگریچ یکی از مهمترین ایدئولوگهای آمریکا برای اسلام-ستیزی است، و خودرا مدافع “تمدن کلیمی-مسیحی غرب” میداند. او به پرزیدنت اوباما به شدت حمله میکرد، سیاست خارجی او را “ضعیف، آماتوری، و ضدّ آمریکا” مینامید، و ادعا کرد که آقای اوباما اجازه داد که “تهاجم سیاسی-فرهنگی برای نابودی تمدن آمریکا” صورت بگیرد. تشابه این ادعا با ادعاهای آیتالله علی خامنهای درباره “تهاجم فرهنگی دشمن” بسیار شگفت انگیز است. او حتی مخالف ساختن یک مسجددر شهر نیو یورک در سال ۲۰۱۰ بود، و در مقالهٔای ادعا نمود که “اسلام رادیکال در پی کنترل جهان است.” در سال ۲۰۱۱گینگریچ ادعا کرد که آمریکا با “اسلام رادیکال” برای حیات خود در جنگ است چون “آنها میخواهند ما را بکشند، چون [فقط] میخواهند ما را بکشند.” در دسامبر ۲۰۱۵، زمانیکه یک زن و شوهر مسلمان که اصلا اهل پاکستان بودند، به مردم بیگناه در سنّ برناردینو در جنوب کالیفرنیا حمله تروریستی نمودند و ۱۴ نفر از آنها را به قتل رساندند، گینگریچ اعلام کرد که بخاطر دلایل ایدئولوژیک آقای اوباما چشم خودرا بر تهدید “نژاد پرستان اسلامی” بسته است. دقیقا به دلیل همین مواضع ضدّ اسلامی او، گینگریچ نه تنها مدافع اسرائیل و سیاستهای آن میباشد، بلکه توسط لابی و طرفداران اسرائیل در آمریکا نیز حمایت میشود. در سال ۲۰۱۲، زمانیکه گینگریچ در انتخابات مقدماتی حزب جمهوریخواه برای ریاست جمهوری شرکت نمود، مهمترین حامی مال او همان شلدن ادلسون بود که قبلا ذکرشد. ادلسون، که پیشنهاد نمود به ایران با بمب هستهای حمله شود، ۲۰ میلیون دلار به گینگریچ برای کارزار انتخاباتی او کمک کرد، ولی گینگریچ در نهایت شکست خورد.
و، البته، به دلیل تمایلات میلیتاریستی خود و به دلیل آنکه همانند جان بولتون او معتقد است که آمریکا باید بر دنیا تسلط داشته باشد، گینگریچ سال هاست که برای مجاهدین لابیگری میکند، و در اجتماع سالانه آنها در پاریس شرکت میکند. ویدیو ایکه در آن گینگریچ دست “رئیس جمهور مقاومت” را در پاریس در سال ۲۰۱۲ میبوسد، بسیار معروف [و بدنام] است. در همان اجتماعی که در سال ۲۰۱۶ در پاریس ترکی بن فیصل اعلام کرد که ولی فقیه فرقه مجاهدین درگذشته است، گینگریچ نیز حضور داشت. مضحکترین ادعا در اجتماع روز شنبه ۱ جولای ۲۰۱۷ متعلق به گینگریچ بود که اعلام کرد، “نام “رئیس جمهور” شما [مریم رجوی] همانند جورج واشنگتن و لافایت [انقلابی و افسر نظامی فرانسوی که در جنگ استقلال آمریکا برای همراهی با مردم آمریکا شرکت کرد] خواهد بود.”
کلام پایانی
همانطور که در مقدمه گفته شد، بحث این مقالهٔ راجع به خود فرقه مجاهدین نیست، چرا که تکلیف و سابقه آنها روشن است، بلکه راجع به “اعتبار” و “شهرت” لابیگران و حامیان آن میباشد. رژیم عربستان که نقشهای منتشر کرده است که ایران در آن به دستکم پنج کشور کوچک تقسیم شده است حامی فرقه میباشد. سیاستمداران بدنام آمریکا، از سناتور مکین و رابرت منندز گرفته، تا رودی جولیانی، جان بولتون، جوزف لیبرمن، و نیوت گینگریچ، که همگی خواهان حمله نظامی به ایران هستند، که در صورت اتفاق افتادن کشور را دستکم به سوریه و یا عراق دیگری تبدیل خواهد نمود، لابیگر و یا حامی مجاهدین میباشند. این سابقه سیاستمداران بدنام آمریکا باید درسی باشد برای آن دسته از ایرانیان که چشم امید خودرا به دولت ترامپ و کنگره آمریکا دوخته اند. بجز تعداد معدودی از سیاستمداران آمریکا، نظیر سناتور برنی سندرز، هیچیک از این سیاستمداران نه حامی حقوق بشر واقعی و دموکراسی واقعی همراه با استقلال سیاسی در کشورهایی نظیر ایران هستند، و نه هدف آنها دلسوزی برای مردم ایران و کمک به آنها میباشد.
صفحه فیسبوک نگارنده
(پایان)
***
اول قرارشان بود که “مبارزه مسلحانه” شان علیه “امپریالیسم” باشد
MEP Gérard Deprez claims 265 parliamentarians support Rajavi’s MEK. Really?
زمان اخراج مریم رجوی از فرانسه و پایان دادن به پیام خشونت و ترور فرا رسیده است
همچنین:
http://iran-interlink.org/wordpressfa/?p=23022
اعدام شیخ شیعی، مهدی کروبی، دادگاه ویژه روحانیت، و اراذل و اوباش ضدایرانی
محمد سهیمی، خبرنامه گویا، هشتم ژانویه ۲۰۱۶:… یکی از زشتترین نکات درباره اوضاع کنونی خاورمیانه حمایت مستقیم و یا غیر مستقیم برخی از ایرانیان از رژیم عربستان سعودی است. از انهأییکه در موسساتی که بودجه آنها توسط عربستان تامین میشود کار میکنند ، و یا برای وبسایت، رادیو، و تلویزیون خود از عربستان کمک مالی دریافت میکنند، انتظاری بیش از این نیست. در عین حال نگارنده معتقد است که یک ملاک …
دست به دامن شدن عضدانلو این بار به سعودی
اعدام شیخ شیعی، مهدی کروبی، دادگاه ویژه روحانیت، و اراذل و اوباش ضدایرانی
هدف این مقاله بحث درباره واکنش تندروها در ایران به اعدام شیخ نمر است. این واکنشها شامل تهدیدهای سپاه بر ضدّ عربستان، سخنرانی تند آیتالله علی خامنهای، و همچنین حمله عوامل تندروها به سفارت عربستان در تهران، به آتش کشیدن آن، و وارد کردن خسارات بسیاری به آن بود. ولی مهم تر از همه، حمله به سفارت بر ضدّ مصالح و منافع ملی کشور میباشد، به خصوص در شرایطی که خاور میانه غرق در خون و ویرانیهای عظیم است
مقدمه
روز شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴، ۲ ژانویه ۲۰۱۶، رژیم عربستان سعودی شیخ نمر باقر النمر، یک روحانی شیعی اهل عربستان را همراه با ۴۶ نفر دیگر اعدام نمود. از ۴۷ نفر اعدام شده دستکم ۴۳ نفر با بریدن سر اعدام شدند، و ظاهراً ۴ نفر دیگر به جوخههای اعدام سپرده شدند. شیخ نمر ۵۶ ساله بود و تحصیلات حوزوی خودرا در ایران و سوریه انجام داده بود. ایشان ۱۰ سال در ایران زندگی کرده بود. رژیم عربستان ایشان را متهّم کرده بود که برای یک “قدرت خارجی” کار میکند. در پاسخ به این اتهام شیخ نمر در یک سخنرانی گفت، “اگر یک کشور خارجی مسول اعتراضهای شیعیان [عربستان] است، چرا به آن کشور حمله نمیکنید؟ چرا به ما بدبختها حمله میکنید؟ به مسول اصلی و اگر مقصودتان ایران است، به ایران حمله کنید، و ببینید چقدر توانش را دارید.”
صرف نظر از اینکه نگارنده مخالف مجازات اعدام تحت هرگونه شرایطی است، واقعیت این است که شیخ نمر یک فعال سیاسی و یکی از رهبران شیعیان عربستان بود که حدود ۱۵ درصد جمعیت عربستان را تشکیل میدهند. ایشان در واقع صدای اقلیت شیعه عربستان بود. اعدام یک فعال سیاسی در تضاد کامل با احترام برای حقوق بشر تمامی شهروندان تمام کشورها میباشد، و بنا بر این با توجه به جهان شمول بودن حقوق بشر، اعتراض به این اعدام ها، از جمله اعدام شیخ باقر وظیفه تمامی آنهائی است که خودرا فعال و مدافع حقوق بشر میدانند. خوشبختانه بسیاری از دولتهای جهان و سازمانهای حقوق بشری معتبر بینالمللی به این اعدامها اعتراض کردهاند.
ولی هدف این مقاله بحث درباره واکنش تندروها در ایران به اعدام شیخ نمر است. این واکنشها شامل تهدیدهای سپاه بر ضدّ عربستان، سخنرانی تند آیتالله علی خامنهای، و همچنین حمله عوامل تندروها به سفارت عربستان در تهران، به آتش کشیدن آن، و وارد کردن خسارات بسیاری به آن بود. ولی مهم تر از همه، حمله به سفارت بر ضدّ مصالح و منافع ملی کشور میباشد، به خصوص در شرایطی که خاور میانه غرق در خون و ویرانیهای عظیم است. همچنین، اعتراض روحانیون در ایران به اعدام شیخ نمر وجه دیگری از تبعیضات آنها نسبت به شهروندان کشور مارا به نمایش گذاشت، که هدف اصلی این مقاله بحث در باره این جنبه میباشد. ولی قبل از آن به دو نکته اشاره میشود. مانند همیشه تمامی منابع این مقاله در نسخه پی دی اف آن موجود هستند.
اسناد ویکیلیکس درباره شیخ نمر
دستکم از سال ۲۰۰۸ سفارت آمریکا در عربستان با شیخ نمر در تماس بود. اسناد ملاقاتهای شیخ نمر با دیپلماتهای آمریکا در ریاض توسط ویکیلیکس منتشر شده است که در آن درباره گفتگو بین دو طرف صحبت شده است. بر طبق گزارش محرمانه دیپلماتهای آمریکا در عربستان،
“زمانی که [از شیخ نمر] پرسیده شد که آیا هدف اعتراضهای قاطع ایشان [به دولت عربستان] ایجاد خشونت و تندی [بین دو طرف] است، و یا هشداری است [به دولت عربستان] که ادامه نارضأیها در جامعه شیعه به خشونت کشیده خواهد شد، نمر پاسخ دادد که “اگر برخورد [بین دو طرف] بوجود آید، ایشان از مردم حمایت خواهد کرد، و هرگز با دولت [عربستان] نخواهد بود.” نمر ادامه داد که اگرچه ایشان از مردم حمایت میکند، ولی این بدین معنی نیست که ایشان همیشه از تمامی کارهای مردم حمایت خواهد کرد.”
زمانی که دیپلماتها نظر شیخ نمر را درباره آمریکا پرسیدند،
” نمر گفت که به نظر او، در مقایسه با بریتانیا و دیگر کشورهای استعمارگر اروپا، و یا شوروی [سابق]، “امپریالیسم” آمریکا خیلی بیشتر ملایم بوده است، با رفتار بهتر با مردم و کشورهای موفق تر مستقل. نیمر همچنین گفت که شیعیان، خیلی بیشتر از سنّی ها، متحدان طبیعی آمریکا هستند، بدلیل آنکه تفکر شیعی، همانطور که امام علی فرمودند، بر مبنای عدالت و آزادی است، آرمان هایی که نقش اصلی در [تفکر نظام] آمریکا دارند. علاوه بر مقایسه تفکر شیعی با آرمانهای آمریکائی، نمر نشان داد که درباره تاریخ سیاست خارجی آمریکا دارای دانش قابل توجهی است. بعنوان مثال [نمر] درباره تلاشهای دولت [آقای جیمی] کارتر در خاورمیانه بطور مثبتی صحبت کرد، و همچنین بخوبی درباره انتخابات ریاست جمهوری [۲۰۰۸] آگاه بود.”
زمانیکه از شیخ نمر درباره ایران سوال شد،
“نمر پاسخ داد که نظر اصولی او درباره قدرتهای خارجی، از جمله ایران، این است که این کشورها بدنبال مصالح و منافع خود هستند، و [اگر اقدامی انجام میدهند] ، بخاطر وظیفه دینی یا مؤمن بودن [رژیم] خود نیست. نمر همچنین گفت که او مخالف این است که شیعیان عربستان از ایران انتظار کمک داشته باشند چون [تصور میکنند] که هم مذهب بودن مهمتر از سیاست ملی است. [ولی] نمر [همچنین] گفت که شیعیان عربستان حق اینرا دارند که از کشورهای دیگر تقاضای کمک کنند، اگر بین آنها و و بقیه عربستان سعودی برخورد [خونین] بوجود آید. نمر نامی از ایران بعنوان آن کشور خارجی برای دریافت کمک نبرد.”
گزارش محرمانه دیپلماتهای آمریکا در عربستان مدل مورد نظر شیخ نمر درباره حکومت را چنین توصیف کرد،
” نمر گرایش خود درباره حکومت اسلامی را چیزی بین “ولایت فقیه” که در آن کشور توسط یک رهبر مذهبی رهبری میشود، و “شورای فقها” که در آن کشور توسط یک شورای مذهبی ادارهٔ میشود توصیف نمود. [ولی] نمر که ۱۰ سال در ایران و چند سال در سوریه آموزش مذهبی داشته است [در عین حال] گفت که تمام امور باید با مشورت انجام شوند.”
در همین حال، آقای محمد نمر، برادر شیخ نمر، در یک مصاحبه گفت، “ما، خانواده شیخ نمر، مخالف خشونت و شعله ور کردن آتش هستیم. ما از حامیان شیخ نمر در داخل و خارج از عربستان خواهش میکنیم که از خشونت بپرهیزند، و تظاهرات مسالمت آمیز انجام دهند…. ما از دولتهای ایران و عربستان خواهش میکنیم که روابط خودرا به حال عادی برگردانند، چون هر دو کشور اسلامی هستند.”
اوضاع بی ثبات عربستان سعودی و رژیم آن
بسیاری از کارشناسان غربی معتقدند که رژیم عربستان سعودی کاملا بی ثبات است) اینجا، اینجا، اینجا، اینجا، و اینجا(، و بی ثباتی آن از زمان به قدرت رسیدن ملک سلمان تشدید یافته است. ایشان یا بیماری آلزایمر دارند، و یا مبتلا به فراموشی هستند که علائم آن شبیه بیماری آلزایمر است، ولی ریشه ژنتیکی آن متفاوت. پسر ۳۰ ساله ایشان، محمد ابن سلمان ال صعود یک فرد ارتجاعی است که بر خلاف بسیاری از شاهزادههای عربستان در غرب تحصیل نکرده است، و تحصیلات خودرا در عربستان و در مدارس وهابی و سلفی انجام داده است. ایشان وزیر دفاع و معاون ولیعهد عربستان میباشد. کارشناسان غربی محمد ابن سلمان را مسول حمله عربستان به یمن، تشدید مداخله آن کشور در سوریه، و تشدید اختلافات با ایران میدانند. در غرب این نگرانی وجود دارد که در صورت درگذشت ملک سلمان، پسر او همه کاره شود، که با توجد به مواضع رادیکال و ریشه سلفی افکار او، قدرت گرفتن بیشتر او باعث فاجعه بیشتر در منطقه خواهد شد. محمد ابن سلمان آنقدر خطرناک به نظر میرسد که فرد مورد نظر آمریکا برای جانشینی سلمان محمد ابن نایف ولیعهد عربستان است، که گفته میشود هم دشمن ایران و القاعده است، و هم دشمن هرگونه اصلاحات اساسی و عمیق در نظام حکومتی عربستان. کار به جائی رسیده است که یکی از نوادههای ملک عبدالعزیز، پادشاه سابق عربستان، خواهان تغییر رژیم در عربستان و از کار برکنار کردن ملک سلمان و پسر او شده است، چراکه به نظر ایشان در غیر اینصورت رژیم پادشاهی در عربستان به کلی سرنگون خواهد شد.
علیرغم سکوت رسمی رهبران غربی، اوضاع داخلی عربستان خوب نیست. با تولید زیاد نفت عربستان قصد فشار بر ایران و روسیه را دارد [هدف دیگر عربستان پایان دادن به سرمایه گذاری در غرب بر روی اکتشاف و تولید نفت از طریق تزریق مواد شیمیایی در سنگهای شیل است]، ولی سقوط قیمت نفت از ۱۰۵ دلار در هر بشکه به کمتر از ۴۰ دلار توان مالی عربستان را بکلّی بهم ریخته است. کسری بودجه عربستان چیزی در حد ۲۰ درصد است که بسیار عظیم است. دولت عربستان مجبور شده است که بودجه مملکتی را به طرز فاحشی کاهش دهد، ولی این خود باعث نارضایتی شدید در مملکتی شده است که دارای یک رژیم فاسد و ۷،۰۰۰ شاهزاده است. در سال ۲۰۱۵ صندوق بینالمللی پول هشدار داد که عربستان تا پنج سال آینده ممکن است بکلّی ورشکست شود.
در عین حال سیاست خارجی ماجرا جویانه عربستان هم تعهدات مالی عظیمی را برای عربستان ایجاد کرده است، و هم در حال شکست کامل است.بعد از بیشتر از ۹ ماه حمله به یمن، کشتن چند هزار یمنی بیگناه و آواره کردن صدها هزار از آنها، یمن تبدیل به باتلاقی شده است که بیرون آمدن از آن سخت است. تعهدات مالی عربستان برای کمک به نیروهای تروریستی در سوریه سرسام آور است. عربستان میلیاردها دلار کمک در اختیار رژیم کودتأی ژنرال عبدالفتاح السیسی مصر قرار داده تا سقوط نکند. ارتش عربستان که بحرین را اشغال کرده است دارای هزینه بسیاری است. در عین حال، عربستان میلیاردها دلار برای ترویج وهابیسم در مدارس کشورهای فقیر اسلامی مانند پاکستان هزینه میکند. در طول سی سال گذشته عربستان بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیارد دلار اسلحه از غرب خریداری کرده است. بین سالهای ۱۹۸۶ تا ۱۹۹۳ عربستان ۵۶ میلیارد دلار، و بین سالهای ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۷ ۳۲ میلیارد دلار اسلحه خریداری نمود. در سال ۲۰۱۰ آمریکا اعلام کرد که ۶۰ میلیارد دلار اسلحه به عربستان خواهد فروخت. عربستان در حال خرید اسلحه از کانادا به مبلغ ۱۵ میلیارد دلار است. با این وجود، این کشور قادر به دفاع خود حتی در مقابل شیعیان یمن که اسلحه قابل توجهی ندارند نیست، و نیروهای سودان، امارات، و کویت به کمک عربستان رفتهاند. علاوه بر اینها، مزدوران کلمبیایی هم توسط عربستان و امارات استخدام شدهاند تا در یمن بجنگند. حتی مزدوران آمریکائی از شرکتی که بلک واتر نام داشت و جنایات بسیاری در عراق مرتکب شد، و بعد نام خودرا به زی و بعد به آکادمی تغییر داد، نیز استخدام شدهاند که هم در عربستان کار میکنند و هم در یمن میجنگند.
چنین دولتی که در بحرانهای اینچنین عمیقی بسر میبرد مجبور است که یک بحران خارجی جدید را خلق کند تا فعلاً نجات یابد. عربستان چون از لحاظ داخلی دارای ثبات نیست، رژیم آن با تحریکات سکتاریستی در منطقه، از جمله مقابله با شیعیان در ایران، سوریه و یمن و با حمایت از گروههای تروریستی در کّل منطقه، سعی در تحریک احساسات مذهبیون سلفی در داخل کشور خود دارد تا دستکم بطور موقت توجه افکار مردم خودرا به موضوع دیگری جلب کند. این دقیقا مانند تندروهای ایران میباشد که آنها نیز با خلق بحران به حیات خود ادامه میدهند. به قول آقای محمد خاتمی، آنها هر نه روز یک بحران جدید برای کشور در دوران ایشان آفریدند. بنا بر این اعدام ۴۷ نفر در یک روز، و بخصوص اعدام شیخ نمر را باید در چنین چهار چوبی دید. هدف عربستان تحریک تندروهای ایران به واکنشی عصبی و جنگی است که از طریق آن برای خود مفری درست کند.
دفاع از شیخ عرب، حمله به روحانیون ناراضی ایران
در آغاز باید به یک نکته مهم اشاره شود. علیرغم تمامی مشکلات داخلی و دیکتاتوری شخص آقای خامنهای، جمهوری اسلامی و رژیم عربستان به هیچ عنوان قابل مقایسه نیستند. در ایران گروههای متعددی وجود دارند که به سیاستهای تندروها دائماً انتقاد شدید دارند. چنین چیزی در عربستان وجود خارجی ندارد. با همه محدودیت ها، مطبوعات در ایران قابل مقایسه با مطبوعات در عربستان نیستند، و سطح آزادی نسبی آنها — تاکید بر نسبی بودن است — قابل مقایسه با هیچ کشور در آن ناحیه، بجز اسرائیل نیست. در عربستان مطبوعات مستقل وجود خارجی ندارند. در ایران اگر تندروها اقداماتی بر ضدّ منافع ملی کشور انجام دهند، اصلاح طلبان، نیروهای ملی–مذهبی و دیگر گروهها با صدای بلند به این اقدامات اعتراض میکنند، کما اینکه دولت آقای روحانی بلافاصله حمله به سفارت عربستان را شدیدا محکوم کرد، بطوری که حتی برخی از جناحهای تندرو نیز مجبور به عقب نشینی شده و حمله را سرانجام محکوم کردند، در حالیکه چنین چیزی در عربستان وجود خارجی ندارد.
از اراذل و اوباشی که به سفارت عربستان در تهران حمله کردهاند، انتظار دیگری نمیرود. خواسته و یا ناخواسته اینها، که به احتمال قوی طرفداران آیتالله محمد تقی مصباح یزدی و حامیان ایشان در میان نیروهای امنیتی و اطلاعاتی هستند، عناصر ضدّ ایرانی هستند، چراکه تمامی اقدامات آنها بر ضدّ مصالح ملی کشور است. این جماعت همان هایی هستند که جنبش دانشجوئی ۱۳۷۸ را بخون کشیدند، در سرکوب جنبش سبز نقش مهمی ایفا کردند، به سفارت بریتانیا در تهران حمله کردند، در دهه ۱۳۷۰ به کتاب فروشیها حمله میکردند، و یاران و همدستان آنها در نیروهای اطلاعاتی جنایات قتلهای زنجیرهای را مرتکب شدند. علیرغم اعلام دستگیری ۴۰ نفر از اینان، این جماعت مصونیت آهنین نیز دارند. زمانی که جنایتکاری مانند سعید مرتضوی با محافظ به “دادگاه” خود میرود، آزادانه به عراق میرود، و برای دادگاه بر طبق برنامه خود وقت تعیین میکند، انتظاری نمیرود که عاملان حمله به سفارت مجازات شوند. زمانیکه شکنجهگر و تواب سازی مانند حسین شریعتمداری “تک تیرانداز” نظام لقب میگیرد، چه انتظاری از اراذل و اوباش میتوان داشت؟
عربستان بطور عمدی به تحریک ایران پرداخت، چرا که نیاز به یک بحران جدی در سطح بینالمللی دارد، و تندروهای تهران و یا دستکم رهبران پشت پرده اراذل و اوباش به این تحریک لبیک گفتند. در نتیجه، رژیمی که مهمترین نقش را در جنگهای خونین و ویرانیهای بطور تاریخی بیسابقه در خاورمیانه دارد حالا “مظلوم” است، بطوریکه سازمان ملل فقط حمله به سفارت عربستان را محکوم میکند. این دقیقا در زمانی اتفاق افتاد که سرانجام دنیا، و بخصوص غرب، متوجه نقش مهمی شد که عربستان در تروریسم، جنگ در سوریه، سیاست جنایتکارانه آن در یمن، و تبدیل لیبی به پایگاه گروههای مختلف تروریستی سنّی که عربستان در براه انداختن آن نقش کلیدی را داشت، بازی کرده است. به گزارش روزنامه نیو یورک تایمز بیشتر مقامات کشورهای اروپأیی و همچنین تحلیلگران و کارشناسان در تنش بین ایران و عربستان حق را به ایران میدادند، چرا که سرانجام درک درستی از نقش ویرانگر عربستان در وقایع خاورمیانه بدست آوردهاند.
رهبران و حامیان پشت پرده این اراذل و اوباش به تحریک عمدی عربستان پاسخ مثبت دادند، چون از دولت آقای حسن روحانی متنفرند. موضوع این نیست که دولت آقای روحانی بد و یا خوب است – تمام هموطنان میتوانند نظر خودرا داشته باشند – بلکه آنچه در اینجا اهمیت دارد و مهمترین و احتمالا تنها دلیل حمله به سفارت عربستان در تهران است، اینستکه هدف اصلی تندروهای پشت پرده و رهبران این اراذل و اوباش از حمله به سفارت عربستان نه آن کشور، بلکه دولت آقای روحانی است. اینها از توافق هستهای و گشایش احتمالی در روابط سیاسی و اقتصادی با اروپا و آمریکا خشمگین هستند، چراکه قدرت سیاسی و اقتصادی خودرا در خطر میبینند. این گروه فقط در بحرانهای ملی قادر به حیات خود میباشد.
ولی مهم اینستکه بسیاری از روحانیون ایران و عراق اعدام شیخ نمر را با شدت تمام محکوم کردهاند، ولی در باره رفتار تندروها با روحانیون داخل ایران که به اعمال تندروها اعتراض کردهاند، یا سکوت کردهاند و یا حتی با آن همصدا شدهاند. این آقایان، علاوه براینکه مردم ایران را به خودی و غیر خودی تقسیم کرده اند، چنین تقسیم بندی را در میان خود نیز دارند. مگر آقای مهدی کروبی ۷۸ ساله پنج سال تمام در حصر نیست؟ جرم ایشان چیست، و دادگاه عادلانه برای رسیدگی به جرمی که ایشان مرتکب نشده اند، و یا از نظر حاکمیت شدهاند، کجاست؟ ایشان بارها اعلام کرده اند که آماده هستند تا در دادگاهی منصفانه با درهای باز از خود دفاع کنند؟ چرا دلسوزان شیخ نمر دستکم خواهان برگزاری چنین دادگاهی نیستند؟ مگر ایشان بجز آنچه که در چهارچوب قانون اساسی خود جمهوری اسلامی انجام دادند، کار دیگری کردهاند؟ “خطای نابخشودنی” آقای کروبی افشا گری درباره نقش آقای مجتبی خامنهای در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ و تقلب در آن که باعث ظهور آقای محمود احمدینژاد در سطح کلان مدیریت کشور شد، میباشد. “خطای نابخشودنی” دیگر ایشان اصرار درست بر وجود تخلف و تقلب در انتخابات ۱۳۸۸ بود. “خطای” سوم “نابخشودنی” ایشان افشاگری درباره جنایت بعد از آن انتخابات بود. کجاست اعتراض دلسوزان شیخ نمر به رفتار حاکمیت با آقای کروبی؟
آقای کروبی تنها روحانی نیستند که مورد تعرض تندروها قرار گرفته اند. از زمان انقلاب تا کنون دادگاه ویژه روحانیت نقش دادگاههای قرون وسطی دربار کاتولیک هارا در ایران دارد. این دادگاه کاملا غیر قانونی است. نه در قانون اساسی خود جمهوری اسلامی نامی از آن برده شده است، نه قوانین کنونی جمهوری اسلامی شامل آن میشود، و نه حتی این دادگاه زیر نظر قوه قضائیه و یا دیوان عالی کشور کار میکند. حتی روند دادرسی در این دادگاه با دادگاههای دیگر متفاوت است. چند نفر از روحانیون منتقد در ایران توسط این دادگاه به زندان فرستاده شدند، یا لباس روحانیت از آنان گرفته شد، و یا دستکم به این دادگاه احضار شدند؟ روحانیون معروفی که نگارنده به یاد دارد شامل آیتالله محمد کاظم شریعتمداری و آیتالله حسینعلی منتظری، و آقایان عبداللّه نوری، هادی قابل، محسن کدیور، حسن یوسفی اشکوری، سید حسین کاظمینی بروجردی، هادی خامنهای، مهدی هاشمی [برادر داماد آیتالله منتظری که در سال ۱۳۶۶ اعدام شد]، مجید جعفری تبار که به همراه همسر خود به اعدام محکوم شدهاند، و محمد رضا نکونام هستند. این دادگاه حتی درباره کسانی که روحانی نیستند ولی از خانواده روحانی هستند نیز عمل کرده و حکم صادر میکند. بعنوان مثال، همسر آقای جعفری تبار توسط این دادگاه حکم اعدام دریافت کرده است، و دکتر مهدی خزعلی، فرزند آیتالله ابوالقاسم خزعلی [از روحانیون بسیار مرتجع] به این دادگاه احضار شدهاند. روزنامه سلام، که بستن آن در سال ۱۳۷۸ جرقهای شد برای آغاز تظاهرات دانشجوئی، به دستور این دادگاه برای پنج سال توقیف شد، چون این روزنامه توسط آیتالله محمد موسوی خوئینیها منتشر میشد. خود آقای موسوی خوئینیها به پنج سال حبس محکوم شدند، که به حالت تعلیق درامد. اینها روحانیون شناخته شدهای هستند که با دادگاه ویژه روحانیت سروکار داشتهاند. نگارنده ایمان دارد که تعداد زیادی روحانیون دیگر هم توسط این دادگاه به انواع و اقسام گوناگون تحت تعقیب قرار گرفته اند. دو دوست، که یکی از آنها از دوران دبیرستان دوست نگارنده میباشد، و هردو آنها مهندس هستند ولی بدلیل مذهبی بودن خود آموزش حوزوی هم داشتهاند، بارها به این دادگاه احضار شدهاند.
چرا اقایانیکه حالا به زندانی شدن و اعدام شیخ نمر اعتراض میکنند، در مورد این روحانیون، و بطور کلی تر، درباره همه زندانیان سیاسی اعتراض نمیکنند؟ صدها فعال سیاسی بعد از جنبش سبز زندانی شدند. هزاران زندانی در دهه ۱۳۶۰ اعدام شدند، بخصوص در ۱۳۶۷ که اعدام نزدیک به ۴،۰۰۰ نفر از زندانیان سیاسی دقیقا مصداق جنایت بر ضدّ بشریت بود. چندنفر از اقایانیکه نگران شیخ نمر بودند، به آن اعدامها اعتراض کردند؟ به استثنای چند نفر، چندنفر از این آقایان به حصر پنجساله رهبران شریف جنبش سبز، مهندس میر حسین موسوی و همسر ایشان خانم دکتر زهرا رهنورد، و آقای کروبی اعتراض کردهاند؟
اپوزیسیون خارج از کشور و عربستان سعودی
یکی از زشتترین نکات درباره اوضاع کنونی خاورمیانه حمایت مستقیم و یا غیر مستقیم برخی از ایرانیان از رژیم عربستان سعودی است. از انهأییکه در موسساتی که بودجه آنها توسط عربستان تامین میشود کار میکنند ، و یا برای وبسایت، رادیو، و تلویزیون خود از عربستان کمک مالی دریافت میکنند، انتظاری بیش از این نیست. در عین حال نگارنده معتقد است که یک ملاک بسیار خوب برای قضاوت درباره نیروهای اپوزیسیون خارج از کشور بازنشر مقاله های برخی از آنها در العربیه فارسی است که بلندگوی رژیم عربستان است. العربیه مقاله های “اپوزیسیون همسو” ی با خود را بازنشر می کند. در این مورد شاید بشود از مواجب بگیران گذشت، ولی دیگران چی؟
زهران علوش، حقوق بگیر سلفی عربستان و رهبر تروریستهای سوریه کشته میشود، و یکی از آقایان مقالهای در مدح ایشان، هم در این وبسایت و هم در العربیه منتشر میکند. یکی از فعالان سیاسی مقالهای واقع بینانه درباره علت اعدام ۴۷ نفر توسط عربستان در همین وبسایت منتشر میکند، و برخی به اصطلاح میهندوستان ایرانی در زیر مقاله انواع و اقسام فحاشی را انجام میدهند و اصلا کاری ندارند که بحث و استدلالهای نویسنده چیست. مفسران و تحلیلگران ایرانی صدای آمریکا، بی بی سی، و برخی از وبسایتهای ایرانی خارج از کشور را با تحلیلهای خود درباره اوضاع خاورمیانه اشباع کردهاند، ولی دریغ از دو کلمه انتقاد درباره جنایات عربستان سعودی و نقش آن در اوضاع وحشتناک کنونی. حتی فعالان ملی–مذهبی که معمولان منصفانه مینویسند و سخن میگویند، در اینباره کاملا یک طرفه مینویسند.
از خود بپرسیم : آیا انتشار مقاله ای انتقادی از دولت آمریکا در رادیو فردا امکان پذیر است؟ رادیو فردا و بی بی سی مقاله ها و مصاحبه های بسیاری در ضرورت حمله نظامی به ایران و تجزیه ایران (البته به دلیل بزرگ بودن ایران؟؟!! ولی به اندازه بودن آمریکا) ، و حتی دروغ بزرگ اقدام جمهوری اسلامی به تولید بمب اتمی منتشر کردند، ولی آیا یک مقاله در انتقاد از سیاست آمریکا و بریتانیا درباره خاورمیانه منتشر میکنند؟ اگر منتشر نمیکنند، که همینطور است، چرا باید برای آنها نوشت؟
عربستان همان کشوری است که به دولت پرزیدنت بوش فشار میآورد تا به ایران حمله نظامی انجام دهد. این همان کشوری است که به اسرائیل اجازه داد که در صورت حمله به ایران از راههای هوائی آن استفاده کند. این همان کشوری است که به تروریستهای بلوچ کمک کرده است. این همان کشوری است که بلند گوها ومواجب بگیران آن از “اعراب” خوزستان برای جدائی آن از کشور حمایت میکنند) اینجا، اینجا، اینجا، اینجا، اینجا، و اینجا (. این همان کشوری است که در طول جنگ با عراق ۳۱ میلیارد دلار کمک در اختیار آن کشور قرار داد تا با ایران بجنگد. این همان کشوری است که مخالف سرسخت توافق هستهای با ایران بود. جنایات عربستان بر ضدّ مصالح و منافع ملی ایران مثنوی هفتاد من است، ولی هنوزاکثریت قریب به اتفاق تحلیل گران ایرانی که در صدای آمریکا و بی بی سی صحبت میکنند، و در وبسایتها مینویسند، حتی چند کلمه درباره این جنایت و جنایات دیگر عربستان در کّل منطقه و شمال آفریقا نمینویسند.
نکته شرم آور این است که “اپوزیسیون همسو”، بغیر از همسویی با آمریکا و اسرائیل، به همسویی با دولت ها و گروه ها نیز پرداخته است. برخی از آنها همسوی با رجب طیب اردوغان، که اخیرا دیکتاتوری هیتلر را سرمشق خود قرار داد، هستند، برخی همسوی با کشورهای عربی به رهبری عربستان سعودی، و برخی همسوی با “پادشاهی” مسعود بارزانی که معلوم نیست کی به حکومتش پایان خواهد داد.
همانطور که امام حسین فرمودند، “اگر ایمان ندارید، لااقل آزاده باشید.”
کلام پایانی
عربستان سعودی، بزرگترین حامی تروریسم و مهمترین دشمن ایران در حال حاضر، برای رهایی از بحرانهای داخلی و خارجی خود با اعدام ۴۷ نفر قصد تحریک ایران را داشت، و تندروهای تهران هم به این تحریک لبیک گفتند تا اهداف ضدّ میهنی خودرا به جلو ببرند. این درست است که به نقض حقوق بشر در همه جا باید اعتراض کرد، ولی اعتراض باید یکسان و بدون تبعیض در باره نقض حقوق بشر در همه جا، بخصوص در خود ایران باشد، نه بطور انتخابی. چطور میتوان به زندانی کردن و اعدام شیخ نمر اعتراض کرد، ولی درباره آقای کروبی، میر حسین، خانم دکتر رهنورد، و بقیه زندانیان سیاسی سکوت کرد؟ در عین حال اعتراض مدنی به نقض حقوق بشر هیچگونه رابطهای با حمله به سفارت یک کشور خارجی، حتی اگر خبیثترین مملکت جهان باشد، ندارد. اینگونه اعتراضها نه تنها کمکی به احترام برای حقوق بشر نمیکند، بلکه چهره واقعی اراذل و اوباش ضدّ ایرانی و حامیان آنهارا روشنتر از همیشه میکند
ــــــــــــــــــــــ
نگارنده از خوانندگان گرامی دعوت میکند که برای دریافت آخرین خبرها و تحلیلها در باره ایران و بقیه خاور میانه، هم به فارسی و هم به انگلیسی، از وبسایت او، اخبار ایران و گزارشهای خاور میانه بازدید کنند، و مصاحبهها و دیگر برنامههای تلویزیونی او را در اینجا تماشا کنند.
***
فرقه رجوی٬ فاحشه سیاسی (گدایی رجوی از مقامات سعودی در ازای ترور در ایران)
کلمه: مجاهدین خلق؛ همچنان نماد وابستگی، خشونت و ترور
گروهک منافقین (مجاهدین خلق، فرقه رجوی) رسما از داعش حمایت کرد
تد پو: مجاهدین برای ما و سازمان سیا سنگ تمام گذاشته اند
(مسعود رجوی و مهدی ابریشمچی در خدمت استخبارات صدام حسین)
روزنامه سعودی دست به دامان مسئول جاسوسی «منافقین» شد
مصاحبه بهزاد نظیری با العربیه سعودی، نماینده اسیران لیبرتی در ژنو؟!
العربیه از طریق سازمان مجاهدین چه هدفی را دنبال می کند؟
اطلاعات عربستان سعودی: مجاهدین خلق در ایران بی اعتبار و در خارج پر از نفوذی اطلاعات ایران هستند
اعضای ” شورای ملی مقاومت ” بدانند که چه نانی می خورند؟
همچنین:
سوریه: افسانه سرایی در برابر واقعیات
محمد سهیمی، خبرنامه گویا، پانزدهم دسامبر ۲۰۱۵:… غرب و اپوزیسیون ایرانی همسوی با آن باید سیاست یکسانی نسبت به تروریسم و مداخله نظامی در کشورهای دیگر داشته باشند. آنها در سوریه طرفدار ترویسم بودند و نتایجش را اینک می بینند. تروریسم خوب و بد نداریم. بر دولت های غربی حرجی نیست، اما آنان که
مقایسه دو رویکرد: مبارزه مسالمت آمیز در برابر مبارزه خشونت آمیز و مداخله نظامی
محمد سهیمی، خبرنامه گویا، اول ژوئیه ۲۰۱۵:… وقتی امثال نگارنده به سرنگونی طلبان پیشنهاد مبارزه مسلحانه در ایران را میکنند، پاسخ میدهند که امثال نگارنده بی شرمانه می خواهند آنها را قربانی جمهوری اسلامی کنند. اگر سرنگونی طلبان مایل نیستند که قربانی اجرائی شدن مشی خود شوند، چه کسی با
چگونگی ظهور داعش و گروههای داعش گونه، بخش چهارم: منابع مالی و حامیان در خاور میانه
محمد سهیمی، خبرنامه گویا، هجدهم مارس ۲۰۱۵:… دیگر کمتر کسی وجود دارد که راجع به حمایت عربستان از تروریستهای سنی، از جمله داعش و جبهه نصرت در سوریه نداند، و یا آنرا انکار کند. تنها استثنای این حقیقت اپوزیسیون ایرانی طرفدار تحریمهای اقتصادی کمرشکن بر ضدّ مردم ایران وهمسو با د
سخنرانی جنگ طلبانه بنیامین نتانیاهو در کنگره آمریکا٬
محمد سهیمی، خبرنامه گویا، هشتم مارس ۲۰۱۵:… سناتور منندز، که طرفدار سازمان مجاهدین است و از آن مبلغ بزرگی برای انتخاب خود دریافت کرده است، لاف زده است که تحریمهای آمریکا که ایشان و آقای کرک پیشرو آن بودند “کمر شکنترین تحریمها در تاریخ بوده اند.” ایشان بخاطر خوش خدمتی خود مبلغ
الهیات لیبرالیسم: شکنجه های سازمان سیا و اپوزیسیون همسو
محمد سهیمی، خبرنامه گویا، سیزدهم دسامبر ۲۰۱۴:… سکوت گورستانی اپوزیسیون “همسو” در باره جنایت اسرائیل در غزه و گزارش سنای آمریکا در باره شکنجه بخوبی ورشکستگی ادعاهای آنرا در باره “دفاع” از حقوق بشر و استفاده از “کلنگ” آمریکا برای دموکراسی در ایران را اثبات میکند. همان هأییکه هر هفت