پیوند رهایی، بیست و دوم ژوئن 2016:… اکنون جای این سؤال است که چرا این سازمان به جای اجازه دادن به فرزندانمان برای ملاقات حضوری با ما اقدام به انتشار نامههایی سراسر دروغ و اتهام زنی به اعضای خانواده های ساکنان لیبرتی می کند؟؟!!!! واضح و روشن است که در صورت ایجاد فرصت ملاقات حضوری بدون حضور عوامل سازمان مجاهدین با فرزندانمان، دروغها، نیرنگها، تهمتها و تمام ادعاهای کذبشان آشکار میگردد …
After 12 years families of Rajavi cult hostages in Camp Liberty demand UNAMI action
نامۀ خانوادۀ ایران پور به نمایندۀ دبیر کل در رد مطالب نامۀ منسوب به فرزندشان
جناب آقای«یان کوبیس» نماینده ویژه سازمان ملل در عراق
سلام و درود
پیرو نامهی منسوب به فرزند ما – محمدرضا ایرانپور- خطاب به جنابعالی، منتشر شده در سایت ایرانافشاگر متعلق به سازمان مجاهدین خلق ایران ( MKO) در تاریخ 17 ژوئن 2016، ذکر پارهای توضیحات لازم مینماید.
ما اعضاء خانوادهی ایرانپور اکنون سیزده سال است که از دیدار دو فرزند عزیزمان محمدرضا و احمدرضا ایرانپور محروم شدهایم و درخواستهای مکرر ما برای دیدار ایشان خطاب به نهادهای بینالمللی و نیز سران سازمان مجاهدین همواره بیپاسخ مانده است. اکنون نیز در پی سه سفر اخیر ما به عراق و حضور در مقابل کمپ لیبرتی در سال جاری میلادی سازمان مجاهدین نامهای منسوب به فرزند بزرگتر ما محمدرضا ایرانپور را منتشر نموده است که با توجه به شناخت ما از فرزندمان و نیز شهادت چندین نفر از افراد رها شده از سازمان مجاهدین مبنی بر اعمال فشارهای شدید روحی و جسمی بر افراد گرفتار در لیبرتی و سوء استفادهی سازمان از نام افراد در انتشار نامه و بیانیه با نام ایشان، به اطلاع شما میرسانیم که نامهی مذکور از طرف فرزند ما نوشته نشده و ادعاهای سازمان مجاهدین در این نامه کذب محض است.
ما یک خانوادهی متوسط شهری و تحصیلکرده و به دور از هیاهوهای سیاسی میباشیم و به هیچ گروه و نهاد دولتی یا غیر دولتی وابستگی نداریم و درخواستهای مکرر ما برای ملاقات آزاد با عزیزانمان و نیز سفر به عراق به این منظور تنها توسط خودمان برنامهریزی و اجراء شده است و تنها کمک دولت متبوع ما در این زمینه تهیهی روادید است که از ملزومات سفر به خارج از کشور است و تمام ایرانیان از آن بهرهمند هستند بنابر این ادعاهای سازمان مجاهدین در این نامه و انتساب ما به نهادهای امنیتی و دولتی ایران کذب محض است. لازم به یادآوری است در مراجعات مکرر ما به لیبرتی پیام ما به تمام ساکنان لیبرتی و به ویژه دو فرزندمان پیام عشق و محبت و دعوت به ملاقات آزاد بوده است و هیچگونه تهدیدی را شامل نمیشده است.
تمام افراد گرفتار در سازمان مجاهدین بنا به شهادت دهها تن عضو جدا شده از دسترسی آزاد به اطلاعات، شبکههای خبری بیطرف، شبکهی جهانی اینترنت و تلفن همراه محروم میباشند بنابراین فرزند ما نمیتواند چنین نامهای نوشته و منتشر کرده باشد.
ما خانوادهی ایرانپور ادعاهای طرح شده در نامهی منتشره مبنی بر ارتباط فرزندانمان در ایران با هواداران سازمان مجاهدین و تمایل و گرایششان برای پیوستن به این سازمان را تکذیب میکنیم و اعلام میداریم فرزندان ما با توطئه و فریب فردی به نام سجاد سپهری به قصد مهاجرت به اروپا یا کانادا از کشور خارج شدند و در ترکیه توسط عوامل سازمان و هم دستان فرد نام برده ربوده و به عراق منتقل شدند.
سازمان مجاهدین در این نامه ادعا کردهاست خانوادهی واقعی ساکنان لیبرتی در زندانهای دولت ایران به سر میبرند و ما خانوادهی ایشان نیستیم اکنون ما اعلام میداریم که بهخاطر حضور فرزندانمان در کمپهای سازمان مجاهدین در عراق تاکنون هرگز از سوی دولت ایران مورد مؤاخذه و بازخواست قرار نگرفته و زندانی نشدهایم و حاضر به انجام آزمایشهای علمی DNA برای اثبات پیوند خانوادگیمان با محمدرضا و احمدرضا ایرانپور هستیم.
اکنون جای این سؤال است که چرا این سازمان به جای اجازه دادن به فرزندانمان برای ملاقات حضوری با ما اقدام به انتشار نامههایی سراسر دروغ و اتهام زنی به اعضای خانواده های ساکنان لیبرتی می کند؟؟!!!!
واضح و روشن است که در صورت ایجاد فرصت ملاقات حضوری بدون حضور عوامل سازمان مجاهدین با فرزندانمان، دروغها، نیرنگها، تهمتها و تمام ادعاهای کذبشان آشکار میگردد و فرزندان ما برای رهایی و بازگشت به آغوش خانواده لحظهای درنگ نمیکنند.
جناب آقای یان کوبیس در پایان ما اعضای خانوادهی ایرانپور مانند همیشه بر تقاضای بهحق و مشروع خود مبنی بر ملاقات حضوری تحت نظارت شما و بدون حضور عوامل سازمان مجاهدین پافشاری نموده و دست یاری خود را بهسوی شما دراز میکنیم.
و در پایان ما اعضای خانوادهی ایرانپور نسبت به جان و زندگی هر دو عزیزمان احمدرضا و محمدرضا ایرانپور اعلام خطر میکنیم زیرا بیم آن میرود که سازمان مجاهدین برای ممانعت از سفر ما به عراق و حضور مجددمان در مقابل کمپ لیبرتی، چنانکه در این نامۀ تهیه و تدوین شده توسط رهبری این سازمان، آشکارا علیه این دو عضو خانوادۀ ما تهدید جانی صورت گرفته است، به آنها آسیب برساند. ما اعلام میداریم مسوولیت حفظ جان و سلامتی هر دو فرزند ما بر عهدهی شماست.
با آرزوی موفقیت برای شما در انجام وظایف انساندوستانهتان
اعضای خانوادهی ایرانپور:
عبدالحسین ایرانپور پدر؛ طاهره تقیپور مادر؛ عبدالحمید ایرانپور برادر و ماهمنیر، هما، نرگس و راحله خواهران احمدرضا و محمدرضا ایرانپور.
19 ژوئن 2016
شیراز، ایران
***
همچنین:
https://iran-interlink.org/wordpressfa/?p=25382
تلاش پنجم خانواده ها برای دیدار با عزیزانشان در لیبرتی (روز ششم)
بنیاد خانواده سحر، کمپ لیبرتی، عراق، بیست و هفتم می ۲۰۱۶:… بلافاصله بعد از این واقعه درگیری بوجود آمد و در این حین تعداد دیگری از اعضای فرقه رجوی خود را به محل درگیری رساندند. در خلال این ماجرا سایر پرده ها هم توسط بقیه خانوادهها کنده شد. کنترل اوضاع از دست پلیس هم خارج بود. موضوع بلافاصله به اطلاع مسئولین ملل متحد رسانده شد و نماینده آنها در محل حاضر گردید. نماینده ملل متحد فیلم ها و …
نامۀ ۳۵ خانوادۀ اسرای فرقۀ رجوی در لیبرتی به نخست وزیر عراق
نامۀ ۵۶ نفر از جداشدگان سازمان مجاهدین خلق به نخست وزیر عراق
تلاش پنجم خانواده ها برای دیدار با عزیزانشان در لیبرتی (روز ششم)
قبل از هر چیز لازم به ذکر است که وضعیت امنیتی عراق فوق العاده خطیر است و در چنین شرایطی هیچ کس حاضر نیست در مکان هائی مانند بغداد و لیبرتی قرار بگیرد. حتی برخی ملاقات های خانواده ها به دلیل امن نبودن ترددات مدام به تعویق افتاد. کلا شرایط از هر نظر برای خانواده ها فوق العاده دشوار است که گرمی هوا کمترین آن است. به عنوان نمونه به دلیل معضلات عراق نویسنده این متن مجبور شد سه ساعت و نیم پیاده روی کند تا به محل کار برسد چون همه خیابان ها بسته بود و تهدید بمب گذاری وجود داشت.
اما خانواده ها که بسیاری از آنها مسن و مریض هستند با نیروئی که واقعا در شرایط عادی قطعا در چنین افرادی مشاهده نخواهد شد به کار خود ادامه می دهند و عزم جزم نموده اند تا به هر نحوی که شده خبری از عزیزانشان، که بعضا بیش از سه دهه است که کوچکترین خبری از آنها ندارند، بدست بیاورند.
خانواده ها از تمامی جداشدگان، دیگر خانواده ها، فعالان حقوق بشری و هر کس که صدای آنها به گوششان میرسد ملتمسانه و عاجزانه درخواست دارند تا اولا تا میتوانند برایشان دعا کنند و ثانیا در هر کجا که هستند در حد امکانات خود تلاش نمایند تا به گوش امثال کمسیاریای عالی ملل متحد برای پناهندگان UNHCR فرو نمایند که “رجوی یک رهبر فرقه ایست که افرادی را به گروگان گرفته و آنان را مغزشوئی کرده و مانع از ارتباط آنان با دنیای آزاد میشود و این در هر کجای دنیا، مگر در اردوگاه زیر پوشش ملل متحد در عراق، جرم و جنایت است و با آن برخورد میشود.”
اصل ماجرای دیروز چه بود:
اعضای فرقه رجوی با هدف جلوگیری از دید خانواده ها به داخل اردوگاه، یا شاید ممانعت از دیده شدن خانواده ها توسط ساکنان، چند پارچه و پرده در ورودی کمپ و هر کجا که دید داشت نصب کرده بودند. آنان همچنین چند سوراخ در این پارچه ها ایجاد نموده بودند تا از آن سوراخ ها بتوانند فیلم و عکس از خانواده ها بگیرند.
دیروز یکی از خانواده ها با هدف دست دادن یا به تعبیری سلام کردن و ادای ادب و احترام دست خود را درون یکی از این سوراخ ها کرد. یکی از اعضای فرقه به شدت و با ضرب دست وی را پس زد و در نتیجه دست وی به پارچه گیر کرد و پارچه قدری پاره شد.
بلافاصله بعد از این واقعه درگیری بوجود آمد و در این حین تعداد دیگری از اعضای فرقه رجوی خود را به محل درگیری رساندند. در خلال این ماجرا سایر پرده ها هم توسط بقیه خانوادهها کنده شد. کنترل اوضاع از دست پلیس هم خارج بود.
موضوع بلافاصله به اطلاع مسئولین ملل متحد رسانده شد و نماینده آنها در محل حاضر گردید. نماینده ملل متحد فیلم ها و تصاویر درگیری را مشاهده نمود و همچنین شاهد بود که اعضای خانوادهها اکثرا خانم بوده و مورد ضرب و شتم مردان فرقه رجوی قرار گرفته اند. این ماجرا کلا به نفع خانواده ها رقم خورد و اقدام اعضای فرقه رجوی و تهاجم آنها محکوم گردید.
گزارشات تکمیلی در زمان مناسب به اطلاع خواهد رسید.
بنیاد خانواده سحر
بغداد – جمعه ۷ خرداد ۱۳۹۵
***
تلاش پنجم خانواده ها برای دیدار با عزیزانشان در لیبرتی
تلاش پنجم خانواده ها برای دیدار با عزیزانشان در لیبرتی – روز دوم
تلاش پنجم خانواده ها برای دیدار با عزیزانشان در لیبرتی (روزهای سوم و چهارم)
تلاش پنجم خانواده ها برای دیدار با عزیزانشان در لیبرتی (روز پنجم)
اغلب افراد تحت سیطره فرقه مجاهدین در کمپ لیبرتی دچار بیماریهایی روحی و جسمی شده اند
چرا به خانواده ام فحاشی کردم (نامه رسیده از قرارگاه لیبرتی در عراق)
همچنین:
https://iran-interlink.org/wordpressfa/?p=11342
از میان خاطرات نجات یافتگان (آنجا یاد گرفتم که چگونه گلادیاتور وار برای حفظ خود دیگران را لگدمال کنم)
بنیاد خانواده سحر، بغداد، دهم ژوئن ۲۰۱۴: … اصرار عجیبی داشت که من سوژه های نشست را مورد اهانت قرار دهم و کاملا حواسش به من بود و هر زمان وارد چنین قضیه ای نمیشدم به من اشاره میکرد و میگفت که چرا ساکت هستم و گوشی را دستم میداد که اگر به اصطلاح روی دیگران تیغ نکشم به خودم خواهد پرداخت. من هم کاملا همرنگ جماعت شده و مثل برده های روم باستان و گلادیاتورها یاد گرفته بودم که برای حفظ خودم …
از میان خاطرات نجات یافتگان (آنجا یاد گرفتم که چگونه گلادیاتور وار برای حفظ خود دیگران را لگدمال کنم)
مطالب زیر از میان خاطرات یکی از جداشدگان فرقه رجوی انتخاب شده که با مختصری ویراستاری در زیر آورده میشود. این خاطرات مربوط به پادگان اشرف قبل از سقوط صدام حسین است:
وقتی نشست عملیات جاری (نشست تفتیش عقاید روزانه برای سرکوب روانی) تمام شد و افراد در حال پراکنده شدن بودند مستقیما به سراغ مسئول نشست رفتم و گفتم: “آیا به نظر شما بکار بردن الفاظی مانند «پدرسوخته» در برخورد با سوژه نشست درست است؟ آیا ما مجازیم از چنین دشنام هائی که مربوط به افراد سطح پائین جامعه است استفاده کنیم؟ مگر «عادی» بودن در مناسبات ما ضد ارزش نیست؟ پس چرا اجازه داده میشود که از پرخاش و دشنام در برخورد با سوژه نشست که بهرحال برادر مبارزاتی ماست استفاده شود؟”
مسئول نشست در حالی که سعی میکرد زیاد مرا تحویل نگیرد و به من نگاه نکند تنها در یک جمله گفت: “حقش خیلی بیش از اینها بود؛ تازه بچه ها ملاحظه اش را کردند چون من جلویشان را گرفتم وگرنه تکه تکه اش میکردند.”
گفتم: “من تصور نمیکنم که در خصوص حتی یک محکوم به اعدام هم درست باشد از الفاظ رکیک و پرخاش و توهین استفاده شود. آیا درست است که یک عنصر مبارزاتی که مدعی پیشتازی جامعه است از لفظ “پدرسوخته” در خصوص همرزم خود استفاده کند؟”
مسئول نشست پاسخی داد که حیرت مرا بیشتر برانگیخت. او گفت: “مثل اینکه شما برادرها خیلی سوسول شده اید. باید نشست های شورای رهبری را ببینی که چه میکنند. سوژه نشست را درست و حسابی در دیگ می جوشانند و هرآنچه که تصورش را بکنی نثارش میکنند. طرف فحش هائی می شنود که تابحال به عمرش نشنیده است. بعضا کتک هم میخورد”
گفتم: “آیا به نظر شما این کار درست است؟” گفت: “معلوم است که درست است. به غیر از این چگونه میشود با فردیت و جنسیت مبارزه کرد؟ به غیر از این چگونه میشود انقلاب خواهر مریم را حفظ نمود؟ بچه ها غیرت دارند و با ضد انقلاب برخورد میکنند.”
گفتم: “میشود تند ترین انتقادها را به فردی که سوژه شده کرد و او را به شدت مؤاخذه نمود، اما نمیشود به او دشنام های افراد سطح پائین جامعه را داد. بهرحال او برادر مبارزاتی من است و من عاشق او هستم و احترامش برای من واجب است.”
مسئول مربوطه که داشت میرفت که از دست من خلاص شود با شنیدن این جمله ناگهان برگشت و گفت: “نفهمیدم چطور شد؟ عاشق چه کسی هستی؟ احترام چه کسی واجب است؟” بعد با پرخاش ادامه داد: “تنها احترام رهبری و و ناموس های وی (منظور شورای رهبری است) برای شما واجب است و لاغیر؛ به غیر از برادر (منظور مسعود رجوی است) حق ندارید عاشق کسی باشید. اگر نسبت به هر کس حس علاقه و احترام داشتید باید فورا آنرا به نفرت تبدیل کنید. این منطق انقلاب ایدئولوژیک است. روشن است؟”
البته که روشن نبود. از خودم می پرسیدم که عشق به برادر همرزم چه تضادی با عشق به رهبری دارد؟ اما بهرحال لحن مسئول طوری بود که جرأت نکردم حرف دلم را بزنم و فورا گفتم: “البته که روشن است.” مسئول که به طرز مشکوکی به من نگاه میکرد که انگار به دیوانه نگاه میکند گفت: “شک دارم که روشن باشد. اصلا تو خودت مشکل داری که دلت برای سوژه نشست سوخته است. قطعا خودت با انقلاب خواهر مریم زاویه داری که حالا مبادی آداب و ضد عادی گری شده ای. بگو ببینم خود پدرسوخته ات چه ریگی در کفش داری که جلوی مرا گرفته ای؟ چرا سعی میکنی که انقلاب خواهر مریم را سوراخ کنی؟ تو دلت فقط برای خودت سوخته که ضد انقلاب هستی و می ترسی مچت را بگیرند. تو یک عنصر نانجیب و بی شرف و ضد انقلاب هستی که تلاش میکنی جلوی انقلاب بایستی اما کور خوانده ای. من در نشست بعدی حقت را کف دستت میگذارم”.
عضو شورای رهبری به وعده خود عمل کرد و جلسه بعد مرا سوژه نشست نمود. مسئول در آن نشست افراد را تهییج میکرد که بدترین دشنام ها را نثار من کنند، و حتی جلوی کسانی که به سینه ام میکوبیدند و آب دهان پرت میکردند را نگرفت. ده ها نفر یک صدا در گوشم فریاد میکشیدند و انواع و اقسام تهمت ها را نثارم میکردند. مسئول نشست برای اینکه آتش نشست را شعله ور تر کند به دروغ مدعی شد که خواهران شورای رهبری از چشمان هیز من در امان نیستند و مدام شکایت دارند. بعد از این تاکتیک مزورانه از جانب مسئول نشست، افراد یقه مرا گرفته و روی زمین خواباندند و با پا به پهلویم میزدند. بالاخره ظاهرا با وساطت مسئول نشست نجات پیدا کردم و البته تا مدعی گیج و به لحاظ روانی در عدم تعادل کامل بودم. بعد مسئول نشست مدعی شد که اگر دخالت نمیکرد حتما بچه ها خونم را بخاطر چشم داشتن به ناموس رهبری میریختند. در آن نشست من به اجبار اعتراف کردم که ضد انقلاب و خائن به رهبری بوده ام و عذر تقصیر خواستم.
در هر نشست بعد از آن هم مسئول مربوطه اصرار عجیبی داشت که من سوژه های نشست را مورد اهانت قرار دهم و کاملا حواسش به من بود و هر زمان وارد چنین قضیه ای نمیشدم به من اشاره میکرد و میگفت که چرا ساکت هستم و گوشی را دستم میداد که اگر به اصطلاح روی دیگران تیغ نکشم به خودم خواهد پرداخت. من هم کاملا همرنگ جماعت شده و مثل برده های روم باستان و گلادیاتورها یاد گرفته بودم که برای حفظ خودم دیگران را لگدمال کنم.
امروز که سالهاست از این دستگاه جهنمی فرار کرده ام همچنان خود را برای اینکه تمامی ارزش های انسانی را در پذیرش رهبری مسعود رجوی پایمال کرده بودم سرزنش میکنم. رجوی انسان ها را از وجود خود تهی میکند و آنها را به پست ترین مواضع میکشاند. در دستگاه رجوی همه باید از یکدیگر متنفر باشند و تنها او را بپرستند. در منطق رجوی اگر کمترین احترامی برای خانواده و دوستان قائل شوی گوئی به او خیانت کرده ای و وی آنرا نمیپذیرد.
همچنین:




